قسمت بیست وششم
کتاب « نادره »
عنوان فصل : انگشتری نادره خود را از مشورت پدر و نامادری ساده لوح خود بی نیاز می دانست . ولی برای رعایت ادب و خوشایند ایشان ، راه دیپلماسی پیش گرفته ، با آهنگ پر از طنازی گفت :
آقاجان ! دخترت کی از اطاعت پدر سر پیچیده و کدام یک از اوامر او را به جا نیاورده است ؟ خوبست مه جبین خانم بفرمایند از آن وقتی که با هم هستیم کدام یک از نصایح ایشان را رد کرده ام ؟ کی التفات و صمیمیت های ایشان را نپذیرفتم ؟ اگر اتفاقا در بعضی از مسایل اظهاراتی نموده باشم ، غرضی به غیر از اظهار رای نداشته ام ! حالا هم اظهار عقیدهکردم نه اصرار . والا در مقابل اوامر پدر عزیز و نامادری مهربانم چه حرفی می توانم داشته باشم ؟ بفرمایید همین امروز مرا به بازار برده ، مانند کنیزها به هر کس که دلتان می خواهد بفروشید .
حاجی عبدالصمد از شنیدن حرف های تعارف آمیز دخترش بسیار خوشوقت شده ، او را برخلاف همیشه که یک دختر ناقلا ، باهوش ، سرسخت و متکبر می دانست ، برای چند ثانیه مانند یک دختر بچه ی ساده ی ملایم و حرف شنو دیده ، از اضطراب و تشویش چند ثانیه قبل با کمال امیدواری خلاصی یافته ، طرز تکلم خود را تغییر داده گفت :
دختر عزیزم ! می دانم که آقای خود را دوست می داری ، با مه جبین چنین صمیمی و یگانه هستی . ما هیچ وقت به تو حرف زور نزده و تکلیف شاق نمی کنیم . ممکن هم نیست برخلاف میل تو رفتار نماییم .
مه جبین که در نتیجه ی تعارفات نادختری تحصیل کرده و باهوش خود از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید ، تمام استعداد خود در سخن گفتن را به کمک طلبیده ، چنین گفت :
دوست عزیزم ! تو ماشاء الله از همه عاقل تر ، از همه باهوش تر و از همه زرنگ تر هستی . به مشورت و به راهنمایی کسی احتیاج نداری . خودت بهتر می دانی که یگانه آرزوی ما سعادت و خوشبختی تو است .
نادره گفت :
آقاجان ! حالا که این طور است ، حالا که شما شخصی را که فرمودید پسندیده اید ، من حرفی ندارم ، ولی بهتر است ماها نیز قبلا او را دیده باشیم . گفتید که شخص تحصیل کرده و تربیت شده ایست . مدت 15 سال در اروپا بوده . من از این در تعجب و تردیدم که چه طور چنین شخصی حاضر شده است دختر ندیده و نشناخته ای را خواستگاری نماید ؟ ممکن است او در تحت تاثیر دیگران واقع شده باشد . او را اطلاعات خلاف حقیقی داده باشند . شایسته نیست ما چنین شخص محترمی را اغفال کنیم . شاید او از اخلاق ، افکار و رفتار من خوشنود نشود . شاید من که یک دختر بدترکیب هستم پسند خاطر او واقع نگردم .
حاجی عبدالصمد گفت :
با وجود این انگشتری نامزدی را قبول می کنی ؟
نادره گفت :
رد نمی کنم . ولی همین طور که عرض کردم بهتر است عجالتا نزد مه جبین خانم امانت باشد تا در اطراف این مساله حیاتی قدری تعمق و تجسس نماییم .
حاجی انگشتری را به دست خانمش سپرده ، یک فنجان قهوه را با چند تا نان شیرینی مثل نهنگ فرو برده ، می خواست مجددا شروع به حرف زدن نماید که حاجی علی پیشخدمت 60 ساله وارد اتاق شده ، کارت ویزیتی را نزد حاجی آقا آورده گفت :
صاحب کارت ویزیت می خواهد شما را ببیند .
حاجی بعد از خواندن کارت و خنده ی طولانی آن را به نادره داده گفت :
نادره ببین چه شخص حلال زاده ای است . نامزد تو هنوز صحبتش تمام نشده خود حاضر گردید .
نادره کارت ویزیت را گرفته چنین خواند :
احمد آقا تهرانی ، فارغ التحصیل فاکولته اقتصاد یونیورسیته فرانسه .
حاجی بدون توقف برخاسته به پیشخدمت گفت :
مهمان را ببر اتاق بیرونی . بگو الان خدمت می رسم . نادره ! مه جبین ! حالا شما می توانید از پشت پرده ، داماد را ببینید . اگر مناسب باشد شبی را برای شام و ملاقات شما دعوتش خواهیم کرد.
این بگفت و تنه ی سنگین و شکم گنده ی خود را در آیینه ی قدی نگریسته ، فکل و کراوات خود را مرتب کرده ، بعد از پوشیدن عبای نایینی و گذاشتن کلاه پوستی بخارایی ، از اتاق خارج شد .
نادره و مه جبین نیز چادر نمازهای خود را سر کرده به قصد دیدن داماد از در دیگر بیرون رفتند .
حالا با اجازه ی قارئین محترم ، حاجی عبدالصمد و احمد آقا را در اتاق بیرونی ، نادره و مه جبین را در پشت پرده مشغول تماشای ایشان گذاشته ، یک مساله ی مهمی را شروع می کنیم .
قارئین محترم ملتفت شده اند که صحبت حاجی عبدالصمد و نادره بر خلاف عادات و آداب معمولی آن دوره بود . زیرا همه می دانند در آن تاریخ به ندرت اتفاق می افتاد که دختر و پدر بدون رودرواسی در خصوص ازدواج گفتگو نمایند . یا اینکه نظریات دختر در انتخاب داماد تاثیر بخش باشد . این نکته هایی است که فقط بعد از مطالعه ی یادداشت های نادره ممکن است قدری روشن تر گردد . لذا قبل از شرح و تفصیل بقیه ی موضوع ، خواستگاری و رد یا قبول انگشتری نامزدی ، قسمتی از یادداشت های مزبور را ذیلا به نظر قارئین می رسانیم .
نام کتاب : نادره
نگارش : جعفر پیشه وری (1271-1326)
به کوشش : محمود مصور رحمانی ، صفدر تقی زاده
مدیر اجرایی : سرور فرهی
لیتوگرافی : تارنگ
صحافی : ایران زمین
شابک : 0-04-7920-964
تیراژ : 3000
قیمت : 5000 تومان
انتشارات گوینده
چاپ اول : زمستان 1383
نگارش : جعفر پیشه وری (1271-1326)
به کوشش : محمود مصور رحمانی ، صفدر تقی زاده
مدیر اجرایی : سرور فرهی
لیتوگرافی : تارنگ
صحافی : ایران زمین
شابک : 0-04-7920-964
تیراژ : 3000
قیمت : 5000 تومان
انتشارات گوینده
چاپ اول : زمستان 1383
پینوشت :
- برای دیدن کلیه ی مطالب مربوط به « نادره » در پایین همین مطلب و در قسمت برچسبها ، بر روی کلمه ی « نادره » کلیک کنید .
- با کلیک بر روی کلمه ی « نظرات » در پایین همین متن ، می توانید نظرات و اندیشه های خود را در ارتباط با این نوشتار ، بنویسید ، تا هم من و هم دیگر خوانندگان ، از نظر شما بهره مند شوند .
- اگر حوصله ی نظر دادن ندارید و یا اصلا نظری در این باره ندارید ، می توانید در قسمت « واکنش ها » در پایین همین متن ، فقط بر روی یک عبارت کلیک کرده و آن عبارت ، واکنش شما به این متن خواهد بود .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
بازدیدکننده ی گرامی ، از اینکه بنده رو مفتخر به دریافت نظرات ارزشمند خودتون می کنید ، متشکرم . حسین حقگو