قسمت شانزدهم
کتاب « نادره »
عنوان فصل : آشیانه ی مهرانگیزبا اجازه ی قارئین محترم در عالم تصور ، سراغ مهرانگیز رفته ، ببینیم این موجود ظریف در آشیانه ای که بعد از چندی باید ترک نماید در چه حال است .
اول از دروازه ی مجلل آبی رنگ ، داخل باغ بزرگ شده ، از خیابانی که در طرفین آن درخت های نارون صف آرایی کرده اند ، گذشته ، گل های رنگارنگ و شکوفه های گوناگون آن باغ دلگشا را فقط عبورا از نظر گذرانده ، از پله های مرمری که با قالی های کم عرض مفروش شده اند ، بالا رفته ، از ایوان بزرگ گذشته ، وارد تالار وسیعی می شویم . در این تالار چیزهایی هستند که در اغلب تالارهای متمولین آن دوره معمول و مرسوم بوده است .
در این جا چیزی که توجه ما را جلب می نماید ، عبارت از چهار قطعه تابلوی نقاشی است که دو قطعه آن ها اثر کمال الملک است و دو قطعه ی دیگر نیز توسط نقاش مجهولی از دو تابلوی معروف رافائل اقتباس شده است .
بعد از تماشا و تحسین مهارت و ظرافت آن چه این استادان ماهر خلق کرده اند ، به دست راست می پیچیم . از جلو عکس قدی پیرمرد موقری که عکس ابوی احمد آقا ، یعنی مرحوم حاجی ... التجار است عبور کرده ، وارد سالن نسبتا کوچک تری می شویم .
در همین اتاق است که از پنج سال به این طرف این دختر زیبا بیشتر اوقات خود را با تحصیل ، با مشق موسیقی ، با نقاشی ، گلدوزی ، و با خیالات شیرین عشق و شیفتگی به سر برده است .
اروسی های مشبک با شیشیه های الوان ، سقف و دیوارهای مزین به گچ بری ، نقاشی ، آئینه کاری ، پرده های قلمکار ، قالیچه های ابریشمی با نقشه های شاه عباسی ، گلدان های قدیمی ایرانی و دیگر چیزهای نفیس و ذیقیمت کهنه و نو اتاق مزبور ، سالون های دوره ی صفویه را به خاطر آورده ، تابلوهای نقاشی ، گلدوزی های ممتاز ، مجسمه های مرمر کوچک ، ساعت روی بخاری برنزی ، آئینه های سنگی قدی ، گنجه های پر از آنتیک ، میزهای متعدد ، مبل بسیار ظریف مخملی ، کلکسیون های گل ، پروانه ، و پیانو و گرامافون کمدی و سایر چیزهای لوکس اروپایی آن جا جدیدترین سالون های دختران متمول ، تحصیل کرده و اشراف فرانسه را نمایش می دهد .
اما در موقع ورود ما منظره ی آشیانه ی قشنگ به میدان جنگ و محل تاخت و تاز بیشتر شباهت دارد تا اتاق کار یک دختر جوان و تحصیل کرده .
پرده ها افتاده ، در گنجه ها باز ، تابلو ها و کلکسیون ها هر طرف افتاده ، اغلب گلدان ها شکسته ، مبل و اثاثیه دیگر با کمال بی نظمی و بی ترتیبی در هم و برهم شده ، زیرا مهرانگیز با عجله هر چه تمامتر آماده ترک این آشیانه محبوب خود می شود .
پدرش گفته است که یک روز بیشتر وقت ندارد . او باید چیزهای سبک وزن و سنگین قیمت را با خود بردارد و مابقی را مرتب و منظم کرده ، در منزل یکی از آشنایان خود امانت بگذارد .
علت مسافرت هم ظاهرا مرض ناگهانیست که صحت پدر عزیزش را تهدید می کند .
اما چرا باید لباس و اثاثیه ی خود را در جای دیگری بگذارند ؟ البته این موضوع برای او معمای لاینحلی جلوه می کرد . اما عجالتا او وقت آن را نداشت که در اطراف آن تعمق نماید . زیرا به قدری دست پاچه است که حتی خودش هم نمی داند از کجا شروع کند . چه چیزهایی را بردارد . چه چیزهایی را جمع آوری کرده ، برای امانت گذاشتن حاضر سازد . در هر صورت دو ساعت است که با عجله تمام کار می کند ، می دود ، می نشیند ، بر می خیزد ، یک چیز را بر می دارد ، چیز دیگر را فراموش می کند ، یکی به خاطرش می رسد ، دیگری از خاطرش می رود ، پی این یکی می رود ، آن یکی را زیر پای خود می شکند . خلاصه دختر بیچاره خود نیز در میان این شلوغی گم شده ، نمی داند چه کار کند . در صورتی که او به غیر از این ها مشغولیت های ذهنی و قلبی دیگری هم دارد .
نام کتاب : نادره
نگارش : جعفر پیشه وری (1271-1326)
به کوشش : محمود مصور رحمانی ، صفدر تقی زاده
مدیر اجرایی : سرور فرهی
لیتوگرافی : تارنگ
صحافی : ایران زمین
شابک : 0-04-7920-964
تیراژ : 3000
قیمت : 5000 تومان
انتشارات گوینده
چاپ اول : زمستان 1383
نگارش : جعفر پیشه وری (1271-1326)
به کوشش : محمود مصور رحمانی ، صفدر تقی زاده
مدیر اجرایی : سرور فرهی
لیتوگرافی : تارنگ
صحافی : ایران زمین
شابک : 0-04-7920-964
تیراژ : 3000
قیمت : 5000 تومان
انتشارات گوینده
چاپ اول : زمستان 1383
پینوشت :
- برای دیدن کلیه ی مطالب مربوط به « نادره » در پایین همین مطلب و در قسمت برچسبها ، بر روی کلمه ی « نادره » کلیک کنید .
- با کلیک بر روی کلمه ی « نظرات » در پایین همین متن ، می توانید نظرات و اندیشه های خود را در ارتباط با این نوشتار ، بنویسید ، تا هم من و هم دیگر خوانندگان ، از نظر شما بهره مند شوند .
- اگر حوصله ی نظر دادن ندارید و یا اصلا نظری در این باره ندارید ، می توانید در قسمت « واکنش ها » در پایین همین متن ، فقط بر روی یک عبارت کلیک کرده و آن عبارت ، واکنش شما به این متن خواهد بود .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
بازدیدکننده ی گرامی ، از اینکه بنده رو مفتخر به دریافت نظرات ارزشمند خودتون می کنید ، متشکرم . حسین حقگو