قسمت سی و سوم
کتاب « نادره »
عنوان فصل : قسمت سوم از یادداشت های نادره - مهمانی حالا اگر من آواز خوان خوش الحانی بوده ، عبارات مهمل ومبتذل فوق را زیر ترنمات ساز درویش خان میخواندم ، حتی شما هم خوشتان می آمد . اما می بینید که چه قدر حرف های خنک و بی معنی را بدون وزن و قافیه مانند آش شله قلمکار توی هم ریخته است . باز هم اعتراف می کنم که من شاعر نیستم . اما شعر را خوب می شناسم . اجازه بدهید برای شما یکی از غزل های معروف شیخ را که یکی از غزلیات کذایی خود را از روی آن اقتباس کرده ام ، بخوانم . زیرا روحتان را با تکرار مزخرفات اقای شاعر متجدد ناشی خراشانده ام و هیچ صلاح نیست در معالجه ی آن کاری نکرده باشم .
چول بلبل سحری برگرفت نوبت بام
ز نو به خانه ی تنهایی آمدم بر بام
نگاه می کنم از پیش رایت خورشید
که می برد به افق پرچم سیاه ظلام
بیاض روز در آمد چو ازدواج سیاه
برهنه باز نشیند یکی سپید اندام
دلم به عشق گرفتار و جان به مر گرو
در آمد از درم آن دلفریب جان آرام
سرم هنوز چنان مست بوی آن نفس است
که بوی عنبر و گل ره نمی برد به مشام
دگر من از شب تاریک هیچ غم نخورم
که هر شبی را روزی مقدر است انجام
تمام فهم نکردم که ارغوان و گل است
در آستینش یا دست و ساعد گلفام
در آبگینه اش آبی اگر قیاس کنی
ندانی آب کدام ست و آبگینه کدام
بیار ساقی دریای مشرق و مغرب
که دیر مست شود هر که می خورد به دوام
من آن نیم که حلال و حرام نشناسم
شراب با تو حلالست و آب بی تو حرام
به هیچ شهر نباشد چنین شکر که تویی
که طوطیان چو سعدی در آورد به کلام
اجازه بدهید یک غزل هم از دیوان خواجه حافظ بخوانم تا برایتان یقین حاصل شود که من آن قدر ها هم که شما تصور می کنید نفهم نبوده ، عنوان شاعری را فقط از روی احتیاط به خود بسته ام .
سحرم دولت بیدار به بالین آمد
گفت برخیز که آن خسور شیرین آمد
قدحی در کش و خرم به تماشا بخرام
تا ببینی که نگارم به چه آیین آمد
مژدگانی بده ای خلوتی نافه گشای
که ز صحرای ختن آهوی مشکین آمد .
گریه آبی به رخ سوختگان می آورد
ناله فریادرس عاشق مسکین آمد
مرغ دل باز هوادار کمان ابروییست
که کمین صید گهش جان و دل و دین آمد
در هوا چند معلق زنی و جلوه کنی
ای کبوتر نگران باش که شاهین آمد
شما اگر این ابیات را با ابیات یکی از شعرای معاصر که می گوید :
مکن این طنازی با ما
عبث به خود می نازی جانا
از این بلند پروازی دانم
آخر شکار بازی جانم
مقایسه بکنید آن وقت معلوم می شود که آقای سرمست آن قدر ها هم در حق شعرای معاصر زیاده روی نکرده است .
ساقیا می بده و غم مخور از دشمن و دوست
که بکام دل ما آن بشد و این آمد
شادی یاد پریچهر بده باده ی ناب
که می لعل دوای دل غمگین آمد
رسم بد عهدی ایام چو دیدار بهار
گریه اش بر سمن و سنبل و نسرین آمد
چون صبا گفته ی حافظ بشنید از بلبل
عنبر افشان به تماشای ریاحین آمد
تصور می کنم در شناساندن آقای سرمست خیلی پرگویی کردم . بهتر است برگردیم به موضوع مهمانی .
نام کتاب : نادره
نگارش : جعفر پیشه وری (1271-1326)
به کوشش : محمود مصور رحمانی ، صفدر تقی زاده
مدیر اجرایی : سرور فرهی
لیتوگرافی : تارنگ
صحافی : ایران زمین
شابک : 0-04-7920-964
تیراژ : 3000
قیمت : 5000 تومان
انتشارات گوینده
چاپ اول : زمستان 1383
نگارش : جعفر پیشه وری (1271-1326)
به کوشش : محمود مصور رحمانی ، صفدر تقی زاده
مدیر اجرایی : سرور فرهی
لیتوگرافی : تارنگ
صحافی : ایران زمین
شابک : 0-04-7920-964
تیراژ : 3000
قیمت : 5000 تومان
انتشارات گوینده
چاپ اول : زمستان 1383
پینوشت :
- برای دیدن کلیه ی مطالب مربوط به « نادره » در پایین همین مطلب و در قسمت برچسبها ، بر روی کلمه ی « نادره » کلیک کنید .
- با کلیک بر روی کلمه ی « نظرات » در پایین همین متن ، می توانید نظرات و اندیشه های خود را در ارتباط با این نوشتار ، بنویسید ، تا هم من و هم دیگر خوانندگان ، از نظر شما بهره مند شوند .
- اگر حوصله ی نظر دادن ندارید و یا اصلا نظری در این باره ندارید ، می توانید در قسمت « واکنش ها » در پایین همین متن ، فقط بر روی یک عبارت کلیک کرده و آن عبارت ، واکنش شما به این متن خواهد بود .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
بازدیدکننده ی گرامی ، از اینکه بنده رو مفتخر به دریافت نظرات ارزشمند خودتون می کنید ، متشکرم . حسین حقگو