قسمت بیست و پنجم
کتاب « نادره »
عنوان فصل : انگشتری حاجی عبدالصمد همان شخص شکم گنده و ساده لوحی که در ذکر گزارشات شب نشینی منزل حاجی قاسم آقا راجع به قیافه و احوال روحی او شرحی بیان گردید را در منزل جمشید خان عضور وزارت خارجه در خواب عمیق ترک نموده بودیم ، حالا که به سراغش می رویم شش روز از آن ماجرا گذشته . شرح گزارشات حاجی آقا دراین مدت به قرار ذیل بوده است :
روز اول اصلاح و ملاقات دو نفر از دوستان ، روز دوم حمام ، ظهر میهمانی ، شب گردش . روز سوم مسافرت به طرف رشت . شب در گراند هتل قزوین ، روز چهارم مسافرت مابین قزوین و رشت . روز پنجم ورود به منزل شخصی خود در رشت . در این مدت به غیر از این ها کار قابل ذکری برای حاجی آقا اتفاق نیفتاده ، حتی از پیشامدهای بعد از مهمانی که برای احمد آقا و غیره اتفاق افتاده بود ، ابدا اطلاعی نداشت . لذا در تصمیم خود باقی و مصر بود .
روز ششم عصر در یکی از اتاق های باصفای ساختمان های اندورنی دختر خانم و خانم جوانش را نزد خود طلبیده ، می خواست در موقع صرف قهوه ، مقدمات خواستگاری احمد آقا را پیش کشیده ، به قول خودش نادره را به نامزدی او راضی کند .
این جا ما می توانیم قیافه ی خانم و دختر حاجی عبدالصمد فوق الذکر را با چند کلمه بیان نماییم .
مه جبین خانم زن حاجی آقا ، خانمی بود بلند بالا ، سفید رو ، دارای چشم و ابروی مشکی ، قدری متمایل به چاق ، بسیار ساده لوح و تنبل . اما نادره بر خلاف مشارالیهما ، دختری متوسط القامه ، دارای چشم های جذاب ، صورت ملیح ، گندم گون متمایل به سفیدی ، گیس های مشکی نرم و بلند و انبوه که سننا از نامادری خود فقط یک سال کوچکتر بود .
اما منظره ی اتاق ، البته ما طرز ساختمان و اثاثیه اش را به طور تفصیل نمی توانیم بیان کنیم . همین قدر می توانیم بگوییم کهاتاق مزبور در طبقه ی دوم واقع شده ، در و پنجره های متعددش از سه طرف به باغ مصفایی باز می شد . مبل و اثاثیه ی آن کاملا مطابق مد آن روز ترتیب داده شده بود .
در بالای اتاق کنار یک میز کوچک قدری دورتر از حاجی آقا ، مه جبین خانم قرار گرفته ، غبغب چاق خود را به دست های سفید که تا سر دست ها از پیراهن ژرسه آبی بیرون افتاده بود ، تکیه داده ، با بی قیدی از پنجره رو به روی خود باغ و برگ درخت های مرکبات را که به واسطه باران حرکت می کردند ، تماشا می نمود .
نادره ملبس به پیراهن آستین بلند ابریشمی کرمی ، در پهلوی پدر جای گرفته ، فنجان های بزرگ قهوه را پشت سر هم برای او پر می کرد . بالاخره حاجی آقا از روی نان شیرینی که دهن غار مانندش را پر کرده بود ، چهارمین فنجان قهوه را لاجرعه بالا کشیده گفت :
خوب ! نادره عزیزم ! آخر صحبت های ما به کجا انجامید ؟ تو خودت بهتر می دانی که پدرت مرد دروغگویی نیست . اگر هم بود باشد ، لااقل به تو که یگانه میوه ی حیاتش هستی دروغ نمی گوید . به جان عزیز تو ، طوری که گفتم ، احمد آقا شخصی است فاضل ، محترم ، تحصیل کرده ، خوش اخلاق ، نجیب ، خوش قیافه ، شیک و متمول . حالا دیگر من سلیقه ی تو را می دانم . اگر او نپسندی ، دیگر هیچ کس را پسند نخواهی کرد . من میل دارم به این زودی ها عروسی تو را دیده باشم . این یگانه آرزوی مناست . در صورتی که تو به من اذیت می کنی ! جواب صریح نمی دهی . آخر من پدر تو هستم . تو را دوست دارم . من که بدی تو را نمی خواهم . مه جبین ! آیا این طور نیست ؟ تو که به جای مادر نادره هستی و می دانم از صمیم قلب او را دوست می داری آیا حق با من نیست ؟ آیا حرف های مرا تصدیق نمی کنی ؟
مه جبین گفت :
صحیح است . به عقیده ی من شوهر باید قبل از همه چیز متمول و خوش اخلاق بوده ، بتواند برای زنش لباس خوب ، زندگانی راحت ، و آسایش کامل تهیه کند . طوری که گفتی داماد ما خوش اخلاق و متمول می باشد . من هم عقیده دارم که نباید او را از دست بدهیم . هر کس عقیده ی مخصوص دارد . مخصوصا نادره خانم که بسیار دیر پسند هستند ، اما سلیقه ی من همین بود که عرض کردم .
نام کتاب : نادره
نگارش : جعفر پیشه وری (1271-1326)
به کوشش : محمود مصور رحمانی ، صفدر تقی زاده
مدیر اجرایی : سرور فرهی
لیتوگرافی : تارنگ
صحافی : ایران زمین
شابک : 0-04-7920-964
تیراژ : 3000
قیمت : 5000 تومان
انتشارات گوینده
چاپ اول : زمستان 1383
نگارش : جعفر پیشه وری (1271-1326)
به کوشش : محمود مصور رحمانی ، صفدر تقی زاده
مدیر اجرایی : سرور فرهی
لیتوگرافی : تارنگ
صحافی : ایران زمین
شابک : 0-04-7920-964
تیراژ : 3000
قیمت : 5000 تومان
انتشارات گوینده
چاپ اول : زمستان 1383
پینوشت :
- برای دیدن کلیه ی مطالب مربوط به « نادره » در پایین همین مطلب و در قسمت برچسبها ، بر روی کلمه ی « نادره » کلیک کنید .
- با کلیک بر روی کلمه ی « نظرات » در پایین همین متن ، می توانید نظرات و اندیشه های خود را در ارتباط با این نوشتار ، بنویسید ، تا هم من و هم دیگر خوانندگان ، از نظر شما بهره مند شوند .
- اگر حوصله ی نظر دادن ندارید و یا اصلا نظری در این باره ندارید ، می توانید در قسمت « واکنش ها » در پایین همین متن ، فقط بر روی یک عبارت کلیک کرده و آن عبارت ، واکنش شما به این متن خواهد بود .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
بازدیدکننده ی گرامی ، از اینکه بنده رو مفتخر به دریافت نظرات ارزشمند خودتون می کنید ، متشکرم . حسین حقگو