قل است گرگی و بره ای سر نهر آبی، مشغول نوشیدن بودند. گرگ، بالای نهر بود و بره پایین. گرگ، نگاهی به هیکل گوشتی بره انداخت و دهانش به آب افتاد. مکری ریخت و به او گفت: چرا آب را گل می کنی و نمی گذاری آبی پاکیزه بنوشیم؟! بره جواب داد: آقای گرگ عزیز و تیزچنگال! من که آب را گل نکردم! تازه من پایین جوی هستم و تو بالای آن و اصلا چطور من می توانم آب شما را گل کنم؟! گرگ حیله گر، فریب دیگری دست و پا کرد و دوباره بره را خطاب کرد و گفت: تو پارسال به من فحش دادی. بره لبخندی زد و پاسخ داد: قربان! من 3ماه بیشتر نیست که چشم به جهان گشوده ام، چگونه یکسال پیش به شما فحش داده ام؟! اگر می خواهی مرا بخوری چرا "بهانه" می گیری؟! گرگ که نقشه هایش را برباد رفته می دید به گوسفند گفت: ای بی ادب! فضولی و زبان درازی هم می کنی؟ بی معطلی پرید و بره را درید.
پینوشت :
- برای دیدن کلیه ی مطالب مربوط به یک موضوع در پایین همین مطلب و در قسمت برچسبها ، بر روی کلمه ی مربوطه کلیک کنید .
- با کلیک بر روی کلمه ی « نظرات » در پایین همین متن ، می توانید نظرات و اندیشه های خود را در ارتباط با این نوشتار ، بنویسید ، تا هم من و هم دیگر خوانندگان ، از نظر شما بهره مند شوند .
- اگر حوصله ی نظر دادن ندارید و یا اصلا نظری در این باره ندارید ، می توانید در قسمت « واکنش ها » در پایین همین متن ، فقط بر روی یک عبارت کلیک کرده و آن عبارت ، واکنش شما به این متن خواهد بود .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
بازدیدکننده ی گرامی ، از اینکه بنده رو مفتخر به دریافت نظرات ارزشمند خودتون می کنید ، متشکرم . حسین حقگو