۱۳۸۹ مرداد ۲۲, جمعه

نادره



 قسمت چهاردهم
کتاب « نادره »
عنوان فصل : برادر خوانده ها
روزی که احمد آقا تصمیم گرفت پیشنهادات میرزا مهدی را رد کند و ورشکستگی خود را اعلان نماید ، هوشنگ بدون اطلاع بنا به عادت معمولی ، صبح بسیار زود در حجره حاضر شده ، جدا مشغول کار شده ، می خواست بیلان سرمایه را طوری ترتیب بدهد که ضررهای متوالی در نظر بزرگ جلوه ننماید و نیز خیال می کرد که برادرش را به فروش بعضی از موسسات و مستغلات واردار کند . تصمیم گرفته  بود که از او خواهش کند که موقتا دست از کار کشیده ، بهار و تابستان را در یکی از ییلاقات بسر بده ، به این واسطه صحت و راحتی خیال تحصیل نماید از اول پاییز با روح و قوت تازه دست به هم داده ، با قدم های محکم و بدون تزلزل شروع به کار کنند .
اما برخلاف انتظار وی آن روز تا نزدیک ظهر از احمد آقا خبری نشد . در صورتی که لازم بود صبح بسیار زود در حجره حاضر شود . فقط یک ساعت به ظهر مانده تلفن صدا کرده ، هوشنگ را به منزل دعوت نمود . او از این پیش آمد غیر منتظره بسیار اندیشناک بود . لذا با تعجیل به خانه ی برادر شتافت . 
احمد آقا از شمیران تازه مراجعت کرده بود . مزاجش سالم و فکرش راحت به نظر می آمد . چند ساعت خواب صبح تا اندازه ی خستگی او را مرتفع کرده ، تصمیمات قطعی شب ، بار سنگین را از روی دوشش برداشته بود . موقع ورود هوشنگ با اشتهای کامل ناشتایی خود را صرف می کرد . 
هوشنگ بعد از سلام و تعارف ، پهلوی برادر خوانده  نشست . او از چند ماه به این طرف احمد آقا را چنین راحت و خوشحال ندیده بود . لذا از مشاهده ی اشتها و قیافه ی بشاش او بسیار مسرور شده از احوال او پرسید . 
احمد آقا بعد از صرف ناشتایی ، گزارشات شب نشینی ، افکار و خیالات و تصمیمات خود را با کمال فراغت برای هوشنگ نقل کرده ، در آخر علاوه نمود : 
عزیزم ! می دانم که تو در این تصمیم با من همراه و هم عقیده نیستی . ولی تقاضا می کنم برای اقناع من دلیل و بهانه ای پیش نکشیده ، مرا به تزلزل و تردید نیندازی . زیرا این تصمیم را بعد از زحمات زیاد اتخاذ کرده ام . ابدا میل ندارم کسی آن را از نظرم بیندازد . به واسطه ی این تصمیم است که حالا خود را بسیار سبک و راحت حس می کنم . در هر صورت من باید به زودی از تهران خارج شوم . مهرانگیز را نیز با خود خواهم برد . ولی تو باید برای اتمام کارها در تهران بمانی . بعد از اتمام آن ها اگر میل داشته باشی در اروپا به ما ملحق می شود . در یکی از شهرهای اروپا و یا آمریکا با گمنامی و کارگری بسر بردن ، بهتر از زندگانی ظاهرا عالی ولی حقیقتا کثیف در این محیط فاسد است . 
هوشنگ از حرف های او ابدا تعجب ننمود ، زیرا او را به خوبی می شناخته  ، به وضعیت تجارتخانه نیز آن قدرها امیدواری نداشت . لذا با خونسردی و لهجه ی متین گفت : 
آقای محترم ، من در مقابل اراده ی شما چگونه می توانم حق ایرادی داشته باشم . خودتان بهتر می دانید که همیشه با کمال افتخار مطیع و فرمانبردار اوامر شما بوده و هستم . حالا که این طور تصمیم گرفته اید بنده به غیر از اجرای آن وظیفه ی دیگری ندارم . هر چند تصور می کنم که ممکن بود راه های دیگری پیدا کرد . در هر صورت گذشته است . الخیر فی ما وقع . تصمیم شما برای من مقدس و غیر قابل تغییر است . 






نام کتاب : نادره
نگارش : جعفر پیشه وری (1271-1326)
به کوشش : محمود مصور رحمانی ، صفدر تقی زاده
مدیر اجرایی : سرور فرهی
لیتوگرافی : تارنگ
صحافی : ایران زمین
شابک : 0-04-7920-964
تیراژ : 3000
قیمت : 5000 تومان
انتشارات گوینده
چاپ اول : زمستان 1383



پینوشت :
  • برای دیدن کلیه ی مطالب مربوط به « نادره » در پایین همین مطلب و در قسمت برچسبها ، بر روی کلمه ی « نادره » کلیک کنید . 
  •  با کلیک بر روی کلمه ی « نظرات » در پایین همین متن ، می توانید نظرات و اندیشه های خود را در ارتباط با این نوشتار ، بنویسید ، تا هم من و هم دیگر خوانندگان ، از نظر شما بهره مند شوند . 
  • اگر حوصله ی نظر دادن ندارید و یا اصلا نظری در این باره ندارید ، می توانید در قسمت « واکنش ها » در پایین همین متن ، فقط بر روی یک عبارت کلیک کرده و آن عبارت ، واکنش شما به این متن خواهد بود .                      

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بازدیدکننده ی گرامی ، از اینکه بنده رو مفتخر به دریافت نظرات ارزشمند خودتون می کنید ، متشکرم . حسین حقگو

Free counter and web stats