این پنجمین شعری است که از سروده های دوست عزیزم ، آقای احسان کبیری را در این وبلاگ می گذارم :
بانوی من
منم که در این ظلمت کبود
بیداد می کنم
در سیل اشکرود
و هق هقی که گریه کنان در گلوی من
فریاد می کند
« این حق من نبود »
بانوی بی وجود
بانوی من
منم که در این ظلمت کبود
بیداد می کنم
در سیل اشکرود
و هق هقی که گریه کنان در گلوی من
فریاد می کند
« این حق من نبود »
بانوی بی وجود
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
بازدیدکننده ی گرامی ، از اینکه بنده رو مفتخر به دریافت نظرات ارزشمند خودتون می کنید ، متشکرم . حسین حقگو