۱۳۸۹ مرداد ۱۲, سه‌شنبه

من و اکبرهدایت در تبریز

روز دهم مرداد ماه ، من و دوست عزیزم « اکبر هدایت » ، که من بهش « هدی » می گم ( بخوانید hedi  ) برای انجام یکسری امورات اداری به تبریز رفته بودیم .
بعد از انجام امورات اداریمون که حدودا تا ساعت 1 بعداز ظهر طول کشید ، تصمیم گرفتیم که به « باغلارباغی » بریم و از پارک بازی اونجا دیدن کنیم . من تابحال اونجا نرفته بودم و این اولین باری بود که اونجا رو می دیدم . 
ساعت دو و نیم بعد از ظهر ما اونجا بودیم . 
ولی مسئولش گفت که ساعت 5 ، باغلارباغی باز می شه و ما می تونیم وارد بشیم . 
بنابراین ما زیر سایه درختای همون اطراف ، استراحت کردیم . 
هدی هم که حسابی تشنه اش بود ، یک دونه نوشابه خانواده خرید و زد تو رگ . 
فروشنده ی بی انصاف هم ، یه نوشابه خانواده ی 700 تومنی رو باهامون 1000 تومن حساب کرد . که این نشانگر اقتدار دولت و مسئولین بازرسی کشوری در کنترل قیمت ها و مبارزه با گرونفروشیه . نمی دونم چرا وقتی اینجور چیزا رو می بینم یاد فعالیت شدید نهادهای کنترلی و انتظامی در مساله ی مبارزه با « بدحجابی » می افتم  . 
بهر حال زیر سایه یک درخت ، استراحت کردیم . که البته دم ظهر بود و سایه ی کمی وجود داشت و با توجه به حرکت سریع موقعیت خورشید ، سایه ها هم تکون می خوردن و بازم ما توی آفتاب قرار می گرفتیم .
هدی حدود یه ساعت و نیم ، تخت گرفت خوابید .
ببینین طفل معصوم به چه خواب عمیقی فرو رفته . 
نور آفتاب رو هم می بینین که صورت نازنین این طفل معصوم رو نوازش می کنه .

خانواده های زیادی هم اون دور و بر توی چمنا نشسته بودن و استراحت می کردن یا اینکه نهار می خوردن . 
جاتون خالی ، من و هدی هم نهار رو توی یه رستوران زده بودیم تو رگ . نفری یه پرس کوبیده با یه دونه دوغ . که البته هدی ، دو تا دوغ خورد . ( آخه طفلکی خیلی شکموئه )
یه نکته ای توجه من رو خیلی جلب کرده بود . 
دو تا خانواده با بچه کوچیکشون ، نزدیکای ما بودن . هر دوتاشونم یه خانواده ی سه نفره بودن با یه بچه ی کوچیک . یکیشون که مامانه خوابیده بود و بابا داشت با دختر کوچولوش بازی می کرد . یکی دیگه هم مامانه داشت با موبایلش بازی می کرد و بابا با پسر کوچولوش . خیلی برام جالب بود که حدود یه ساعتی که من اونا رو تحت نظر داشتم ، اصلا مامانا به بچه هاشون هیچ توجهی نداشتن .
بالاخره ، ساعت 5 شد اما هنوز در پارک شادی باز نشده بود . 
تعدادی از دانش آموزای یه مدرسه هم جلوی در پارک ، بخط شده بودند و از جلو نظام کرده بودند . 


بالاخره وارد پارک شدیم .
ورودیه ی پارک هم 500 تومن بود . که هدی ، همه ی مخارج این مسافرت رو حساب کرد . ( دمش گرم )
بعدش رفتیم توی پارک ، تا ساعت 7 بعداز ظهر ، تقریبا پارک تعطیل بود و هیچکدوم از وسایل بازیش ، کار نمی کرد . 
هدی تاکید داشت که سوار « رنجر » بشیم .
بالاخره ساعت هفت و نیم ، مسئول رنجر اومد و ما سوارش شدیم و حسابی دل و روده مون بهم خورد و فشار مشارمون قاطی پاطی شد و رنگ از رخسارمون پرید .
بعدشم به سینمای چهار بعدی رفتیم و یه فیلم مسخره و بی معنا و دوبله نشده رو تماشا کردیم که اصلا بدردبخور نبود و هزار و پونصد تومن پول بی زبون هدی جون ، رفت تو حلقوم این پارکیا . 
اصلا سینمای چهاربعدی ، اون چیزی نبود که تصورشو می کردم . یه چیز مسخره . چیزی که بیشتر به یه بچه بازی شبیه بود تا یه تکنیک فیلم سازی . 
بعدشم که یه مقداری توی همون پارک ول بودیم و بعدش راهی میانه شدیم . 
از تبریز برای میانه ، ساعت 9 شب ، اصلا اتوبوسی وجود نداشت . حتی ماشینای مسافر بر شخصی هم نبود . بنابراین بایستی به امید یه ماشین شخصی می موندیم که راهی میانه باشه و بخواد مسافرم ببره که از شانسمون زود ردیف شد . 
ساعت یه ربع به دوازده رسیدیم میانه و شب هم هدی خونه ی من بود . 
و این بود اندر خاطرات سفر یک روزه ی ما به تبریز . 
اما یه نکته ی دیگه . 
دستشویی پارک باغلارباغی افتضاح بود . اثری از نظافت دیده نمی شد . با این ورودیه و این پول خوبی که از هر وسیله ی این پارک بدست میاد ، آدم انتظار امکانات رفاهی بیشتری رو داره . متاسفانه ، نسبت به وضعیت رفاهی مراجعین به پارک ، توجه چندانی نشده بود . سرویس بهداشتی شم که افتضاح بود . 


و اما 
حوالی میدان شهدای تبریز ، 
یه جایی هست که برای تردد از این ور خیابون به اون ور خیابون ، بایستی از وسط جاده و از جایی که یه دالون شبیه باغ درست کردن رد بشی که واقعا ابتکار جالبی از سوی شهرداری تبریز بوده و خیلی توجه منو جلب کرد . 



پینوشت :
  • برای دیدن کلیه ی مطالب مربوط به یک موضوع در پایین همین مطلب و در قسمت برچسبها ، بر روی کلمه ی مربوطه کلیک کنید . 
  •  با کلیک بر روی کلمه ی « نظرات » در پایین همین متن ، می توانید نظرات و اندیشه های خود را در ارتباط با این نوشتار ، بنویسید ، تا هم من و هم دیگر خوانندگان ، از نظر شما بهره مند شوند . 
  • اگر حوصله ی نظر دادن ندارید و یا اصلا نظری در این باره ندارید ، می توانید در قسمت « واکنش ها » در پایین همین متن ، فقط بر روی یک عبارت کلیک کرده و آن عبارت ، واکنش شما به این متن خواهد بود .                      

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بازدیدکننده ی گرامی ، از اینکه بنده رو مفتخر به دریافت نظرات ارزشمند خودتون می کنید ، متشکرم . حسین حقگو

Free counter and web stats