۱۳۸۹ مرداد ۲۴, یکشنبه

ملکوت

سریال رمضانی « ملکوت » همچنان پیش می رود و مشتریان خود را جذب می کند . 
ملکوت که « حاج فتاح سلطانی » در آن ، محوریت داشته و داستان پیرامون وقایعی است که برای حاج فتاح می افتد ، پس از یک خواب ترسناک آغاز می شود . 
حاج فتاح خواب می بیند که در مترو گیر افتاده و یک فرشته نیز در تعقیب اوست . کسی که در نخستین برخورد ، هر بیننده ای را به یاد « عزرائیل » می اندازد . اما در ادامه ی برنامه ، این فرشته ، خود را کسی غیر از ملک الموت معرفی می کند و می گوید کسی است که از بدو تولد با او بوده است . 
این فرشته ، در چهره ی مردی است که موهای جوگندمی داشته و لباسی ساده و سفید به تن کرده و ریش هایش را شش تیغ کرده است . 
حاج فتاح که از لحظه ی خواب دیدن ، دچار نوعی هراس گردیده ، در مکانهای مختلف ، این فرشته ی رویایی خود را در مقابل خود می بیند و این احساس در او زنده می شود که مرگ در تعقیب اوست . 
حاج فتاح ، در حال احداث فروشگاه بزرگی است که بزودی افتتاح خواهد شد و قرار است که آن را به نام یکی از فرزندان یا نوه هایش کند . 
یکی از رانندگانی که به صورت قراردادی برای حاج فتاح کار می کرده و گودرز رحیمی نام داشته ، در سانحه ی تصادف می میرد و زنش نیز دچار مشکلات مالی شده و جهت استمداد به شرکت حاجی می آید که سرمست ( داماد حاجی ) که مسئولیت شرکت را بر عهده دارد ، برخورد تقریبا تندی با او داشته و می گوید که علاوه بر حق و حقوق شوهرت ، صد هزارتومان هم اضافه به تو داده ایم و در نهایت قول بکارگیری این زن در فروشگاه جدید را می دهد . 
روزی ، حاجی با راننده اش در حال تردد بوده که ناگهان حاجی ، این فرشته ی مخوف را می بیند و به راننده اش می گوید که آیا تو هم او را دیدی ؟ همین مساله حواس راننده را پرت کرده و تصادفی رخ می دهد . 
در ادامه ی صحنه ، اینگونه نشان داده می شود که راننده ی خودروی مقابل مرده و نفر سرنشین آن نیز بشدت مجروح شده است . اما راننده ی حاجی بدلیل اینکه دو قتل به گردن او خواهد افتاد ، از رساندن مجروح به بیمارستان امتناع کرده و با هم از صحنه متواری می شوند . 
حاجی وارد خانه اش می شود که قرار است در مراسم افطار ، با همه ی اعضای خانواده ، دور هم باشند . خانواده ی پراختلاف حاجی سرمایه دار در این مراسم گرد هم آمده اند و ورود رمضان را جشن می گیرند . حاجی وارد خانه می شود . بساط افطار پهن است ، اما کسی در خانه نیست . گوشی تلفن در کنار تلفن افتاده است . همه چیز مشکوک است . 
کسی در می زند . 
حاجی در را باز می کند . اما با همان فرشته ی مخوف مواجه می شود . 
این فرشته که از اوضاع خانه باخبر است و می داند کسی در خانه نیست ، به حاجی می گوید که همراه او برای رسیدگی به شکایتی که از او شده ، بیاید . اما هیچ توضیحی در این رابطه نمی دهد . 
حاجی و فرشته ، راه می افتند . 
پس از نیم ساعت ، حاجی یادش می افتد که از این یارو که همان فرشته است ، کارت شناسایی و حکم احضاریه و ... بگیرد که البته هیچ جوابی هم دریافت نمی کند . فقط می فهمد که شاکی ، همان گودرز رحیمی است . حاجی با شنیدن مساله ی شکایت یک فرد مرده ، دچار سردرگمی می شود . 
در ادامه ی گفتگوها ، حاجی می فهمد که با یک فرشته ، در حال گفتگو است.
به بیمارستانی می روند . 
حاجی راههای فرار از دست این فرشته را بر خود بسته می بیند .
به اتاقی می رسند که در آنجا حاجی می فهمد که دچار مرگ مغزی شده است . 
صحنه ی تصادف به صورت وارونه پخش می شود . 
تصادف رخ داده است . 
راننده ی حاجی مرده و حاجی نیز دچار جراحات جدی شده است . 
دکتر می گوید که حاجی دچار مرگ مغزی شده است . 
فرزندان و خانواده ی حاجی ، همگی در بیمارستان هستند و گریه و زاری می کنند . 
هنوز حاجی مرگ خودش را باور نکرده است . 
او هنوز دچار مرگ کامل نشده است . 
فرشته ، او را به دنیای برزخ رهنمون می شود . 
اما برای ورود به برزخ ، نیاز به وجود اعمال حسنه است . 
بسیاری از اعمال حسنه ی حاجی بدلیل خودنمایی و تظاهر و فخرفروشی و ریا ، ابطال گردیده و مورد قبول واقع نمی شود . تا اینکه بالاخره ، یک عمل خالصانه از وی بدست می آید و همان عمل از کارنامه ی اعمالش کسر گردیده و مجوز ورود وی به برزخ می شود . 
او در برزخ قرار است گودرز رحیمی را ملاقات کرده و حرف هایش را بشنود . 
هر جا که سخن از صحنه های ماوراء الطبیعه است ، صفحه ی تلویزیون شبیه یک انیمیشن بسیار ابتدایی و نامانوس می شود که با رنگ های قرمز و نارنجی و سیاه پوشانده شده و اشکال در هم و برهم آن را فراگرفته است . 
در صحنه ی آخر ، حاجی وارد سیاهچاله ای می شود که صحنه ی ورود او به عالم برزخ است .

نکته : 
1. فرشته ها ، مرد هستند . ( این نکته را در همه ی سریالهای اینچنینی در سیمای جمهوری اسلامی نیز دیده ایم ) .
2. فرشته ها ، ریش نمی گذارند ( حسابی هم صاف و صوف می کنند )
3.فرشته ها به رنگ و مدل موهایشان اهمیت خاصی می دهند .
4. خانواده های سرمایه دارها ، همیشه با هم اختلاف دارند . 
5.خدا را شکر کنید که بدبخت و بیچاره هستید و گرفتار مشکلات سرمایه دارها نیستید .




پینوشت :
  • برای دیدن کلیه ی مطالب مربوط به یک موضوع در پایین همین مطلب و در قسمت برچسبها ، بر روی کلمه ی مربوطه کلیک کنید . 
  •  با کلیک بر روی کلمه ی « نظرات » در پایین همین متن ، می توانید نظرات و اندیشه های خود را در ارتباط با این نوشتار ، بنویسید ، تا هم من و هم دیگر خوانندگان ، از نظر شما بهره مند شوند . 
  • اگر حوصله ی نظر دادن ندارید و یا اصلا نظری در این باره ندارید ، می توانید در قسمت « واکنش ها » در پایین همین متن ، فقط بر روی یک عبارت کلیک کرده و آن عبارت ، واکنش شما به این متن خواهد بود .                      



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بازدیدکننده ی گرامی ، از اینکه بنده رو مفتخر به دریافت نظرات ارزشمند خودتون می کنید ، متشکرم . حسین حقگو

Free counter and web stats