۱۳۸۹ فروردین ۱۰, سه‌شنبه

صدای آمریکا راست می گوید ؟

سانسور خبری حاکم بر جامعه ی ما و جلوگیری از انتشار آزادانه ی عقاید گروه های مختلف ، سبب گردیده که بخش قابل توجهی از مردم ، بسوی شبکه های خبری و رسانه ای بیگانه متمایل شوند . 
بدیهی است که این اخبار که از سوی شبکه های خبری همچون رادیو فردا ، صدای آمریکا ، بی بی سی ، رنگارنگ و چندین گروه خبری و تحلیلی دیگر پخش می شود ، آمیخته ای از دروغ و واقعیت است که متناسب با منافع کشورهای مرتبط با این شبکه ها انتشار می یابد . 
بسیار احمقانه و ابلهانه است که فکر کنیم دولت آمریکا یا انگلیس ، اسراییل یا روسیه و حتی چین ، برای منافع ملت ایران ، اقدام به خبرپراکنی می کنند . هرگز این دولت ها صرفا برای منافع ما ، هزینه های گزاف شبکه های ماهواره ای و استخدام تعداد زیادی خبرنگار و دست اندرکاران رسانه ای را متحمل نمی شوند . 
این دولت ها در لابلای همه ی این نقش بازی ها ، در پی دستیابی به منافع ملی و بین المللی خودشان هستند .

چندی پیش با چند نفر صحبت می کردم که بشدت متاثر از رسانه های خبری غرب ، بالاخص صدای آمریکا (VOA) و بی بی سی بودند . حتی بسیار ناراحت بودند که ایران ، بی بی سی را با پارازیت مخدوش کرده است . قصیده ای بس طولانی از مضرات پارازیت گفتند و چون از موضع من در حمایت از دولت احمدی نژاد خبر داشتند ، با کنایه از گناه دولت در انتشار امواج پارازیت می گفتند . 
آنها اخبار و وقایع ایران را کاملا بر اساس تفسیرهای بی بی سی و صدای آمریکا تحلیل می کردند .
آنها در جزیی ترین مسایل کشور ، نظراتی را داشتند که کاملا مبتنی بر تحلیل رسانه های بیگانه بود . 
هنگامی که از آنان راجع به تحلیل های مسئولین دولتی و وزرا یا رییس جمهور ایران ، در خصوص مسایل ملی پرسیدم ، هیچ اطلاعی نداشتند .
آنها هرگز به سخنان رییس جمهور گوش ندادند .
آنها هرگز به تحلیل رسانه های ملی و وطنی گوش ندادند . 
آنها سخنان رهبری و رییس جمهور را نیز از زبان رادیو آمریکا و ... شنیده اند و بر آن اساس ، آن را روایت می کنند .

اگر معتقد باشیم که گفته های رسانه های ملی ، آمیخته ای از دروغ و حقیقت است و اگر معتقدیم که در ایران ، سانسور خبری حاکم است ، باید بدانیم که این وضعیت در خصوص رسانه های غربی هم حاکم است . ولی جهت سانسور و نوع سانسور متفاوت است . اگر ایران ، اخبار سبزها و ... را سانسور می کند ، متقابلا آقایان غربی ، بسیاری از خدمات و افتخارات ایران اسلامی را سانسور می کنند . چون منافع هر یک از اینها ، چیزهای متفاوتی را ایجاب می کند . 
بنابراین برای دستیابی به واقعیت ، بهترین راه این است که بطور عادلانه به اخبار رسانه های متفاوت گوش داده و حقیقت را از بین آنها استخراج کنیم . 

ای کاش که اینقدر ساده دل نباشیم . 
ای کاش آگاهانه تر عمل کنیم . 
ای کاش ، در هجمه ی غبار و مه ، عاقلانه تر عمل کنیم و راه را از بیراه باز شناسیم و به جای دشمنی با هم ، دوستانه به نقد خود بنشینیم .

چرا همیشه با نگاه « سیاه و سفید » باید به اطرافمان نگاه کنیم ؟
چرا همیشه بایستی دچار « شیدایی و تنفر » باشیم ؟
آیا میانه ای در کار نیست ؟
خاکستری نداریم ؟
کسی نیست که شامل هیچکدام از حالات شیدایی و تنفر نسبت به او نشویم ؟
دموکراسی به ما می آموزد که مدارا کنیم و از شیدایی و تنفر بپرهیزیم . 

سریال دارا و ندار در آذربایجانشرقی

این روزها ، سریال دارا وندار از شبکه های استانی سیما در حال پخش است .
سیمای سهند ، تلویزیون استان آذربایجانشرقی نیز پخش این سریال را به نیمه شب گذارده است . به گونه ای که در تداخل با سریال زن بابا است که از شبکه ی سوم پخش می شود .
در حالیکه شبکه ی تهران ، این سریال را ساعت 9 پخش می کند . و خیلی دیگر از شبکه های استانی نیز ساعت 9 این سریال را پخش می کنند .
متاسفانه مسئولین سیمای استان آذربایجانشرقی ، هیچگونه برنامه ریزی درستی برای پخش برنامه های خود ندارند و تداخل برنامه های شبکه ی استانی و شبکه های ملی را مد نظر ندارند که در نتیجه بخش اعظمی از فیلم ها و سریال های شبکه های ملی با شبکه ی استانی در تداخل قرار دارد .
آیا هیچکدام از خانواده های این آقایان ، اهل سریال و تلویزیون نیستند ؟ یا خودشان تلویزیون نمی بینند ؟

دروغ

چندی پیش با یکی صحبت می کردم .
او می گفت که سعدی در اشعارش گفته که بعضی اوقات می توان دروغ مصلحتی گفت ، در حالیکه زرتشت دروغ را در هر حال نادرست می داند .
هنوز مدت زیادی نگذشته بود که چندین بار دیدم که همین آقا ، مکررا دروغ می گوید .
ما یاد گرفته ایم که خوب شعار بدهیم .
این خانه از پای بست ویران است .
وقتی که ما خودمان همواره در حال دروغ گفتن هستیم ، چگونه به خود اجازه می دهیم که از سعدی شیرازی ، ایراد بگیریم؟
چگونه به خود اجازه می دهیم که از زمامدارانمان بواسطه ی شعارهای دروغینشان ، ایراد بگیریم ؟
عناصر دولت و افراد شاخص این ملت و حکومت ، از همین مردم هستند .

۱۳۸۹ فروردین ۹, دوشنبه

مزرعه ی حیوانات 9

اکنون ، ادامه ی داستان « مزرعه ی حیوانات » را می خوانیم :

سه شب بعد ، میجر پیر ، در آرامش کامل و در حالی که خواب بود ، از دنیا رفت . جسد او را در انتهای باغ میوه دفن کردند .
اوایل ماه مارچ بود . در طول سه ماه بعد ، اقدامات سری بسیاری بوقوع پیوست . 
سخنان « میجر » ، به حیوانات باهوش تر مزرعه ، نگاه کاملا جدیدی به زندگی بخشیده بود . آنها نمی دانستند که آیا این شورشی که توسط میجر ، پیش بینی شده بود ، در طول حیات آنان بوقوع خواهد پیوست یا خیر ، آنها هیچ دلیلی برای فکر کردن به این موضوع نداشتند . اما آنها کاملا به این نکته واقف بودند که موظفند تا برای وقوع این رویداد ، آماده شوند .
وظیفه ی آموزش سایر حیوانات و سازماندهی آنان ، بطور طبیعی بر عهده ی خوک ها گذاشته شد که عموما بعنوان باهوش ترین حیوانات شناخته می شدند . 
سرآمد همه ی خوک ها ، دو خوک نر بودند که « اسنوبال » و « ناپلئون » نام داشتند . آقای جونز ، این دو خوک را برای فروش پرورش داده بود . 
« ناپلئون » ، یک خوک نر « برکشایر » بزرگ و تقریبا ترسناک بود . او تنها خوک « برکشایر » در مزرعه بود . 
« اسنوبال » از « ناپلئون » سرزنده تر و شاداب تر بود ، از او تند تر حرف می زد و در سخنوری ، خلاق تر از او بود . ولی هرگز بنظر نمی رسید که از شخصیت قوی و محکمی مثل ناپلئون برخوردار باشد . 
بقیه ی خوک های نر مزرعه ، همه از خوک های گوشتی بودند که برای قربانی شدن و کشته شدن پرورش داده می شدند . 
معروفترین این خوک ها ، یک خوک چاق کوچولو بود که « اسکوئیلر » نامیده می شد . اسکوئیلر ، گونه هایی کاملا گرد داشت ، با چشمانی براق و درخشان ، و درعین حال یک خوک فرز و چابک بود . او صدای نازک و بچه گانه ای داشت . اسکوئیلر ، یک سخنور توانا و ماهر بود و هنگامیکه در باره ی یک مساله ی مشکل و سخت ، سخن می گفت ، روشش این بود که از این سو به آن سو می پرید و با سرعت دمش را تکان می داد و حالتی به خود می گرفت که هر کسی را قانع می کرد . همگان می گفتند که اگر اسکوئیلر بخواهد ، می تواند ثابت کند که ماست ، سیاه است .

اختلاف 60 میلیون تومانی

یکی از دوستانم کادر سپاه پاسداران و یکی دیگر از آنان کادر ارتش است .
یکی دارای درجه ی سروانی در سپاه است و یکی دیگر استوار ارتش است .
او که در سپاه است یک خانه ی 60 میلیون تومانی و یک خودروی 8 میلیون تومانی دارد .
او که در ارتش است یک خودروی 8 میلیون تومانی دارد .
نمی دانم این 60 میلیون تومان اختلاف را چگونه توجیه و تفسیر کنم !!!!!!!!!!!!!!!

رشوه به پلیس

احتمالا بارها شنیده اید که دوستان و آشنایانتان در جمع دوستانه ای که داشته اید ، خاطراتی از دادن رشوه به کارکنان نیروی انتظامی یا همان پلیس را برایتان تعریف کرده اند . 
پلیس یا همان نیروی انتظامی که همواره در تلویزیون و سایر تبلیغاتهای خود ، از خود جلوه ای ایثارگر و حافظ امنیت مردم را نشان می دهد ، مواردی را ایجاد نموده که بعضا تنفرآور و مشمئز کننده می باشد . 
چند وقت پیش گزارشی می خواندم از تعداد کشته هایی که در اثر تصادف با خودروهای الگانس پلیس به وجود آمده است . گزارشی تکان دهنده که نشان از بی توجهی پلیس به مقررات و بی ارزش بودن جان مردم برای این نیرو می باشد . 
چند وقت پیش از دوستانم شنیدم که در یکی از شهرها ، یک خانوم در اثر تصادف با یک خودروی پلیس ، کشته شد . می گفتند که این خانم در حال عبور از خیابان بوده که در اثر تصادف با خودروی پلیس کشته شده است . 
احتمالا مطالبی را از دوستان و آشنایانتان شنیده اید که حاکی از برخی ارتباطات بعضی از کارکنان پلیس با خانم های فاسد و معروف شهر هستند ، روابطی که از مسائل جنسی این خانم ها بعنوان رشوه ، بهره برداری می کند . این هم یک نوع رشوه است دیگر .
بهر حال هر کدام از شما امکان دارد خاطراتی داشته باشید . 
موتور سیکلت شما را گرفته اند و با رشوه ، آزادش کردید ؟
شما را با یک خانم گرفتند و با رشوه ، رها شدید ؟
شما ....
شما از دیگران شنیده اید که فلانی در فلان جا ....... و در نهایت رشوه داده و مساله حل شده است ؟
شما چه خاطراتی از رشوه به پلیس دارید ؟

پیراهن آستین کوتاه

یکی از دوستانم که در یکی از ادارات دولتی مشغول بکار است ، تعریف می کرد که بخاطر اینکه در خیابان با پیراهن آستین کوتاه دیده شده ، در اداره شان به او تذکر داده اند . مقام مافوق دوستم ، به او گفته بود که حاج آقا ( پیشنماز همان اداره ) شما را در خیابان با پیراهن آستین کوتاه دیده و به همین خاطر از من خواسته که به شما تذکر بدهم . 
دوستم می گفت که این موارد ، یعنی پوشیدن پیراهن آستین کوتاه ، پوشیدن شلوار لی ، تراشیدن ریش ، از مواردی است که در تعیین صلاحیت برای ارتقای شغلی و یا تمدید در برخی مشاغل دارای ارزش و جایگاه بالاتر ، بسیار اثر گذار است و امتیازی منفی محسوب می گردد که می تواند مانع بزرگی در مسیر ارتقای شغلی باشد .
متاسفانه اینگونه که این دوستم تعریف می کرد ، این مساله در اداره شان از شدت و حدت بالایی برخوردار است و توجه ویژه ای به این مساله می شود ؛ بطوریکه تعداد زیادی از کارکنانیکه در مشاغل مهم و حتی میانی آن خدمت می کنند ، از ترس چنین کنترل هایی ، هرگز حتی در سطح شهر ، با آستین کوتاه و شلوار لی ظاهر نمی شوند ، چرا که نمی خواهند موقعیت شغلی خود و در نتیجه امنیت اقتصادی خود و خانواده ی خود را بخطر بیندازند . آنها ریششان را نمی تراشند ، چون نمی خواهند حقوقشان را از دست بدهند . 
آیا بنظر شما اینگونه اسلام اجرا شده و نفوذ بیشتری در قلب مردم خواهد داشت ؟
آیا اینگونه تعیین صلاحیت ها و نظارتهای مذهبی ، خواهد توانست که مردمی مومن و مقید را تقدیم جامعه کند ؟
آیا چنین نظارتهای شدیدی ، به افزایش روحیه ی ریاکاری و تظاهر در سطح ادارات دولتی منجر نخواهد شد ؟
آیا اینگونه موارد باعث دلزدگی مردم از دین اجباری نخواهد شد و نتیجه ای معکوس را در بر نخواهد داشت ؟

جملات قصار

1- آرزو دارم روزی این حقیقت به واقعیت مبدل شود که همه‌ی انسان‌ها برابرند. (مارتین لوتر‌کینگ)
2- بهتر است روی پای خود بمیری تا روی زانو‌هایت زندگی کنی. (رودی)
3- قطعاً خاک و کود لازم است تا گل سرخ بروید. اما گل سرخ نه خاک است و نه کود (پونگ)
4- بر روی زمین چیزی بزرگتر از انسان نیست و درانسان چیزی بزرگتر از فکر او. (همیلتون)
۵- عمر آنقدر کوتاه است که نمی‌ارزد آدم حقیر و کوچک بماند. (دیزرائیلی)
6- چیزی ساده تر از بزرگی نیست آری ساده بودن همانا بزرگ بودن است. (امرسون)
7- به نتیجه رسیدن امور مهم ، اغلب به انجام یافتن یا نیافتن امری به ظاهر کوچک بستگی دارد. (چاردینی)
8- آنکه خود را به امور کوچک سرگرم می‌کند چه بسا که توانای کاهای بزرگ را ندارد. (لاروشفوکو)

9- اگر طالب زندگی سالم و بالندگی‌رو می باشیم باید به حقیقت عشق بورزیم. (اسکات پک)

10- زندگی بسیار مسحور کننده است فقط باید با عینک مناسبی به آن نگریست. (دوما)

11- دوست داشتن انسان‌ها به معنای دوست داشتن خود به اندازه ی دیگری است. (اسکات پک)

12- عشق یعنی اراده به توسعه خود با دیگری در جهت ارتقای رشد دومی. (اسکات پک)

13- ما دیگران را فقط تا آن قسمت از جاده که خود پیموده‌ایم می‌توانیم هدایت کنیم. (اسکات پک)

14- جهان هر کس به اندازه ی وسعت فکر اوست. (محمد حجازی)

15- هنر کلید فهم زندگی است. (اسکار وایله)

16- تغییر دهنرگان اثر گذار در جهان کسانی هستند که بر خلاف جریان شنا می‌کنند. (والترنیس)

17- اگر زیبایی را آواز سر دهی ، حتی در تنهایی بیابان ، گوش شنوا خواهی یافت. (خلیل جبران)

18- روند رشد، پیچیده و پر زحمت است و در درازای عمر ادامه دارد. (اسکات پک)

19- در جستجوی نور باش، نور را می‌یابی. (آرنت)

20- برای آنکه کاری امکان‌پذیر گردد دیدگان دیگری لازم است، دیدگانی نو. (یونک)

21- شب آنگاه زیباست که نور را باور داشته باشیم. (دوروستان)

22- آدمی ساخته‌ی افکار خویش است فردا همان خواهد شد که امروز می‌اندیشیده است. (مترلینگ)

23- اگر دریچه های ادراک شسته بودند،انسان همه‌ چیز را همان گونه که هست می‌دید:بی‌انتها. (بلیک)

24- برده یک ارباب دارد اما جاه‌طلب به تعداد افرادی که به او کمک می‌کنند. (بردیر فرانسوی)

25- هیچ وقت به گمان اینکه وقت دارید ننشینید زیرا در عمل خواهید دید که همیشه وقت کم و کوتاه است. (فرانکلین)

26- نباید از خسته بودن خود شرمنده باشی بلکه فقط باید سعی کنی خسته آور نباشی. (هیلزهام)

27- هر قدر به طبیعت نزدیک شوی ، زندگانی شایسته تری را پیدا می‌کنی. (نیما یوشیج)

28- اگر زمانی دراز به اعماق نگاه کنی آنگاه اعماق هم به درون تو نظر می‌اندازند. (نیچه)

29- زیبائی در فرا رفتن از روزمره‌گی‌هاست. (ورنر هفته)

30- برای کسی که شگفت‌زده‌ی خود نیست معجزه‌ای وجود ندارد. (اشنباخ)

31- تفکر در باب خوشبختی ، عشق ، آزادی ، عدالت ، خوبی و بدی، تفکر درباره‌ی پرسش‌هایی که بنیاد هستی ما را دگرگون می‌کند. (ادگارمون)

32- «عقلانیت باز» آن عقلانیتی است که فراموش نمی‌کند که «یکی» در «چند» است و «چند» در «یکی». (ادگارمون)

33- آرامش،زن دل‌انگیزی است که در نزدیکی دانایی منزل دارد. (اپیکارموس)

34- هیچ چیزدر زیر خورشید زیباتر از بودن در زیر خورشید نیست. (باخ‌من)

35- تنها آرامش و سکوت سرچشمه‌ی نیروی لایزال است. (داستایوفسکی)

36- با عشق،زمان فراموش می شود و با زمان هم عشق.

37- علت هر شکستی،عمل کردن بدون فکر است. (الکس‌مکنزی)
38- من تنها یک چیز می‌دانم و آن اینکه هیچ نمی‌دانم. (سقراط)

39- دانستن کافی نیست،باید به دانسته ی خود عمل کنید. (ناپلئون هیل)

40- تپه‌ای وجود ندارد که دارای سراشیبی نباشد! (ضرب‌المثل ولزی)

41- خداوند،روی خطوط کج و معوج، راست و مستقیم می‌نویسد. (برزیلی)

42- تو ارباب سخنانی هستی که نگفته‌ای،ولی حرفهایی که زده‌ای ارباب تو هستند. (ضرب‌المثل تازی)

43- تا زمانیکه امروز مبدل به فردا شود انسان‌ها از سعادتی که در این دم نهفته است غافل خواهند بود. (ضرب‌المثل چینی)

44- بهتر است ثروتمند زندگی کنیم تا اینکه ثروتمند بمیریم. (جانسون)

45- اگر می‌بینی کسی به روی تو لبند نمی‌زند علت را در لبان فرو بسته ی خود جستجو کن. (دیل کارنگی)

46- شیرینی یکبار پیروزی به تلخی صد بار شکست می‌ارزد. (سقراط)

48- ضعیف‌الاراده کسی است که با هر شکستی بینش او نیز عوض شود. (ادگار‌ آلن‌پو)

40- به جای اینکه به تاریکی لعنت بفرستی یک شمع روشن کن. (ضرب‌المثل چینی)

50- برای اینکه بزرگ باشی نخست کوچک باش. (ضرب‌المثل هندی)

51- برای اینکه پیش روی قاضی نایستی، پشت سر قانون راه برو. (ضرب‌المثل انگلیسی)

52- به کارهای زشت عادت مکن زیرا ترک آن دشوار است. (ضرب‌المثل فارسی)

53- مانند علما بنویس و مانند توده مردم حرف بزن. (ضرب‌المثل هندی)

54- بزرگترین عیب برای دنیا همین بس که بی‌وفاست.(حضرت علی علیه‌السلام)

۱۳۸۹ فروردین ۷, شنبه

افزایش سرعت دانلود


تا حالا شده از سرعت پایین اینترنت و دانلود ناراضی باشید ؟ مسلما جواب اکثر کاربرایی که از Dial Up استفاده میکنند "بله" هست.این توضیحات در مورد ویندوز XP هستند و بر روی سیستم عامل ایکس پی تست شده اند. استارت منو را کلیک کنید بعد کنترل پنل را باز کنید در پنجره کنترل پنل روی ایکون Phone and Modem Options کلیک کنید تا پنجره مربوطه باز شود در این پنجره به سربرگ Modems رفته و مودم خود را انتخاب کنید دقت کنید که اگر در این پنجره چند گزینه دارید و نوع مودم خود را هم نمیدونید ببینید کدام گزینه با Com3 معرفی شده همان گزینه را انتخاب کنید بعد کلید Properties را بزنید تا پنجره مربوط به مودمتان باز شود در این پنجره به سربرگ Advanced بروید و در کادر Extra initialization commands عبارت AT&FX را با حروف بزرگ تایپ کنید سپس پنجره های باز شده را ok کنید . تا اینجا مربوط به سرعت اینترنت بود ادامه مطلب مربوط میشه به سرعت دانلود . برای بالا بردن سرعت دانلود ابتدا استارت منو را باز کرده سپس بر روی کنترل پنل کلیک کنید تا پنجره کنترل پنل باز شود در این پنجره بر روی ایکون Display کلیک کنید تا پنجره Display Properties باز شود سپس در این پنجره به سربرگ Desktop رفته و کلید Customize Desktop را بزنید تا پنجره Desktop Items باز شود در این پنجره به سربرگ Web رفته و کلید Properties را بزنید تا پنجره My Current Home Page Properties باز شود در این پنجره به سربرگ Download بروید و گزینه Limit hard-disk usage for this page to را فعال کرده و مقدار عددی آن را از 500 به 5000 تغییر دهید . حالا به اینترنت وصل شوید و سرعت اینترنت خود را امتحان کنید.

نصایح بسیار زیبای زرتشت به پسرش


آنچه را گذشته است فراموش كن و بدانچه نرسیده است رنج و اندوه مبر
قبل از جواب دادن فكر كن
هیچكس را تمسخر مكن
نه به راست و نه به دروغ قسم مخور
خود برای خود، زن انتخاب كن
به شرر و دشمنی كسی راضی مشو
تا حدی كه می‌توانی، از مال خود داد و دهش نما
كسی را فریب مده تا دردمندنشوی
از هركس و هرچیز مطمئن مباش
فرمان خوب ده تا بهره خوب یابی
بیگناه باش تا بیم نداشته باشی
سپاس دار باش تا لایق نیكی باشی
با مردم یگانه باش تا محرم و مشهور شوی
راستگو باش تا استقامت داشته باشی
متواضع باش تا دوست بسیار داشته باشی
دوست بسیار داشته باش تا معروف باشی
معروف باش تا زندگانی به نیكی گذرانی
دوستدار دین باش تا پاك و راست گردی
مطابق وجدان خود رفتار كن كه بهشتی شوی
سخی و جوانمرد باش تا آسمانی باشی
روح خود را به خشم و كین آلوده مساز
هرگز ترشرو و بدخو مباش
در انجمن نزد مرد نادان منشین كه تو را نادان ندانند
اگر خواهی از كسی دشنام نشنوی كسی را دشنام مده
دورو و سخن چین مباش، نزدیك انجمن دروغگو منشین
چالاك باش تا هوشیار باشی
سحر خیز باش تا كار خود را به نیكی به انجام رسانی
اگرچه افسون مار خوب بدانی ولی دست به مار مزن تا تو را نگزد و نمیری
با هیچكس و هیچ آیینی پیمان شكنی مكن كه به تو آسیب نرسد
مغرور و خودپسند مباش، زیرا انسان چون مشك پرباد است و اگر باد آن خالی شود چیزی باقی نمی‌ماند
   

 

 

بیژن و منیژه


داستان زیر که از متن شاهنامه است ، کاری است که توسط یکی از دوستانم به نام آقای « قهرمان ملکی » تهیه شده است .
ایشان که یکی از اهالی شهرستان میانه و اهل ادب و فرهنگ است ، همواره مشتاق ادبیات فارسی بوده و به شاهنامه ی فردوسی بسیار علاقمند است .
ایشان بخش اعظمی از شاهنامه را حفظ نموده و به اشعار شهریار نیز علاقه ی فراوانی دارد .
زین پس ، مواردی از کارهای ایشان را برایتان می گذارم که بخوانید .
ایشان داستان بیژن و منیژه را از متن شاهنامه استخراج کرده و توضیحاتی در باره ی آن داده اند تا برای همه قابل فهم باشد . کلمات مشکل را به زبان فارسی ساده ی امروزی ترجمه نموده اند . و آن را در قالب یک داستان نثر به همراه منتخبی از ابیات شاهنامه ارائه نموده اند .

 

 

 
قصه از آنجا شروع می شود كه كيخسرو وقتي به مناسبت جشن ايران ، در دربار مراسمي بزرگ برپا كرده بود ، عده اي از كشور كوچك همسايه ي ايران ( يعني ارمان ) بخاطر وجود گرازهاي عظيم الجثه اي كه مزارع آن كشور را نابود و مصائبي را ايجاد كرده بودند ، دست كمك و ياري دراز كرده و از ارتش بزرگ ايران استمداد طلبيدند . شاه ايران از ميان سران لشكر داوطلب خواست كه در اين بين ، بيژن و گرگين داوطلب شدند . پس از سركوب و كشتن گرازها ، بيژن بخاطر يك سري مسائل عاطفي و عشقي ، گرفتار و اسير لشكر توران و افراسياب شد . افراسياب ، بيژن را بك درجه تخفيف از مرگ ، درون چاهي زنداني كرده و دخترخود ( منيژه ) را هم بدون حتي يك دست لباس اضافي ، با سر و پاي برهنه از كاخ سلطنتي اخراج كرد . منيژه هم از اطراف و اكناف ، تكه ناني گدايي مي كرد و از سوراخ چاه به منيژه مي رساند . گرگين كه از پس از اين ماجرا كه بر اثر حيله و مكر او بوجود آمده بود ، به ايران بازميگردد در حاليكه از كرده ي خود پشيمان و نادم است . وقتي گيو ( پدر بيژن ) ماجرا را از زبان گرگين مي شنود بشدت خشمگين مي شود . گيو ، فقط يك پسر داشت و او هم بيژن بود و بيژن در دلاوري و جنگاوري زبانزد خاص و عام بود . او محبوبيتي خاص در دربار ايران داشت و پدربزرگش ( رستم ) علاقه ي ويژه اي به او داشت . گيو احتمال مي داد كه اين مساله به سبب مكر و حيله ي گرگين باشد . بنابراين خودش ، گرگين را مورد بازجويي قرار مي دهد . گرگين كه بيژن را به اردوگاه منيژه برده و مسايل بعدي را رقم زده بود ، اينك به داستان پردازي پرداخته و به دروغ به گيو مي گويد كه بعد از كشتار گرازها ، آهويي را ديديم كه بيژن به دنبال آن آهو رفت و از جنگل خارج شد ولي بعد از مدتي ، اسب بيژن را ديدم كه به تنهايي بازمي گردد . گيو از نحوه ي سخن گفتن و داستان سرايي گرگين دانست كه او دروغ مي گويد . ولي چون هنوز بررسي هايش كامل نشده بود ، صلاح ندانست كه در اين شرايط ، گرگين را به مجازات مرگ محكوم كند .
شاه ايران به گيو دلداري مي دهد و اظهار اميدواري مي كند كه بيژن زنده و سالم باشد . شاه مي گويد لشكري به توران مي فرستم تا به جستجوي او بپردازد و اگر نشاني از بيژن در آنجا ديده شد ، خاك توران را به توبره مي كشم و هر طور كه شده ، بيژن را به وطن باز مي گردانم . ضمنا شاه دستور مي دهد كه فعلا گرگين را غل و زنجير بسته و زنداني كنند . شاه عده اي از سواران آزموده و متبحر ارتش بزرگ ايران را براي يافتن بيژن گسيل كرده و به گيو مي گويد چنانچه سواره نظام نتوانستند از بيژن خبري بياورند ، در فروردين ماه ، من به جام جهان نما نگاه مي كنم و مكان استقرار بيژن را مي يابم .
بالاخره فروردين فرا مي رسد و سواره نظام نيز اثري از بيژن پيدا نمي كند . شاه ايران شروع به راز و نياز با يگانه پرودگار عالميان مي كند و از او كمك مي خواهد تا او را در يافتن بيژن ياري رساند .
چو نوروز خرم فراز آمدش
به آن جام فرخ نياز آمدش
بيامد بپوشيد رومي قباي
به آن تا بود پيش يزدان به پاي
ز فريادگر چند فرياد خواست
ز اهريمن بدكنش داد خواست
پس از استمداد از بارگاه الهي و پناه بردن از شر شيطان به خدا ، به جام جهان نما نگريست و هفت اقليم را در جام جهان نما ديد .
پس آن جام بر كف نهاد و بديد
بدو هفت كشور همي بنگريد
در هفت كشور ،هيچ اثري از بيژن نبود . تا اينكه در كشور توران ، در شهري به نام « گرگساران » بيژن را درون چاهي ديد كه دست و پا بسته در آن زنداني است و از شدت رنج و عذاب ، هر لحظه از درگاه الهي ، خواستار مرگ خودش است و دختري را هم از نژاد شاهزادگان ديد كه از بيژن مراقبت مي كند و به او غذا مي رساند .
به هر هفت كشور همه بنگريد
نيامد ز بيژن نشاني پديد
سوي كشور گرگساران رسيد
به فرمان يزدان مر او را بديد
به آن چاه بسته به بند گران
ز سختي همي مرگ جست اندر آن
يكي دختري از نژاد كيان
ز بهر زواريش بسته ميان
شاه بلافاصله ، گيو را احضار كرده و به او مي گويد كه ديگر اينقدر نگران و افسرده نباش و روح بزرگ خودت را از هر غم و غصه رها كن ، چرا كه من در جام جهان نما نگاه كرده و ديده ام كه پسر عزيزت ( بيژن ) زنده است و شاهزاده دختري هم مواظب اوست . اكنون بيژن در كشور توران زنداني است و اين دخترك در حال مراقبت و نگهداري از اوست .
سوي گيو آنگهي روي شاه
بخنديد رخشنده شد پيشگاه
كه زنده است بيژن تو دل شاد دار
ز هر بد ، تن مهتر آزاد دار
كه بيژن به توران به بند اندر است
زوارش يك نامور دختر است
كيخسرو ( پادشاه بزرگ ايران ) در ادامه ي سخنانش ، به گيو مي گويد كه آزاد كردن بيژن ، آن هم در قلب سرزمين دشمن ، كار بسيار سختي است كه از عهده ي هر كس بر نمي آيد و ما براي اين كار نياز به يك افسر قدر و مجرب داريم كه توانايي هاي رزمي خاصي داشته باشد . بنابراين من نامه اي به رستم مي نويسم و او را از لشكر زابل احضار مي كنم ، چرا كه اين كار سخت ، فقط و فقط از فرمانده لشكر زابل ( يعني رستم ) بر مي آيد . رستم همان كسي است كه اگر اراده كند ، نهنگ را از اعماق دريا بيرون مي كشد و اسير مي كند و من مطمئنم كه او مي تواند اين مأموريت سخت را به بهترين وجهي انجام دهد .
شاه ، نامه را مي نويسد و به گيو مأموريت مي دهد كه خودش بعنوان پيك انجام وظيفه نموده و احضاريه را به رستم برساند . شاه به گيو مي گويد كه لحظه اي در راه توقف نكند و سريعاً اين مأموريت را انجام دهد .
نشايد جز از رستم تيز چنگ
كه از ژرف دريا بر آرد نهنگ
كمر بند و بركش سوي نيمروز
شب از رفتن ره مياساي و روز
ببر نامه ي من بر رستما
مزن داستان را بره بردما
و اما شاه در نامه مي نويسد :
نامه اي از سوي برادر بزرگتر به برادر وفادارش ( رستم ) ،
اي پهلوان بزرگ و پر هنري كه از عالم هستي سر بر آورده اي ، و اي كسي كه يادگار نياكان من هستي ، تو را همواره ديده ام كه كمر به جنگ و نبرد بسته اي و مايه ي سرفرازي ارتش و ملت بزرگ ايران بوده اي . تو آنقدر دلير و جنگاوري كه پلنگ نيز ، پيش تو گردن خم مي كند و نهنگ دريا از تو وحشت دارد . تو همان كسي هستي كه افراسياب ( پادشاه توران ) و خاقان چين ، نام تو را بر نگين انگشتريشان حك كرده اند . نام و آوازه ي پهلوانيت در همه ي عالم پيچيده و همگان تو را به مردانگي و جنگاوري مي شناسند .
اين توان جنگاوري و رزمندگي ، هديه اي است كه از جانب خداوند متعال به تو ارزاني شده ، اين سياست و كياست ، اين فرهنگ و ادب و هنر و اين همه بزرگي و منزلت ، موهبتي از جانب درگاه الهي به توست و همه ي اينها به اين خاطر به تو داده شده كه فرياد رس مردم مظلوم و ستمديده باشي .
اي برادر وفادارم ، اكنون مشكلي پيش آمده كه فقط به دست تواناي تو حل خواهد شد . مشكلي كه شايد حتي فكرش را هم نتواني بكني . گرگ صفتان و مردم خونخوار كشور توران ، آسيبي به خانواده گودرزها رسانده اند . اكنون چشم اميد گودرز و گيو ، به دستان پهلوان شجاع ايران زمين دوخته شده است . و تو مي داني كه گيو ، فقط يك پسر داشت كه او هم فرزندش بود و هم عصاي دستش . و امروز اين فرزند دلاور ( بيژن نامدار ) اسير دست تورانيان شده است .
از تو مي خواهم كه بدون تعلل و معطلي ، بسرعت نزد من بيايي تا با بررسي موقعيت و طراحي نقشه ي عمليات ، راهكاري براي رهايي بيژن از زندان تورانيان بنماييم و آنگاه تو را عازم ميدان نبرد كنم .
به رستم يكي نامه فرمود شاه
نوشتن ز مهتر سوي نيكخواه
كه اي پهلوان زاده ي پرهنر
ز گردان كيوان بر آورده سر
تويي از نياكان ، مرا يادگار
هميشه كمر بسته ي كارزار
ترا داده گردن به مردي پلنگ
به دريا ز بيمت خروشان نهنگ
چه افراسياب و چه خاقان چين
نوشته همه نام تو بر نگين
ترا ايزد اين زور پيلان كه داد
دل شير و فرهنگ و فرخ نژاد
به آن داد تا دست فرياد خواه
بگيري برآري ز تاريك چاه
كنون اين يكي كار شايسته پيش
فراز آمد و هست از انديشه بيش
به تو دارد اميد گودرز و گيو
كه هستي بهر كشور امروز نيو
بنه گيو را جز اين پور كس
چه فرزند بود و چه فرياد رس
چو اين نامه ي من بخواني ، مپاي
سبك خيز و با گيو ، نزد من آي
چنان چون ببايد بسازي نوا
مگر بيژن از بند گردد رها
گيو ، نامه ي لاك و مهر شده را از شاه تحويل گرفته و در حاليكه تعدادي از سواره نظام ، او را اسكورت مي كنند ، به سمت زابل حركت مي كند . گيو كه مسير زابل را چندين بار قبل از اين رفته و با مسير ، آشنايي كامل داشت ، راهي را كه اصولاً 2 روز طول مي كشيد ، يكروزه رفت . وقتي كه به نزديك زابل رسيد ، ديدبان شهر زابل ، فرياد زد كه سواره اي با تعدادي اسكورت به شهر نزديك مي شود . دستان ( يا همان زال ، پدر رستم ) كه فرياد ديدبان شهر را مي شنود ، سريعا خود را به دروازه ي شهر مي رساند كه مبادا دشمني قصد تعرض به شهر را داشته باشد .
چو بر نامه بنهاد خسرو نگين
ستد گيو و بر شاه كرد آفرين
سواران دوده همه بر نشاند
به يزدان پناهيد و نامش بخواند
چو از ديدگاه ديدبانش بديد
سوي زاولستان فغان بركشيد
كه آمد سواري سوي هيرمند
سواران به گردش همان نيز چند
غو ديده بشنيد دستان سام
بفرمود بر چرمه كردن لگام
بزد اسب و آمد پذيره به راه
بدان تا نباشد يكي كينه خواه
دستان كه به دروازه ي شهر مي رسد ، گيو را با حالتي افسرده و بسيار غمگين مي بيند ، و حدس مي زند كه احتمالاً براي شاه مشكلي پيش آمده كه گيو اينگونه نگران و مضطرب است و عازم زابل شده است . دستان و گيو ، با هم احوالپرسي مي كنند و اداي احترام نظامي مي كنند . سپس دستان از اوضاع و احوال شاه ايران و تورانيان ( دشمن هميشگي ايران ) مي پرسد . گيو هم همه ي مشكل و داستان خود را به دستان مي گويد و سپس سراغ از رستم مي گيرد و اضافه مي كند كه نامه اي از جانب شاه برايش آورده ام . دستان ( يا همان زال ) مي گويد كه رستم الان براي شكار رفته و گيو كه عجله داشت ميگويد كه به شكارگاه مي روم و در آنجا با رستم ملاقات مي كنم ولي دستان مي گويد كه ديگر هنگام برگشتن رستم است و بنابراين ، گيو را به خانه مي برد .
به ره گيو را ديد پژمرده روي
همي آمد آسيمه و پوي پوي
به دل گفت كاري نو آمد به شاه
كه گيو است از ايران فرسته به راه
بپرسيد دستان ز ايرانيان
ز شاه و ز پيكار تورانيان
بهرحال همزمان با اينكه دستان و گيو به خانه مي رسند ، رستم نيز از شكار بر مي گردد . گيو ، بلافاصله به رستم ، اداي احترام نظامي كرده و سپس سلام و احوالپرسي مي كند . رستم آثار غم و غصه را در چهره ي گيو مي بيند و دلش مي گيرد و حدس مي زند كه مشكل بزرگي براي ايران بوجود آمده است
چو گيو اندر آمد به ايوان ز راه
تهمتن بيامد ز نخجيرگاه
بدل گفت كاري تباهست كار
به ايران و بر شاه و بر روزگار
رستم ، گيو را در بر مي گيرد و به خوبي از او پذيرايي مي كند . سپس از او اوضاع و احوال ايران را جويا مي شود و از نام آوران و پهلوانان ايران مي پرسد و تا سراغ از بيژن مي گيرد ، فرياد جگرخراش و سوزنده ي گيو بر مي خيزد .
از اسپ اندر آمد ، گرفتش به بر
بپرسيدش از خسرو تاجور
ز گودرز و از طوس و از گستهم
ز گردان لشكر همه بيش و كم
ز شاپور و فرهاد و از بيژنا
ز رهام و گرگين و از هرتنا
چون آن نام بيژن رسيدش به گوش
بر آمد بناگاه ازو يك خروش
گيو به رستم توضيح مي دهد كه همه ي آنهايي كه احوالشان را پرسيدي خوب هستند و در صحت و سلامت بسر مي برند و تنها ، اين من هستم كه دچار بدبختي و مصيبت شده ام و پسر عزيزم را گم كرده ام . شاه در جام جهان نما پسرم را ديده و ..... داستان را به رستم مي گويد و نامه ي شاه را به رستم تحويل مي دهد . رستم نامه را باز كرده و مي خواند و به محض اينكه از موضوع مطلع مي شود ، كينه ي افراسياب در دلش ، تازه مي شود .
ازو نامه بسته ، دو ديده پر آب
همه دل پر از كين افراسياب
رستم از درد و اندوه بيژن ، بسيار غمگين و ناراحت مي شود . چرا كه گيو داماد رستم بود و بيژن ، نوه ي رستم. و بنابراين با هم فاميل بودند . جداي از اين ، رستم فردي بسيار وطن پرست بود و تعصب عجيبي به ايران داشت و حميت قسمتي او نيز اجازه نمي داد فردي از ارتش ايران ، اسير دست دشمن باشد
همان بيژن از دختر پيلتن
گوي بد سرافراز در انجمن
رستم به گيو دلداري مي دهد و سوگند مي خورد كه از رخش ، پياده نشود تا اينكه بيژن را به ياري خداوند و به دستور شاه از زندان آزاد كرده و تاج و تخت افراسياب را سرنگون كند
به گيو آنگهي گفت منديش از اين
كه رستم نگرداند از رخش ، زين
مگر دست بيژن گرفته به دست
همه بند و زندان او كرده پست
به نيروي يزدان و فرمان شاه
ز توران بگردانم آن تاج و گاه

 

 
  1. نژاد شاهزادگان
  2. پرستاری و مراقبت
  3. تن بزرگ ، روح بزرگ
  4. مراقب و پرستارش
  5. زابل
  6. بزرگتر ، در اینجا یعنی برادر بزرگتر
  7. وفادار
  8. پلنگ ، پیش تو سر خم می کند
  9. نهنگ دريا ، از تو هراس دارد و مي ترسد
  10. فردوسي ، زور بازو و جنگ آوري را براي يك فرمانده كافي نمي داند ، و فرهنگ پهلواني و اخلاق نيكو و آراسته و معنويت و نيز اصل و نسب نيكو را نيز از خصايص فرمانده خوب دانسته و در تعريف از رستم به آنها اشاره مي كند
  11. نيو : شجاع
  12. بيژن ، هم فرزند گيو بود و هم عصاي دست او
  13. شاه ، نامه را لاك و مهر كرد
  14. دوده : خانواده ، ايل و تبار ، يعني سواران ايل و خانواده ي خود را جمع كرد و همراه برد
  15. ديدبان زابل ، رو به سوي شهر ، فرياد كشيد
  16. غو : فرياد
  17. منظور ديدبان است
  18. رستم دستان ، صداي ديدبان را شنيد
  19. چرمه : اسب سفيد موي ، پدر رستم ( زال يا دستان ) سفيد موي بود . بنابراين فردوسي ، اسبش را هم سفيد موي ( چرمه ) توصيف مي كند
  20. هراسان و نگران
  21. پيك
  22. دستان : پدر رستم
  23. شكارگاه
  24. بود
  25. رخش ، نام اسب رستم است

عطسه ، نشانگر شخصیت فرد


   
عطسه یکی از معمولترین اصواتی است که در فصل بهار و در زمان گرده افشانی درختان به گوش می رسد. اما متخصصین رشته زبان اشاره (body language) معتقدند نوع عطسه کردن نشانگر شخصیت افراد است.
بر اساس گفته پتی وود (Patti A. Wood) یکی از این متخصصین بیشتر افراد در طول عمرشان روش عطسه کردن مختص به خود را دارند که با شخصیت آنها مطابقت دارد. این متخصص بر اساس تحقیقی که انجام داده عطسه کنندگان را به چهار دسته کلی تقسیم کرده است:

  1. افراد خوب و مهربان

  2. افراد درست و قابل اعتماد

  3. افراد کاری

  4. افراد مشتاق و موثر
افرادی که فقط یک عطسه میکنند در زمره افراد خوب و مهربان هستند این افراد خون گرم، مفید و حامی دیگران می باشند.
افرادی که با صدای بلند عطسه میکنند در زمره افراد کاری به شمار می آیند ، این اشخاص سریع العمل ، قاطع و در نهایت رهبران خوبی هستند.
اشخاصی که همیشه به هنگام عطسه کردن با دستمال جلوی بینی خود را میگیرند افراد درست و قابل اعتمادی هستند این افراد معمولا با دقت، درستکار ، و بسیار منطقی میباشند.
آخرین گروه افرادی هستند که با صدای بسیار بلند و خشن و به دفعات عطسه می کنند در زمره افراد مشتاق به شمار می آیند که این اشخاص دارای جذابیت اجتماعی می باشند و توانائی ایجاد انگیزه و تاثیر گذاری بر دیگران را دارند.
بنا به گفته دکتر فردریک لیتل (Frederic Little) پرفسور دانشگاه بوستون یک الگوی ذاتی برای روش عطسه کردن انسانها وجود دارد که به احتمال زیاد ژنتیکی و موروثی میباشد.

یک سوال


مسافر تاکسی آهسته روی شونه‌ی راننده زد چون می‌خواست ازش یه سوال بپرسه…
راننده جیغ زد، کنترل ماشین رو از دست داد…
نزدیک بود که بزنه به یه اتوبوساز جدول کنار خیابون رفت بالانزدیک بود که چپ کنه…
اما کنار یه مغازه توی پیاده رو متوقف شد…
برای چندین ثانیه هیچ حرفی بین راننده و مسافر رد و بدل نشد…
سکوت سنگینی حکم فرما بود تا این که راننده رو به مسافر کرد و گفت: "هی مرد! دیگه هیچ وقت این کار رو تکرار نکن… من رو تا سر حد مرگ ترسوندی!"
مسافر عذرخواهی کرد و گفت: "من نمی‌دونستم که یه ضربه‌ی کوچولو آنقدر تو رو می‌ترسونه"
راننده جواب داد: "واقعآ تقصیر تو نیستامروز اولین روزیه که به عنوان یه راننده‌ی تاکسی دارم کار می‌کنم…
آخه من25 سال راننده‌ی ماشین جنازه کش بودم

نرم و انعطاف پذیر باش


انسان نرم و لطیف زاده می شود و به هنگام مرگ خشک و سخت می شود.
گیاهان هنگامی که سر از خاک بیرون می آورند نرم و انعطاف پذیرندو به هنگام مرگ خشک و شکننده.
پس هر که سخت و خش است مرگش نزدیک شده و هر که نرم و انعطاف پذیر ، سرشار از زندگی است.
سخت و خشک می شکند.
نرم و انعطاف پذیر باقی می ماند.

چشم ها را باید شست


روزی مرد كوری روی پله‌های ساختمانی نشسته بود و كلاه و تابلویی را در كنار پایش قرار داده بود. روی تابلو خوانده می‌شد: "من كور هستم لطفا كمك كنید."
روزنامه‌نگار خلاقی از كنار او می‌گذشت. نگاهی به او انداخت. فقط چند سكه در داخل كلاه بود. او چند سكه داخل كلاه انداخت و بدون اینكه از مرد كور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت، آن را برگرداند و اعلان دیگری روی آن نوشت و تابلو را كنار پای او گذاشت و آنجا را ترك كرد.
عصر آن روز، روزنامه‌نگار به آن محل برگشت و متوجه شد كه كلاه مرد كور پر از سكه و اسكناس شده است. مرد كور از صدای قدمهای او، خبرنگار را شناخت. از او پرسید كه بر روی تابلو چه نوشته است؟
روزنامه نگار جواب داد: "چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته شما را به شكل دیگری نوشتم" و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد.
مرد كور هیچوقت ندانست كه او چه نوشته است ولی روی تابلوی خوانده می‌شد: "امروز بهار است، ولی من نمی‌توانم آن را ببینم."

آب لازمم نمی شه


داشت با آب قمقمه اش وضو می گرفت برای نماز صبح . گفتم : « بی تجربه ای . لازم می شه . شاید یکی دو روز بی آب باشیم
گفت : « لازمم نمی شه مسافرم .»
عملیات که تمام شد دیدمش ، رفته بود مسافرت .

 

خواب


شبي در خواب ديدم مرا مي‌خوانند، راهي شدم، به دري رسيدم، به آرامي در خانه را كوبيدم.
ندا آمد: درون آي.
گفتم: به چه روي؟
گفت: براي آنچه نمي‌داني.

هراسان پرسيدم: براي چو مني هم زماني هست؟
پاسخ رسيد: تا ابديت
ترديدي نبود، خانه، خانه خداوندي بود، آري تنها اوست كه ابدي و جاويد است..
پرسيدم: بار الهي چه عملي از بندگانت بيش از همه تو را به تعجب وا مي‌دارد؟
پاسخ آمد: اينكه شما تمام كودكي خود را در آرزوي بزرگ شدن به سر مي‌بريد و دوران پس از آن در حسرت بازگشت به كودكي مي‌گذرانيد.
اينكه شما سلامتي خود را فداي مال‌اندوزي مي‌كنيد و سپس تمام دارايي خود را صرف بازيابي سلامتي مي‌نماييد.
اينكه شما به قدري نگران آينده‌ايد كه حال را فراموش مي‌كنيد، در حالي كه نه حال را داريد و نه آينده را.

اين كه شما طوري زندگي مي‌كنيد كه گويي هرگز نخواهيد مرد و چنان گورهاي شما را گرد و غبار فراموشي در بر مي‌گيرد كه گويي هرگز زنده نبوده‌ايد.
سكوت كردم و انديشيدم،
در خانه چنين گشوده، چه مي‌‌طلبيدم؟ بلي، آموختن.

پرسيدم: چه بياموزم؟
پاسخ آمد: بياموزيد كه مجروح كردن قلب ديگران بيش از دقايقي طول نمي‌كشد ولي براي التيام بخشيدن آن به سالها وقت نياز است.
بياموزيد كه هرگز نمي‌توانيد كسي را مجبور نماييد تا شما را دوست داشته باشد، زيرا عشق و علاقه ديگران نسبت به شما آينه‌اي از كردار و اخلاق خود شماست
.
بياموزيد كه هرگز خود را با ديگران مقايسه نكيند، از آنجايي كه هر يك از شما به تنهايي و بر حسب شايستگي‌هاي خود مورد قضاوت و داوري ما قرار مي‌گيرد.

بياموزيد كه دوستان واقعي شما كساني هستند كه با ضعف‌ها و نقصان‌هاي شما آشنايند وليکن شما را همانگونه كه هستيد و دوست دارند.
بياموزيد كه داشتن چيزهاي قيمتي و نفيس به زندگي شما بها نمي‌دهد، بلكه آنچه با ارزش است بودن افراد بيشتر در زندگي شماست.
بياموزيد كه ديگران را در برابر خطا و بي‌مهري كه نسبت به شما روا مي‌دارند مورد بخشش خود قرار دهيد و اين عمل را با ممارست در خود تقويت نماييد.
بياموزيد كه كه دونفر مي‌توانند به چيزي يكسان نگاه كنند ولي برداشت آن دو هيچگاه يكسان نخواهد بود.

بياموزيد كه در برابر خطاي خود فقط به عفو و بخشش ديگران بسنده نكنيد، تنها هنگامي كه مورد آمرزش وجدان خود قرار گرفتيد، راضي و خشنود باشيد...
بياموزيد كه توانگر كسي نيست كه بيشتر دارد بلكه آنكه خواسته‌هاي كمتري دارد.
به خاطر داشته باشيد كه مردم گفته‌هاي شما را فراموش مي‌كنند، مردم اعمال شما را نيز از ياد خواهند برد ولي، هرگز احساس تو را نسبت به خويش از خاطر نخواهند زدود.

سالک


پير مردي بر قاطري بنشسته بود و از بياباني مي گذشت .. سالكي را بديد كه پياده بود
پير مرد گفت : اي مرد به كجا رهسپاري ؟
سالك گفت : به دهي كه گويند مردمش خدا نشناسند و كينه و عداوت مي ورزند و زنان خود را از ارث محروم مي‌كنند پير مرد گفت : به خوب جايي مي روي
سالك گفت : چرا ؟
پير مرد گفت : من از مردم آن ديارم و ديري است كه چشم انتظارم تا كسي بيايد و اين مردم را هدايت كند
سالك گفت : پس آنچه گويند راست باشد ؟
پير مرد گفت : تا راست چه باشد
سالك گفت : آن كلام كه بر واقعيتي صدق كند
پير مرد گفت : در آن ديار كسي را شناسي كه در آنجا منزل كني ؟
سالك گفت : نه
پير مرد گفت : مردماني چنين بد سيرت چگونه تو را ميزبان باشند ؟
سالك گفت : ندانم
پير مرد گفت : چندي ميهمان ما باش . باغي دارم و ديري است كه با دخترم روزگار مي گذرانم
سالك گفت : خداوند تو را عزت دهد اما نيك آن است كه به ميانه مردمان كج كردار روم و به كار خود رسم پير مرد گفت : اي كوكب هدايت شبي در منزل ما بيتوته كن تا خودت را بازيابي و هم ديگران را بازسازي سالك گفت : براي رسيدن شتاب دارم
پير مرد گفت : نقل است شيخي از آن رو كه خلايق را زودتر به جنت رساند آنان را تركه مي زد تا هدايت شوند . ترسم كه تو نيز با مردم اين ديار كج كردار آن كني كه شيخ كرد
سالك گفت : ندانم كه مردم با تركه به جنت بروند يا نه ؟
پير مرد گفت : پس تامل كن تا تحمل نيز خود آيد . خلايق با خداي خود سرانجام به راه آيند
پيرمرد و سالك به باغ رسيدند . از دروازه باغ كه گذر كردند
سالك گفت : حقا كه اينجا جنت زمين است . آن چشمه و آن پرندگان به غايت مسرت بخش اند
پير مرد گفت : بر آن تخت بنشين تا دخترم ما را ميزبان باشد
دختر با شال و دستاري سبز آمد و تنگي شربت بياورد و نزد ميهمان بنهاد . سالك در او خيره بماند و در لحظه دل باخت . شب را آنجا بيتوته كرد و سحرگاهان كه به قصد گزاردن نماز برخاست پير مرد گفت : با آن شتابي كه براي هدايت خلق داري پندارم كه امروز را رهسپاري
سالك گفت : اگر مجالي باشد امروز را ميهمان تو باشم
پير مرد گفت : تامل در احوال آدميان راه نجات خلايق است . اينگونه كن
سالك در باغ قدمي بزد و كنار چشمه برفت . پرنده ها را نيك نگريست و دختر او را ميزبان بود . طعامي لذيذ بدو داد و گاه با او هم كلام شد . دختر از احوال مردم و دين خدا نيك آگاه بود و سالك از او غرق در حيرت شد . روز دگر سالك نماز گزارد و در باغ قدم زد پيرمرد او را بديد و گفت : لابد به انديشه اي كه رهسپار رسالت خود بشوي
سالك چندي به فكر فرو رفت و گفت : عقل فرمان رفتن مي دهد اما دل اطاعت نكند
پير مرد گفت : به فرمان دل روزي دگر بمان تا كار عقل نيز سرانجام گيرد
سالك روزي دگر بماند
پير مرد گفت : لابد امروز خواهي رفت , افسوس كه ما را تنها خواهي گذاشت
سالك گفت : ندانم خواهم رفت يا نه , اما عقل به سرانجام رسيده است . اي پيرمرد من دلباخته دخترت هستم و خواستگارش
پير مرد گفت : با اينكه اين هم فرمان دل است اما بخر دانه پاسخ گويم
سالك گفت : بر شنيدن بي تابم
پير مرد گفت : دخترم را تزويج خواهم كرد به شرطي
سالك گفت : هر چه باشد گر دن نهم
پير مرد گفت : به ده بروي و آن خلايق كج كردار را به راه راست گرداني تا خدا از تو و ما خشنود گردد
سالك گفت : اين كار بسي دشوار باشد
پير مرد گفت : آن گاه كه تو را ديدم اين كار سهل مي نمود
سالك گفت : آن زمان من رسالت خود را انجام مي دادم اگر خلايق به راه راست مي شدند , و اگر نشدند من كار خويشتن را به تمام كرده بودم
پير مرد گفت : پس تو را رسالتي نبود و در پي كار خود بوده اي
سالك گفت : آري
پير مرد گفت : اينك كه با دل سخن گويي كج كرداري را هدايت كن و باز گرد آنگاه دخترم از آن تو
سالك گفت : آن يك نفر را من بر گزينم يا تو ؟
پير مرد گفت : پير مردي است ربا خوار كه در گذر دكان محقري دارد و در ميان مردم كج كردار ,او شهره است سالك گفت : پيرمردي كه عمري بدين صفت بوده و به گناه خود اصرار دارد چگونه با دم سرد من راست گردد پير مرد گفت : تو براي هدايت خلقي مي رفتي
سالك گفت : آن زمان رسم عاشقي نبود
پير مرد گفت : نيك گفتي . اينك كه شرط عاشقي است برو به آن ديار و در احوال مردم نيك نظر كن , مي خواهم بدانم جه ديده و چه شنيده اي ؟
سالك گفت : همان كنم كه تو گويي
سالك رفت , به آن ديار كه رسيد از مردي سراغ پير مرد را گرفت
مرد گفت : اين سوال را از كسي ديگر مپرس
سالك گفت : چرا ؟
مرد گفت : ديري است كه توبه كرده و از خلايق حلاليت طلبيده و همه ثروت خود را به فقرا داده و با دخترش در باغي روزگار مي گذراند
سالك گفت : شنيده ام كه مردم اين ديار كج كردارند
مرد گفت : تازه به اين ديار آمده ام , آنچه تو گويي ندانم . خود در احوال مردم نظاره كن
سالك در احوال مردم بسيار نظاره كرد .. هر آنكس كه ديد خوب ديد و هر آنچه ديد زيبا . برگشت دست پير مرد را بوسيد
پير مرد گفت : چه ديدي ؟
سالك گفت : خلايق سر به كار خود دارند و با خداي خود در عبادت
پير مرد گفت : وقتي با دلي پر عشق در مردم بنگري آنان را آنگونه ببيني كه هستند، نه آنگونه كه خود خواهي

سلاح سری آمریکا در عراق


« باب وودوارد » ، روزنامه نگار آمريكايي ، در مصاحبه اي از سلاح مرگباري مي گويد كه آمريكا با هدف نابودي دشمنان خود ، مخفيانه در عراق به كار گرفته است . وي اين سلاح سري و مرموز را با « طرح منهتن » مقايسه مي كند كه در جريان جنگ جهاني دوم به توليد بمب اتمي منجر گرديد ... اما ، اين سلاح كدام است و چگونه عمل مي كند ؟
آيا لوله ي توپ و اسلحه اي وحشتناك و مخوف است كه تشعشعاتي مرگبار از خود متصاعد مي سازد ؟
« وودوارد » برنده ي جايزه ي « پوليتزر » كه به دليل تحقيقاتش پيرامون رسوايي « واترگيت » اشتهار دارد ، از طرح پنهان و مرگبار آمريكا در برنامه اي در تلويزيون « سي ان ان » پرده برداشته است . وي هدف از اجراي اين طرح را نابودي « تروريست‌» ها و كاهش حملات مخالفان عليه نيروهاي اشغالگر عنوان مي كند .
طبق اطهارات روزنامه نگار آمريكايي كه در برنامه « لاري كينگ » در « سي ان ان » سخن مي گفت ، برنامه ي مرگبار آمريكايي ها در حال حاضر بايد پنهان و مسكوت بماند ، چرا كه افشاي آن پردردسر بوده و به « كشته شدن اشخاصي » منجر خواهد شد !
« وودوارد » خاطر نشان مي سازد : عمليات متعدد فوق سري سرانجام روزي در ميان بهت و حيرت عموم فاش مي شوند و افرادي كه هدف اين برنامه قرار گرفته اند ، اكنون با قدرت آن بخوبي آشنا هستند . وي همچنين مي گويد : « دشمن با اين خطر آشناست ، زيرا كه هدف آن قرار گرفته است و بسياري از آنها كشته شده اند . در واقع اين سلاح براي آنها چيز تازه اي نيست »
براي آنكه بتوان سلاح مخوف آمريكا را با « بمب اتمي » مقايسه كرد ، بايد بر اين باور شد كه سلاح فوق نوعي تكنولوژي جديد است كه احتمالا با تحقيقات پيرامون بمب نوتروني و سلاح هاي الكترو مغناطيسي بي ارتباط نيست .
در سال 2002 ، گزارش سرويس هاي خبري شركت « كوكس » تحت عنوان « شايد كه سلاح هاي موج كوتاه فوق سري در عراق مورد استفاده قرار مي گيرند » مدعي بود كه ارتش آمريكا خود را آماده ي استفاده از سلاح هايي بسيار قدرتمند مي سازد كه به وسيله ي امواج كوتاه عمل مي كنند و قادرند با شليك انرژي الكترو مغناطيسي دستگاههاي الكترونيكي دشمن را به طور كامل از كار بيندازند .
اما ، اظهارات « باب وودوارد » در ارتباط با توانايي اين سلاح مخفي و سري براي نابودي شمار بسياري از افراد به اصطلاح « تروريست » ، اين باور را پديد مي آورد كه سلاح مزبور مي تواند سلاحي باشد كه بسيار وحشيانه و بيرحمانه تر از سلاح « اي ام پي » عمل مي كند كه بيشتر عليه تشكيلات گروهي مسلح به كار مي رود تا افراد شورشي پراكنده . اين امكان وجود دارد كه اين سلاح ، چيزي شبيه به توصيفي باشد كه « مجيد الغزالي » سرباز پياده نظام عراقي به « پاتريك ديون » روزنامه نگار و كارگردان ارائه داده است .
يعني يك دستگاه غول پيكر آتش افكن وحشتناك كه در واقع به جاي پرتاب گلوله هاي آتشين ، نوعي « صاعقه ي غليظ و متمركز » و يا دشارژهايي از تشعشعات براي دشمن ارسال مي دارد كه عملا خودروها و افراد را در خود ذوب مي سازد .
« مجيد الغزالي » در 12 آوريل 2002 ، در جريان نبردي در خيابان هاي « بغداد » شهادت مي دهد كه نيروهاي آمريكايي را با تانك عجيب و شگفت انگيزي ديده كه ناگهان پرتاب جرياني كور كننده را آغاز كرده است ، كه به نظر مي رسيد هم آتش باشد و هم صاعقه ! و اني جريان ناگهان يك اتوبوس و سه خودرو را در كام خود كشيده و ناپديد ساخته است » ... وي تصريح مي كند « ظرف چند ثانيه ، نيمي از اتوبوس ذوب شد و باقي آن حالت قاب دستمالي مرطوب و حجم يك فولكس واگن را پيدا كرد ! »
« مجيد الغزالي » همچنين تعريف مي كند اجساد بسياري را مشاهده كرده است كه پس از اين ماجرا تا به اندازه ي يك نوزاد مچاله شده بودند ... و اضافه مي كند كه تا پيش از اين كه نبرد پايان يابد ف بين 500 تا 600 نظامي و غيرنظامي بر اثر اين سلاح مرموز كه بر روي تانكي سوار بوده ، زنده زنده « پخته » شدند !
« مجيد الغزالي » باز هم مي گويد ، در خاتمه ي نبرد نيروهاي آمريكايي با دقت تمام آثار به جاي مانده از سلاح مرگبار خود را پنهان ساختند ، اما نشانه هاي محسوسي باقي مانده كه وي آنها را در اختيار « پاتريك ديون » قرار داد .
« پاتريك ديون » از اعضاي پرسنل پزشكي در ميادين نبرد ويتنام ، سومالي و كوزوو ، در اين ارتباط مي گويد : « در طول عمرم انواع و اقسام انهدام و نابودي را مشاهده و همه گونه سلاحي از آتش افكن گرفته تا ناپالم ، فسفر سفيد ، ترميت و ... را ديده ام . اما ، هيچ چيزي را نمي شناسم كه براي ذوب يك اتوبوس در آن واحد و يا كباب كردن بدن انسان و مچاله كردن آن تا حد يك نوزاد با بمب « اچ » ( هيدروژني ) قابل قياس باشد .» اگر اين چيز نمونه اي از آنچه در قرن بيست و يكم انتظار ما را مي كشد باشد ، خداوند به انسان ها رحم كند !
كاركنان سازمان هاي بشردوستانه و بسياري ديگر ، گزارشات مربوط به سيستم هاي تسليحاتي وحشتناك كنوني را كه مورد استفاده قرار گرفته ، جراحاتي وحشتناك و مرگي دردناك را به دنبال مي اورند ، تاييد مي كنند . و بالاخره تصريح كنيم كه در پس واژه ي « قربانيان » كه برچسب « فقط تروريست » خورده اند ، اين واقعيت نهفته است كه بسياري از آنان بدون شك افرادي بيگناه بوده اند كه در ميان آتش نبردها به دام افتادند !
و اما ، سكوت كاخ سفيد در برابر اين افشاگري خود بسيار گوياست . « استيفن هادلي » مشاور امنيت ملي ، بلافاصله پس از افشاگري هاي « باب وودوارد » در اطلاعيه اي بدون اشاره به برنامه ي « سي ان ان » ، برخي نظريه هاي كتاب وي را كه اخيرا با عنوان « جنگ داخلي : يك داستان سري كاخ سفيد ، 2008-2006 » به چاپ رسيد ، مردود شمرده ، اما حتي كوچكترين توضيحي در باره ي نكات جالب اظهارات « وودوارد » ارائه نداده است .
« وودوارد » كه براي جمع آوري مطالب خود با 150 تن از مسئولان مختلف گفت و گو كرده است ، در كتاب خود نيز بر اين نكته تأكيد دارد كه كاهش خشونت در عراق به « تكنيك هاي جديد عمليات هاي سري » ، دستورات « صدر » در مورد خويشتنداري شبه نظاميان شيعه و نيز همكاري سني هاي « الانبار » عليه القاعده وابسته است ، نه شايستگي و تاكتيك هاي نظاميان آمريكايي .

موشک کروز


موشك كروز ، يك هواپيماي بدون خلبان با تجهيزات هدايت شونده و پيچيده است كه مي تواند از يك زيردريايي و يا از ديگر وسايل دريايي ، زميني يا سكوهاي هوايي پرتاب شود .
موشك كروز تامهاوك كه نقطه اتكاي زرادخانه ي آمريكا بر آن مي باشد ، موشكي است كه با سوخت جامد كه براي پرواز در ارتفاع بسيار پايين و با سرعت 880 كيلومتر در ساعت طراحي شده است .
اولين استفاده ي عملياتي از اين موشك در عمليات طوفان صحرا در عراق در سال 1991 بود كه با موفقيت انجام شد .
موشك « تامهاوك » برد بلند ، موشك كروز مادون صوتي است كه مي تواند هم به اهداف زميني و هم به اهداف دريايي حمله كند .
موشك هاي تامهاوك زميني مي توانند داراي هر نوع كلاهك متعارف ، كلاهك هسته اي و يا مهمات هاي جايگزين ديگر باشند .
در ناوشكن هاي نيروي دريايي آمريكا نوعي سكوي پرتاب براي تامهاوك در نظر گرفته شده است .

زنبورهای روبوتیک

مهندسان ارتش امریکا جاسوس های روباتیک پرنده بسیار ظریف طراحی کردند که به ادعای آنها قادر به نفوذ به اراضی دشمن و جمع آوری اطلاعات هستند. این حشرات جاسوس می توانند صدا را ضبط کنند، تصاویر ویدئویی را منتقل کرده و حتی سلاح های ظریفی را شلیک کنند. این ریزروبات های پرنده می توانند در قالب حشرات بسیار ریز وارد زمین های دشمنان شوند و به منظور جاسوسی کردن، ماموریت خطرناکی را بدون اینکه جان انسانی به خطر بیفتد، انجام دهند. اساساً هدف از ساخت چنین وسیله یی، مینیاتوری کردن ابعاد وسایل نقلیه هوایی و بدون سرنشین برای استفاده های نظارتی و کنترلی در عراق و افغانستان بوده است. نسل آینده این وسایل هوایی موسوم به MAVها می توانند به اندازه زنبورهای عسل باشند و بدون اینکه قابل شناسایی باشند به داخل ساختمان ها نفوذ و عکس و صدا تهیه کرده و حتی به سوی سربازان دشمن شلیک کنند. به گفته این مهندسان، با استفاده از روبات های جدید جنگیدن در شرایطی انجام می شود که آسیب و خسارتی به شهر و شهروندان وارد نمی شود.

نوشابه ، سم شیرین


وقتی که یک نوشابه می خورید، چه اتفاقی می افتد:
10 دقیقه بعد: 10 قاشق چایخوری شکر وارد بدنتان می شود، می دانید چرا با وجود خوردن این حجم شکر دچار استفراغ نمی شوید ؟ چون اسید فسفریک ، طعم آنرا کمی می گیرد و شیرینیاش را خنثی می کند.
20 دقیقه بعد: قند خونتان بالا می رود و به ترشح ناگهانی و یکجای انسولین منجر می شود. کبد شروع به تبدیل قند به چربی می کند تا قند خون بیشتر از این بالا نرود.
40 دقیقه بعد: حالا دیگر جذب کافئین کامل شده و مردمک های چشم گشاد می شود، فشار خون بالا می رود و در پاسخ به این حالت، کبد قند را به داخل جریان خون رها می کند. گیرندههای آدنوزین مغز حالا بلوک می شوند تا از احساس خوابآلودگی جلوگیری کنند.
45 دقیقه بعد: ترشح دوپامین افزایش پیدا می کند و مراکز خاصی در مغز که حالت سرخوشی ایجاد می کنند،
تحریک میشوند.
اینهمان
مکانیسمیاست که
در مصرف هروئین بهایجاد سرخوشی منجرمیشود.
بعد از 60 دقیقه: اسید فسفریک موجود در نوشابه، داخل روده کوچک، به کلسیم، منیزیم و روی می چسبد. متابولیسم بدن افزایش پیدا می کند، میزان بالای قند خون و شیرینکنندههای مصنوعی، دفع هرچه بیشتر کلسیم را از طریق ادرار باعث می شوند.
مدتی بعد: کافئین در نقش یک داروی ادرارآور وارد عمل می شود. حالا دیگر کلسیم و منیزیم و روی که قرار بود جذب بدن شوند، بیش از پیش از طریق ادرار دفع می شود و به همراه آن مقادیر زیادی آب، سدیم و دیگر الکترولیتها نیز از دست می رود.
مدتی بعدتر: کم کم آن غوغایی که در بدنتان ایجاد شده بود، فروکش می کند و نوبت به افت قند می رسد. در اینمرحله یا خیلی حساس و تحریکپذیر می شوید یا خیلی کرخت و بی حال ، حالا دیگر تمام آن آبی را که از طریق نوشابه وارد بدن خود کردهبودید، دفع کردید؛ آبی که میشد به جای اسید، کافئین و شکر، حاوی مواد مفیدی برای بدنتان باشد. تا چند ساعت بعد اثر کافئین هم از بین میرود و شما هوس یک نوشابه دیگر میکنید.

روش های کنترل احساسات


همه ما در محیط کار شاهد صحنههایی هستیم که گویای از دست دادن کنترل احساسات همکارانمان است ، درها را میکوبند ، سر همکاران داد می زنند و چیزهایی را به زبان می آورند که زود پشیمان میشوند. اشخاصی را دیدهایم که در جلسات نمی توانند جلوی عصبانیت خود را بگیرند چون با عقاید و نظراتشان مخالفت شده است و یا اینکه فرد دیگری را جایگزین آنها کردهاند.
از دوران کودکی به ما میگفتند "مثل یک مرد رفتار کن"و جلوی فوران احساساتت را بگیر، حالا شاهد این هستیم که بسیاری از همکارانمان به خاطر نداشتن توانایی در فرونشاندن خشم و عصبانیت و احساساتشان دست به از بین بردن خود و اعتبارشان می زنند.
انواع واکنش های فیزیکی در مقابل احساسات منفی:
این نوع واکنش ها شامل: تغییر در کشش عضلات ، اخم کردن، گره کردن مشت ، تغییر رنگ (سرخ شدن پوست)، احساس خفگی کردن ، عرق کردن ، از دست دادن خویشتنداری، سرد شدن و لرزش بدن، احساس تیرکشیدن در نقطهای از بدن، خیره نگریستن و . . . می باشد.
دلایل کاذب احساس خشم:
1- شما وجود خشم ناسالم را ضروری می دانید.
2- تصور می کنید که با این عمل، به فردی که باعث خشمتان شدهاست، فهماندهاید که او رابخشیدهاید.
3- این خشم ناسالم باعث میشود همکارتان خشمگین نشوند او بهشما مسلط خواهدشد.
4- خشم ناسالم روش موفقیت آمیزی برای کنترل همکارتان است.
5- اگر شمانسبت به همکارتان خشمگین نشوید او به شما مسلط شده و تغییر نخواهد کرد.
6- خشم به شما قدرت می دهد.
روش های کنترل احساسات:
1- از روش گفت و گوی خودآموزی استفاده کنید:
در این روش، بیشتر از آنکه تمرکز بر باورهای بوجود آورنده این احساسات باشد، بر خود احساسات است. در این نوع گفت و گو، شما بهخودتان دستورالعملهایی می دهید که بر رفتارتان تأثیر می گذارد به طور مثال:
بسیار خوب مثل اینکه داری عصبانی می شوی، یک نفس عمیق بکش و آرام باش
آرام باش و رها ، من مسؤول نحوه احساساتم هستم نه او
بهعضلات فکت آرامش بده، همین طور است، مشت های خودت را از هم باز کن، خوب است، تو تحت کنترل خودت هستی
2- کمی قدم بزنید:
طی یک جلسه کاری زمانی که مشاهده کردید کسی از نوع مدیریت یا بخشی که تحت امر و نظارت شماست ایراد می گیرد عصبانی نشوید. وقتی می بینید که در حال خشمگین شدن هستید ، خود را از آن محل دور کنید. بهانهای بیاورید و از جلسه بیرون بروید تا بتوانید عصبانیت تان را تحت کنترل خود بگیرید. برای انجام این کار لازم است تا به خود فرصت دهید که خشم تان را فرو بنشانید.
3- خود را به حواس پرتی بزنید:
برای کنترل احساسات ناسالم ، یک راه دیگر نیز ممکن است و آن ، پرت کردن حواستان از واقعه ای است که نسبت به آن دچار خشم شده اید. بر موضوعی بیرونی تمرکز کنید (مثلاًَ نگریستن به تابلویی که به دیوار اتاق کارتان نصب شده و مطالعه دقیق آن)

 
4- قبل از اینکه واکنشی نشان دهید، توضیح بخواهید:
سعی کنید سؤوالات مختلفی بپرسید تا وقت بگذرد. برای انجام این کار می توانید از صحبت های دیگران استفاده کنید و از آنها سؤولاتی بپرسید با این کار به آن فرد زمان می دهید که اشتباهش را تصحیح کند.
5- از قانون 10 ثانیهای استفاده کنید:
اگر می بینید در یک جلسه کاری یا پشت تلفن می خواهید کنترل خشمتان را از دست بدهید، هیچ عکس العملی نشان ندهید، با خود تا 10 بشمارید تا از عصبانی شدن جلوگیری شود قبلاز اینکه واکنشی از خود نشان دهید سعی کنید واقعیات را بررسی کنید.

 
6- از روش وقفه استفاده کنید:
بهطور موقت به جایی دیگر بروید. شما نباید اینکار را نشانه ضعف بدانید، زیرا اینروش قانونی برای کنترل خشم ناسالم است که در اینصورت میتواند از کنترل خارج شود.

 
7- سعی کنید با کسی که می تواند آرامتان کند حرف بزنید:
همیشه سعی کنید شخصی را چه در داخل و چه در خارج از محل کار برای درد دل کردن و تکیه کردن، داشته باشید. در این مواقع سعی کنید با او بیرون بروید و کمی صحبت کنید. درست نیست که همه احساساتتان را در خودتان نگه دارید و بیرون نریزید. با این کار،‌ سلامتی خودتان به خطر می افتد. سعی کنید با دوستی صمیمی در رابطه با این مشکلتان صحبت کنید تا او آرامتان کند و کمک کنید تا دوباره کنترلتان را به دست آورید.
8- برای اینکه عصبانیتتان را از بین ببرید ورزش کنید:
تصویر کاریتان را با عصبانی شدن و از دست دادن کنترل مخدوش نسازید. سعی کنید از ورزش کمک بگیرید. به محل مناسبی بروید و کمی ورزش کنید در این صورت مطمئن باشید که همه چیز را فراموش خواهید کرد.

 
9- علت عصبانیتتان را بیان کنید:
نسبت به زمان هایی که عصبانی می شوید و موقعیت های که کنترل خود را از دست می دهید آگاهی پیدا کنید. وقتی فهمیدید که چه چیز باعث عصبانیت تان می شود از ایجاد آن موقعیت ها، جلوگیری کنید یا اینکه یاد بگیرید چگونه با این موقعیت ها کنار بیایید تا به شرایط کاری تان لطمه وارد نشود.
10- استنباط خود را در مورد واقعهای که اتفاق افتاده یادداشت کنید:
به یاد داشتهباشید که استنباط حدسی است که شما در مورد واقعیتی می زنید و این حدس ممکن است درست یا نادرست باشد، در نتیجه این حدس باید نسبت به مدارک موجود آزمایش شود.
11- همکارانتان را بشناسید:
ببینید رفتار هر کدام از همکارانتان چه علائمی دارد. شناختن این علائم میتواند بسیار کمک کننده باشد. چرا که ممکن است خیلی از حرف های آنها که برای شما مانند انتقاد است، صرفاً یک شوخی باشد. پس با شناختن شخصیت و رفتارهای همکارانتان، بهتر می توانید با انتقادات کنار بیایید و خشمتان را کنترل کنید.
12- عکس العمل افراد دیگر را پیش بینی کنید:
زمانی که میخواهید کار جدیدی را در اداره اجرا کنید، عکسالعمل همکارانتان را از قبل در ذهنتان مجسم کنید با اینکار بهتر میتوانید از پس انتقادات و ایرادهایشان بر آیید.
13- از خود بپرسید«چه راه های جایگزینی برای احساس منفیتان وجود دارد؟»
در این مرحله شما باید فکر خود را به کار بیندازید و همه جایگزینهای ممکن را یادداشت کنید. به طور مثال:
همکارم به دلیلی به غیر از من ، عصبانی و ناراحت بود.
همکارم به صورت غیر عمد فلان کار را انجام داده است و من فکر میکنم که او، از روی غرضورزی باعث دردسر من نشده است.
14- خود را آماده کنید که آرامشتان را حفظ کنید:
زمانی که می خواهید سخنرانی انجام دهید، خود را برای سوال و انتقادی آماده کنید. در این هنگام میتوانید زمانی که مورد انتقاد سایرین قرار می گیرید آرامشتان را حفظ کنید و پاسخ درستی به منتقدین بدهید.
15- قبل از اینکه هر انتقاد نا محترمانه ای را بیان کنید،‌ کمی صبر کنید:
حتی اگر حق با شما باشد هیچ وقت به دیگران بیاحترامی نکنید. قبل از اینکه در پاسخ به انتقادات سایرین، واکنش منفی را به عمل آورید محترمانهای ارسال کنید یک روز صبر کنید. روز بعد دوباره آن را بررسی و تجدیدنظر کنید.
16- پایان هر روز خشمتان را دور بریزید:
بعد از این که ساعت اداری به اتمام رسید، سعی کنید به کارهایی بپردازید که نسبت به آنها علاقمند هستید و از آنها لذت میبرید. با دوستانتان بیرون بروید، تلویزیون تماشا کنید، با این کار استرستان را از بین
خواهید برد.
17- به خاطر عصبانیت عذرخواهی کنید:
با اینکه قصد و نیت بدی نداشتهاید درست نیست که جلسات اداری را با عصبانیت ترک کنید. اگر در حین جلسه به علت عصبانی شدن، به کسی بی احترامی کردید، از او معذرت بخواهید. لازم نیست که برای عصبانیت خود توضیحی بیاورید، فقط گفتن "من رفتار بدی داشتهام و عذر می خواهم" کافی است که همه سوء رفتارها را از بین ببرد.
سخن پایانی
انسانهای خوب با شخصیتهای استوار، احساسات قوی نیز دارند. این به آن معنی نیست که میتوانید اجازه بدهید احساساتتان بر شما غلبه کنند، قضاوتهایتان را تیره کرده و ایجاد مشکل کنند. با شناسایی علائم عصبانیتتان می توانید آسانتر بر آنها غلبه کنید، حتی بدون اینکه کسی بفهمد. احساسات منفی خود را با اعتماد به نفس جایگزین کنید و تعادل احساساتتان را حفظ کنید. در این مسائل عجله نکنید. سالها طول
می کشد تا آبرو و اعتبار جمع شود اما برای از بین رفتن آن فقط ثانیهای کافی است. تا زمانی که ندانید جایگزین مناسب و معقولی برای خشم ناسالم تان هست برای تغییر آن اقدامی نخواهید کرد. توجه تان را به پیامدهای خشم در محیط کارتان متمرکز کنید و دلایلی را که برای باقی ماندن در خشم ناسالم وجود دارد شناسایی کنید، در آن زمان آگاهی فائق شدن بر خشم ناسالم را خواهید داشت.

مدیریت زمان


شاید اطراف شما افرادی هستند که آنان را به خاطر تمرکز ، تأثیر گذار بودن ، شور و اشتیاقشان تحسین میکنید. تحسین میکنید که نبض زندگی دست خودشان است و انگار همه چیز را در محیط کار و زندگی تحت کنترل دارند ، احتمالاً برای شما هم این سؤال پیش آمده که آنان چگونه میتوانند کار درست را در زمان مناسب انجام دهند ، در حالی که خیلیها سخت کار میکنند و باز هم برای کامل کردن کارشان باید تلاش کنند؟ واقعیت این است که خیلیها با این مشکلات گرفتارند.
خیلیها پرکاری بیش از حد و در عین حال استرس دارند و احساس میکنند زندگی از کنترلشان خارج شده است ، میگویند رفع همه این مشکلات یک چیز است: مدیریت زمان!
1- برای این که زمانتان را درست مدیریت کنید، لازم است اطلاعات و آگاهی از اهدافتان داشته و واقف بودن به هدفهایتان نیز به شما کمک خواهد کرد که چه کارهایی را در اولویت قرار دهید.
2- مدیریت زمان با ایجاد برنامهریزی از شما پشتیبانی میکند. این برنامه شخصی به شما قابلیت بررسی چیزهایی را میدهد که برای شما بسیار مهم است.
3- مدیریت موفقیتآمیز زمان یعنی مشخص نمودن اولویتها و برنامهریزی فعالیتها ، برای این منظور یکی از مهمترین توصیهها این است که موقعیتهای غیر ممکن ایجاد نکنید. یعنی در دام پرکاری گرفتار نشوید.
سعی نکنید تمام وقتکارکرده و تمام وقت شما را پرکند. از وقتتان جهت رسیدن به موفقیت استفادهکنید نه شکست.
4- اولویتها را مشخص کنید. کارهایی که در اولویت هستند را مشخص کنید و هر کاری را که لازم است انجام دهید تا در آن موفق شوید و اگر لازم است مدت زمان انجام کارهایی که اهمیت کمتری دارند را کاهش دهید. همواره مدیریت با برنامهریزی همراه بوده است. از لیستها برای تنظیم اولویتها استفاده کنید. کارهایتان را برنامهریزی کنید و میزان پیشرفت خود را اندازه بگیرید.
5- یک تقویم هفتگی درست کنید. آن را راهنمای بودجه خود قرار داده و درسها ، کارها، تفریحات ،برنامههای تلویزیونی مورد علاقهتان و غیره را لیست کنید. کارهایی که مقدم هستند را در بهترین زمانهایی که میتوانید انجام دهید. برنامهها را طوری تنظیم کنید که در صورت لزوم بتوانید تغییراتی در آن ایجاد کنید. برنامههای خود را همیشه همراه داشته باشید و در اغلب اوقات به آن نگاهی بکنید. اگر مؤثر نبود آن را تغییر دهید (نکته اساسی: کارهایتان را برنامه ریزی نموده و سپس آنها را اجرایی کنید.)
6- همه کارهایی که امروز میخواهید انجام دهید ، یادداشت نمایید. وظایف شغلی یا تکلیف مدرسه یا هر موضوعیکه حتماً باید انجام دهید. اینیکلیست یادآوریاست.ازآن برایتنظیم اولویتهای روزانه و کم کردن تصمیمگیری و نگرانیها استفاده کنید.اگر وقتتنگاست گزینههایوقتگیر را بهلیست بلندمدتتاناضافه کنید.
7- هر روز صبح این لیست را بازنویسی کنید. برای کمک به تمرکز روی کارهایی که باید انجام دهید آن را تجسم کنید. این لیست همچنین مقیاسی برای اندازهگیری موفقیت روزانه شما به حساب میآید. در عین حال، کارهایی که با موفقیت تمامشان کردهاید را کنترل کنید و برای هر موفقیت ، خودتان را تشویق کنید.
8- لیست شماره 3 شامل اهداف و دیگر چیزهاست. این مرحله میتواند شامل یک یا دو لیست، لیست ماهانه یا لیست بلند مدت باشد. اهداف خود و کارهای روزانه را بنویسید: بعد از یک ماه یا یک سال میخواهید موفق به انجام چه کاری شده باشید؟ یا چه چیزی لازم دارید که بخرید؟ از این لیست برای نگهداری و ادامه انجام تعهدات خود استفاده کنید. اگر نگران بعضی مسائل هستید آن را نیز در این لیست قرار دهید. هدف این لیست، پیشرفت در رسیدن به هدفها و آزاد کردن ذهن خود برای تمرکز روی امور روز جاری میباشد.
9- از شیفتگی و حواس پرتی بپرهیزید. زمان گرانبهاست. هنوز خیلی از افراد زمانشان را به دلیل دنبال کردن بعضی از عادتهای بیمورد از دست می دهند، عادتهایی چون:
تعلل و طفره: کارهای مهمتان را تعطیل میکند.
تغییر و سردرگمی: نداشتن تمرکز و دقت روی یک کار
مدیریت بحران: گیج و مستأصل بودن به خاطر بحرانهای بوجود آمده معمول،وقتی برای انجام کارهای روتین نیست.
تلویزیون، تلفن و دوستان: همه آنها راه هایی هستند برای انجام ندادن کارها
موانع روحی و روانی: کسالت ، رؤیا پردازی ، استرس، قصور و کوتاهی، عصبانیت و فشارهای عصبی باعث کم شدن تمرکز می شوند.
بیماری: بیمار شدن همانا و از دست رفتن برنامه همانا
10- در همه موارد بالا ، اولین قدم ، تشخیص مشکل و شناسایی آن و حل آن برای پیشرفت است. از لیست اولویتها برای تمرکز کردن استفاده کنید. سعی کنید زمزمههای درونیتان مثبت باشد. برای دوری از آشفتگی، محلی ساکت برای انجام کارها پیدا کنید و یک ماشین پیام گیر تهیه کنید.

قیمتهای غیر واقعی

چندماه پیش ، خبری از تلویزیون پخش شد که نشان می داد قیمت برخی از اجناس ، بطور غیرواقعی بر روی آن درج می شود تا بدینوسیله ، مغازه داران را تشویق به فروش این جنس و در نتیجه افزایش فروش کارخانه ی خود نمایند .
امروز یک عدد رب گوجه ی دلند خریدم که قیمت درج شده بر روی آن 1800 تومان بود ، اما مغازه دار ، آن را به قیمت 1500 تومان به من فروخت . بدیهی است که اگر بنا بود به قیمت روی جنس ، آن را به من بفروشد ، 300 تومان سود بیشتر دریافت می کرد.
واقعا جای تعجب است که چند درصد سود بر روی این کالا کشیده شده که مغازه دار پس از محاسبه ی سود منطقی خود ، 300 تومان تخفیف در فروش این جنس لحاظ نموده است .
و اما وظیفه ی سازمان بازرسی کل کشور در این زمینه چیست ؟
تخلفی که در سیما به تصویر کشیده شده و برای بررسی صحت و سقم آن ، هیچ نیازی به بررسی های پیچیده و صرف زمان طولانی نیست .
چگونه است که هیچ نظارتی بر این گونه تخلفات بعمل نمی آید ؟
چه حمایتی از این تولید کنندگان وجود دارد ، که حتی پس از گزارش عمومی تلویزیون ، اینان هیچگونه تغییری در روند عملکرد خود بعمل نیاورده و با قدرت به راه خود ادامه می دهند ؟
شاید راهکار مبارزه با این عملکرد ، لااقل مجوز واردات کالا از کشورهای خارجی باشد .
مطمئن باشید که اگر یک رب گوجه در چین ساخته شود ، هزینه ی حمل و نقل آن از چین تا ایران پرداخته شود و بسته بندی گرانتری از مشابه ایرانی خود داشته باشد ، باز هم ارزانتر از رب گوجه های وطنی خواهد بود .
چرا ما نمی توانیم محصولات خودمان را به قیمت ارزانتر از چینی ها تولید کنیم ؟
اشکال کار کجاست ؟
اگر در مسایلی مانند تولید قطعات الکترونیک و صنعتی بتوانیم بهانه های تکنولوژیکی بیاوریم ، بهیچوجه چنین بهانه هایی در خصوص مسایل کشاورزی پذیرفته نیست .
بنابراین شاید لازم باشد تا مسئولین ، در سالی که به نام « همت مضاعف ؛ کار مضاعف » نامگذاری شده ، تلاش بیشتری در ساماندهی به اوضاع نابسامان اقتصادی و ... بدهند و گرچه برخی از مسایل نیازمند برنامه ریزی های طولانی مدت است ، اما لااقل در مواردی همچون نحوه ی قیمت گذاری کالاها ، نظارت جدی تری بعمل آید .
مسئولین نظارتی بایستی به جای اینکه صرفا در فکر دریافت حقوقهای شیرین خود از بیت المال باشند ، کمی هم به وجدان خفته ی خود نهیب زده و همت بیشتری در مبارزه با فساد داشته باشند .

جای خالی ارتش

امروز در اخبار ساعت 14 شبکه ی یک تلویزیون ، تصویری از مرزبانان نیروی انتظامی در مرز آذربایجان نشان داده شد که نشان می داد این مرزبانان ، در لحظه ی سال تحویل ، درحال مرزبانی و تامین امنیت مرزها بودند .
تلاش و کوشش مرزبانان ناجا ، بر کسی پوشیده نیست و شایسته ی تقدیر است و می بایست این تلاش ها به تصویر کشیده شده و به اطلاع عموم مردم نیز برسد .
اما در این خبررسانی ها ، بایستی رعایت عدالت نیز بشود .
در حالیکه تعداد زیادی از سربازان و کادر ارتش ، در بد آب و هواترین نقاط مرزی ، در سنگرهایی مملو از گرد و خاک و با کمترین امکانات ، در مناطقی که هنوز آثار مین های بجامانده از دوران جنگ ، جان آنان را تهدید می کند ، هرگز خبری از ایثارگری ها و مجاهدتهای آنان بچشم نمی خورد .
کمااینکه در بیان مجاهدتها و ایثارگریهای رزمندگان دوران دفاع مقدس نیز ، کمتر به حماسه آفرینی های ارتشیان توجه می شود .
ارتشیانی که بی چشمداشت و با کمترین امکانات ، در حال مرزبانی و تامین امنیت مرزها هستند .
ارتشیانی که با حضور گسترده در عملیاتهای پدافندی دوران دفاع مقدس ، موثرترین حضور عملیاتی را در جنگ داشتند .
ارتشیانی که در تامین امنیت مرزها و مبارزه ی موثر با اشرار ، نشان دادند که هر گاه ماموریتی به آنان واگذار شد ، بسیار قاطع و موثرتر از سایر نهادها و ارگانها و سازمانها ، توانستند عمل کنند .
اما همواره جای خالی ارتش در اخبار و رسانه ها و روزنامه ها ، دیده می شود .

۱۳۸۸ اسفند ۲۸, جمعه

تست تمرکز

این یه بازیه فکریه جالبه
تمرکز خیلی بالایی می خواد
واقعا سخته
برین امتحانش کنین
بهم بگین که چند ثانیه تونستین دوام بیارین
من فقط 4 ثانیه تونستم ادامه بدم
برای انجام این تست ، یه سری به این سایت بزنین


فساد در فوتبال دولتی

ما در کشوری زندگی می کنیم که عدالت محوری در آن ، حرف اول را می زند .
ما در کشوری زندگی می کنیم که مزین به نام اسلام است .
ما در کشوری زندگی می کنیم که تعداد زیادی از مردم آن ، بنا به دلایل مکتبی ، از حضور در مشاغل عادی دولتی ، منع شده و رد صلاحیت می شوند .
ما در کشوری زندگی می کنیم که تعداد زیادی از مردم آن ، در حالیکه در ادارات دولتی شاغل هستند ، بنا به مسایل مکتبی ، راه رشد و ترقی آنان بسته می شود و با یک رد صلاحیت ، مراحل رشد آنان متوقف می شود .
ما در کشوری زندگی می کنیم که صلاحیت ها نه تنها برای نمایندگان مجلس و وزرا و کاندیداهای ریاست جمهوری ، بلکه برای اقشار بسیار سطح پایین جامعه هم اعمال می شود .
این تعیین صلاحیت برای رده های پایین جامعه بسیار گرانتر تمام شده و بعضا بخاطر نان شب ، خیلی از این مردان و زنان جامعه ، به دست و پای مدیران خود می افتند .
اما در این جامعه که اینگونه نظارتهای صلاحیتی اعمال می شود ، آدم فکر می کند که همه چیز اینقدر ردیف است که فقط آدمهای با کمالات ، مومن و معتقد به اسلام و نظام به راست امورات می رسند . چرا که حتی در پایین ترین رده ها ، تعیین صلاحیت صورت می گیرد .
در این شرایط ، فساد مالی در کشور بیداد می کند .
ببینید چه فسادی در این کشور حاکم است . فسادی دولتی . چه کسی پاسخگوست ؟
مطالب زیر را از یک سایت مخالف نظام ، نیاورده ام
از دوستان نظام
از وفاداران نظام
از سایتی که حامی آقای رضایی و از وابستگان دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام است .
این مطالب را از سایت تابناک نقل می کنم .

در بخش فرهنگی فدراسیون فوتبال در سال 2006 مبلغ سه میلیارد تومان بودجه در نظر گرفته شد. قرار بود فدراسیون فوتبال از این بودجه برای خرید بلیت و واگذاری آنها به تماشاگران ایرانی در جام جهانی استفاده کند اما در کمال ناباوری بلیت‌های خریده شده توسط فدراسیون فوتبال در بازار سیاه نصیب تماشاگران مکزیکی بازی ایران و مکزیک شد. البته هیچ موقع معلوم نشد سرنوشت این پول‌ها چه شد! 

زمانی اکبر میثاقیان، سرمربی سابق ابومسلم، می‌گفت: در اول فصل و پیش از لیگ گاهی اوقات باید گوشی تلفن همراهم را خاموش کنم. آنقدر به من زنگ می‌زنند که نمی‌دانم چه کار کنم. از تهران آقایی به من زنگ زد و گفت: من یک بازیکن را از کشور نیجریه که در بارسلونا بازی کرده، به شما معرفی می‌کنم. شا باید حتما با او قرارداد ببندید.  

مبلغ قرارداد او باید بالای صد میلیون باشد و پنجاه میلیون آن هم باید به حساب من واریز شود. اگر این کار را نکردید دیگر عاقبتش با خودتان است! میثاقیان می‌گفت: به حرف این فرد توجه نکردم، اما نمی‌دانستم بی‌توجهی به این گفته چه تبعاتی دارد. به یکباره بعد از گذشت دو یا سه روز از دست رد زدن به خواست آن فرد، برگه اخراجم را دستم دادند.  

چند فصل قبل یکی از تیم‌های لیگ دسته اول کشور تا مرز صعود به دسته بالاتر رسید. قرار بود با یکی از تیم‌های شمالی برای برگزاری بازی پلی‌آف مسابقه دهند. قبل از شروع مسابقه زمین بازی کاملا خشک بود. بعد از این‌که دو تیم به رختکن رفتند، تیم میزبان برای بهره بردن از شرایط میزبانی آب فراوانی را روی زمین چمن جاری می‌کند. 
تیم میزبان که از این موضوع آگاه بوده، با کفش‌های مناسب بازی در زمین‌های خیس وارد میدان می‌شود، اما تیم میهمان بی‌خبر از همه ‌جا، وقتی به زمین می‌آید با زمین پر از آب روبه‌رو می‌شود. تیم میهمان آن بازی را باخت و از صعود به لیگ برتر بازماند.  
 بعد از این مسابقه تیم میهمان که از این شرایط ناراضی بود، شکایتی را به فدراسیون فوتبال تسلیم می‌کند. از بد حادثه کمیته انضباطی فدراسیون فوتبال، حکم را به نفع تیم میهمان صادر می‌کند. مسئولان تیم میزان که از این شرایط نگران بودند، با یک کیف پر از پول که به قول راوی داستان بالغ بر هفتاد میلیون تومان تراول چک تا نخورده بود، به سراغ مدیرعامل تیم میزبان می‌رود و از او می‌خواهد از شکایتش صرف نظر کند.  

حتما ماجرای انتخاب «خاویر کلمنته، سرمربی اسپانیایی تیم ملی را به یاد دارید. پس از حضور کلمنته در ایران به یک باره همه جا شایع شد که وی یک مربی پروازی است. همان زمان در بسیاری از روزنامه‌های ورزشی به نقل از کلمنته نوشتند که او در ایران زندگی نمی‌کند و تنها ده روز قبل از هر مسابقه به ایران می‌آید تا هدایت تیم ملی را بر عهده بگیرد.
این موضوع برای طرفداران فوتبال ایران زیاد خوشایند نبود. این موضوع سبب شد که مسئولان فدراسیون فوتبال از عقد قرارداد با این مربی صرف نظر کنند، اما در آن زمان هیچ کس نمی‌دانست هنگام عقد قرارداد کلمنته با نماینده فدراسیون فوتبال ایران در یکی از بندهای قرارداد وی، نوشته شده بود که کلمنته بدون اجازه فدراسیون فوتبال ایران، حق مصاحبه ندارد و در صورت تخلف از این بند، به ازای هر مصاحبه، مبلغی بالغ بر بیست هزار یورو جریمه می‌شود.  
بنابراین تمام مصاحبه‌هایی که از سوی کلمنته به چاپ رسید، دروغ بود، چراکه ویف، یک مربی حرفه‌ای بود. البته هیچ کس هم تا مدتها از ماجرای قطع همکاری کلمنته با ایران مطلع نشد. تنها بعد از گذشت چند ماه این واقعه بود که خبر رسید به علت پرداخت نشدن حق دلالی یکی از افراد ذی‌نفوذ در فدراسیون وی با استفاده از ارتباطش با برخی دوستان رسانه‌ای در روزنامه‌های ورزشی، این جنجال را به پا کرده و باعث فسخ قرارداد او شده است. مبلغ حق حساب آقای مربوطه بالغ بر شصت هزار یورو بوده است.  

Free counter and web stats