۱۳۸۹ شهریور ۳, چهارشنبه

نادره


 قسمت سی و دوم
کتاب « نادره »
عنوان فصل : قسمت سوم از یادداشت های نادره - مهمانی 
خوب یادم می آید که شاعر عینکی سرمست حرف خانم کوتاه قد را قطع کرده ، غزلی را که در مدح و ثنای گل و غنچه ساخته بود با صدای بلند قرائت نمود . 
بعد ها از نقطه نظر کنجکاوری هر قدر جستجو کردم دیوان شاعر مزبور پیدا نشد . گویا مشارالیه اصلا دیوان و تالیفی نداشته است . حتی غزل فوق الذکر نیز تا اندازه ای مال خودش نبوده ، مضمون ، وزن ، قافیه حتی عبارات آن را از دیوان یکی از شعرای بزرگ دزدیده و با سلیق ی کثیف خود به هم بافته بوده است . راستی بعضی اشخاص نمی دانم خودشان آن قدر نفهم و بی شعورند که قباحت عملیات خود را تشخیص نمی دهند ؟ یا مردم را نفهم تصور می کنند ؟ یکی از این قبیل اشخاص همین سرمست تخلص است . 
وقت نوشتن این یادداشت ها من با او آشنایی کامل دارم . حتی وقتی از هیکل مضحک و قیافه ی نفرت آور خود خجالت نکشیده ، از پدرم دست ازدواج مرا تقاضا کرده بود . حالا دیگر جرات این گونه غلط های زیادی را ندارد . زیرا آن قدر تمسخر کرده ، سر به سرش گذاشته ایم که اقلا نزد ما مجبور است بااحتیاط رفتار نماید  ملتفت حرف های خودش باشد . حتی روزی با مه جبین خانم وادارش کردیم تقصیرات خود را اعتراف نماید . 
اینک شمه ای از اعترافات او : 
خانم ها ! حال که اصرار دارید و من شما را غریبه نمی دانم ، لذا از اعترافات خود در حضور شما خودداری نمی کنم : حقیقت مطلب این است که من به غیر از شاعری چیز دیگری بلد نیستم . 
بچه ها کفش و لباس می خواهند . خود سیگار، تریاک ، عرق و هزار چیزهای دیگر لازم دارم . الان که در حضور شما نشسته ام مگر از برکت همان شاعری نیست ؟ والا من ، پسر علی کفاش کجا و خانه ی حاجی عبدالصمد که یکی از مهم ترین تجار است کجا ؟ خانم ها راستی اگر شاعری نکنم اموراتم نمی گذرد . زیرا همه ی مردم مثل شما دقیق و نکته سنج نیستند . حرف های بی معنی ، مدیحه و قصائد پوچ مرا که در تعریف و تمجید آنها می بافم بالاخره به یک چیزی می خرند . عنوان شاعری تمام درهای متمولین و اشراف را به روی من باز کرده است . همه جا می روم . در تمام مهمانی ها ، مجالس عروسی ، عزاداری و مجامع اجتماعی و غیره حاضر می شوم . حتی اغلب مردمان پولدار و محترم از من می ترسند . زیرا به غلط معروف شده است که من در هجو ید طولایی دارم . برای شما اعتراف می کنم که من شاعر نیستم . اما با کوره سوادی که دارم ، در اقتباس اشعار ادبای بزرگ مهارت کامل پیدا کرده ام . وانگهی حالا دیگر شعر گفتن آنقدرها مشکل نیست . اغلب شعرای معاصر قیودات ، وزن و قافیه را از بین برده اند . حتی به معنی و ابداع نیز اهمیت نمی دهند . مگر تصنیف های شعرای جدید را نشنیده اید ؟ من به شما قول می دهم که اغلب این تصنیف ها معنی و مفهومی ندارد . فقط مهارت نوازنده و ملاحت آواز خواننده است که مردم را به شنیدن آن لاطائلات وادار می کند . شما وجدانا قضاوت کنید . غزلی که من به عقیده ی شما از سعدی دزدیده و خراب کرده ام خوب است یا تصنیف معروف شاعر معتبر پایتخت . میخواهید برای شما بخوانم . 
یک صبح بها تو را دیدم 
از چشم های بادامی تو 
دل بی آرام من 
نمی دونم چه طور شد 
آه نمی دونم چه طور شد 
وای نمی دونم چه طور شد 
از قد سروت 
از گل رویت 
چه بویی میاد 
بوی گل 
صفای دلجوی گل 
ای جان دلم 
ای سرو بلند 
بیا به برم 
برای تو دارم می میرم




نام کتاب : نادره
نگارش : جعفر پیشه وری (1271-1326)
به کوشش : محمود مصور رحمانی ، صفدر تقی زاده
مدیر اجرایی : سرور فرهی
لیتوگرافی : تارنگ
صحافی : ایران زمین
شابک : 0-04-7920-964
تیراژ : 3000
قیمت : 5000 تومان
انتشارات گوینده
چاپ اول : زمستان 1383



پینوشت :
  • برای دیدن کلیه ی مطالب مربوط به « نادره » در پایین همین مطلب و در قسمت برچسبها ، بر روی کلمه ی « نادره » کلیک کنید . 
  •  با کلیک بر روی کلمه ی « نظرات » در پایین همین متن ، می توانید نظرات و اندیشه های خود را در ارتباط با این نوشتار ، بنویسید ، تا هم من و هم دیگر خوانندگان ، از نظر شما بهره مند شوند . 
  • اگر حوصله ی نظر دادن ندارید و یا اصلا نظری در این باره ندارید ، می توانید در قسمت « واکنش ها » در پایین همین متن ، فقط بر روی یک عبارت کلیک کرده و آن عبارت ، واکنش شما به این متن خواهد بود .                      

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بازدیدکننده ی گرامی ، از اینکه بنده رو مفتخر به دریافت نظرات ارزشمند خودتون می کنید ، متشکرم . حسین حقگو

Free counter and web stats