قسمت هشتم
کتاب « نادره »
الیزابت خانم ، کوچکترین صبیه پروفسور م.ژ.فیلیپ مستشرق معروف است . این شخص محترم یعنی پروفسور م.ژ.فیلیپ به واسطه ی تالیفات ذیقیمت خود در جامعه ی ایرانی بسیار محترم و معروف بود . اغلب آثار مشارالیه مخصوصا کتابی که درباره ی تاریخ ادبیات ایران تالیف نموده است ، اشتهار فراوانی دارد . الیزابت در تحت تاثیر و تربیت این ایران شناس مشهور از طفولیت ایران را دوست می داشته و شناخت ایران ، یکی از آرزو های دیرین این دختر قشنگ فرانسوی را تشکیل می داده است . لذا به دفعات به پدرش مراجعه کرده و اظهار نموده بود :
چه قدر خوشبخت می شدم اگر در عمر خود روزی را می دیدم که به ایران رفته ، در جلو تربت حافظ ، سعدی ، نظامی و سایر ادبای محبوب ایران به سجده افتاده ، آن مدفن های پر از عشق و محبت را با دست های خود از گل های طبیعی و شکوفه های روح نواز ایرانی تزیین نمایم ؟ چه قدر سعادتمند می شوم اگر در جوار یکی از شعرای ایران ، برای استراحت ابدی جای کوچکی را اشغال کرده ، تا قیامت از رایحه ی آن خاک های آمیخته با عشق برخوردار باشم ؟ خلاصه الیزابت تا سن 17 سالگی با این روح پرورش یافته ، همیشه مترصد فرصت مسافرت به ایران بود . بر حسب اتفاق روزی پروفسور مزبور ، جوان ایرانی آراسته ای را همراه خود به خانه آورده ، او را به الیزابت معرفی نموده گفت :
عزیزم الیزابت ! اینک یک جوان ایرانی را به تو معرفی می نمایم ، این شخص نجیب تمام اخلاق و عادات ، روحیات و معلومات عالی و ادبی ایران را دارا بوده ، می تواند غزلیات و اشعار شعرای محبوب تو را با لهجه ی روح نواز فارسی برای تو بخواند و روح گوینده آنها را به طور مفصل برای تو تشریح کند . همچنین آداب ، اخلاق ، فلسفه و آداب و رسوم ایران محبوب تو را آن طور که هست بیان نماید .
ایشان چندی است که به پاریس آمده اند . فعلا منزل یکی از دوستان اقامت کرده اند . یکی از همکاران و دوستان ایرانی من ، مکتوب مفصلی در سفارش ایشان نوشته ، در ستودن اخلاق پسندیده و نجابت ذاتی و معلومات ادبی ایشان داد سخن داده اند . من هم از ایشان تقاضا کرده ام که روزهای تعطیل و در ساعت های فراغت به منزل ما بیایند . بسیار میل دارم که تو الیزابت عزیزم با ایشان بیشتر معاشر باشی . این معاشرت و دوستی در تحصیلات فارسی تو و فرانسه ی ایشان بسیار مفید خواهد بود . معلومات ادبی ایشان بسیار کامل است . راجع به تاریخ ادبیات ایران هم اطلاعات و نظریات قابل استفاده ای بیان کرده اند . با کمال خرسندی در طبع دوم کتاب مزبور عقیده ی ایشان را در نظر خواهم گرفت . بسیار متشکر و ممنون هستم که ایشان بدون ریا اشتباهات جزیی بنده را گفتند . البته من آنها را اصلاح خواهم کرد . امیدوارم معلومات ایشان بیشتر از این ها مفید واقع شود .
بعد از اتمام بیانات فوق ایران شناس محترم دست دختر خود را به دست گرفته در حالی که به احمد آقا نزدیک می شد ، گفت :
فرزند عزیزم ، احمد آقا ! صبیه ی کوچک خود الیزابت را با کمال افتخار به شما معرفی می کنم . ایشان با میل سرشار آشنایی شما را شایق و خواهان است . میل دارم او را به دوستی خود سرفراز نمایید . روحش برای ایران پرواز می کند . شعر و ادبیات ایران را به اندازه ی پرستش دوست دارد . خواهید دید که زبان فارسی را هم بد حرف نمی زند . شما او را با خواندن غزلیات شیرین خواجه حافظ ، اشعار با روح و شهامت فردوسی مسرور خواهید کرد . خیلی لازم است که او بهجه ی خود را بر طبق لهجه ی شما اصلاح کند . زیرا خواهید دید ه حرف زدنش از روی کتاب و حرف و قلم است . کتابخانه ی من در اختیار شما خواهد بود . در صورتی که شما خود کتاب زنده و گویایی هستید که الیزابت می تواند سالهای زیادی ، از آن استفاده های علمی و ادبی نماید .
از این تاریخ ، احمد آقا و الیزابت ایام بی کاری را با هم در کمال صفا و صداقت به سر می بردند . تا این که با مرور زمان به اخلاق و روحیات همدیگر آشنا شده ، با هم مانوس گردیدند . در اوایل وقت خواندن غزلیات و اشعار بعضی کنایه و اشارات و حرف های دو پهلو ما بین ایشان رد و بدل می شد . گاهی در ادای بعضی کلمات و عبارات احساسات صمیمانه ای که بشود به عشق تعبیر نمود ظاهر می شد . تا این که روزی احمد آقا موقع را مناسب دده عشق خود را بی پرده بیان نمود . الیزابت که مدت ها بود انتظار این اقدام را داشت ، با کمال مسرت عشق و محبت جوان ایرانی را استقبال نمود . پروفسور م.ژ.فیلیپ هر دو را به آغوش کشیده به این وسیله رضایت داد که الیزابت با احمد آقا وصلت نماید . بعد از دو ماه از تهران نیز جواب مثبت رسید و کار عروسی خاتمه پیدا کرد .
از تاریخ فوق الیزابت زوجه ی باوفا و دوست صمیمی احمد آقا بود . به همراهی او به ایران آمده ، بعد از سه سال توقف در تهران با مرض حصبه بدورد حیات گفته ، بر طبق آمال و آرزوی دیرین خود در جوار مدفن یکی از شعرای نامی ایران مدفون گردیده ، دختر قشنگی که روحا و جسما با جزیی تفاوت شبیه خودش بود به یادگار گذاشت . این دختر همان مهرانگیز است که در شب نشینی کذایی ، میرزا مهدی برای پسر حاجی قاسم قوزی با کمال پررویی خواستگاری می کرد .
احمد آقا بعد از سکوت و تفکر زیاد ، عکس الیزابت را با کمال احترام بوسیده ، مثل اینکه با زنده مکالمه نماید عکس مزبور را مخاطب قرار داده ، چنین گفت:
الیزابت عزیزم ، فراموش نکرده ام که تو وقت رفتن ، مهرانگیز را به من سپردی ، او را می خواهند با حیله و زور از دست من گرفته به فلاکت و بدبختی بیندازند . ولی مطمئن باش که من هنوز به آن درجه پستی و بداخلاقی سقوط نکرده ام که وصیت های تو را فراموش و جگرگوشه ی خودمان را مانند کنیزها بفروشم . خاطر جمع باش من آن قدر شهامت دارم که روی هر گونه منافع مادی و ثروت دنیوی پا گذاشته ، حیثیت فامیل تو و خودم را حفظ کنم . به روح مقدست ، به ناموس پاک مادرم قسم می خورم که دست مهرانگیز را به غیر از آن کسی که خود او انتخاب کرده و پسندیده باشد نخواهم داد .
پس از آن مجددا آلبوم را بوسیده ، روی میز گذاشت ، سیگاری آتش زده و از جای خود بلند شده و شروع به قدم زدن کرد .
نام کتاب : نادره
نگارش : جعفر پیشه وری (1271-1326)
به کوشش : محمود مصور رحمانی ، صفدر تقی زاده
مدیر اجرایی : سرور فرهی
لیتوگرافی : تارنگ
صحافی : ایران زمین
شابک : 0-04-7920-964
تیراژ : 3000
قیمت : 5000 تومان
انتشارات گوینده
چاپ اول : زمستان 1383
نگارش : جعفر پیشه وری (1271-1326)
به کوشش : محمود مصور رحمانی ، صفدر تقی زاده
مدیر اجرایی : سرور فرهی
لیتوگرافی : تارنگ
صحافی : ایران زمین
شابک : 0-04-7920-964
تیراژ : 3000
قیمت : 5000 تومان
انتشارات گوینده
چاپ اول : زمستان 1383
پینوشت :
- برای دیدن کلیه ی مطالب مربوط به « نادره » در پایین همین مطلب و در قسمت برچسبها ، بر روی کلمه ی « نادره » کلیک کنید .
- با کلیک بر روی کلمه ی « نظرات » در پایین همین متن ، می توانید نظرات و اندیشه های خود را در ارتباط با این نوشتار ، بنویسید ، تا هم من و هم دیگر خوانندگان ، از نظر شما بهره مند شوند .
- اگر حوصله ی نظر دادن ندارید و یا اصلا نظری در این باره ندارید ، می توانید در قسمت « واکنش ها » در پایین همین متن ، فقط بر روی یک عبارت کلیک کرده و آن عبارت ، واکنش شما به این متن خواهد بود .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
بازدیدکننده ی گرامی ، از اینکه بنده رو مفتخر به دریافت نظرات ارزشمند خودتون می کنید ، متشکرم . حسین حقگو