امروز ، پنجشنبه ، 12 اسفند 88 ، یه جایی بودم که داشتن برای یه تعاونی مسکن ، بازرس انتخاب می کردن .
من عضو تعاونی مسکن نبودم و فقط در جمع اونا حضور داشتم و می خواستم ببینم که چه اتفاقی می افته .
علیرغم اینکه قبلا توی یه روزنامه ی محلی برای انتخابات تعاونی ، آگهی داده بودن ، اما از جمع بیش از 400 نفر از اعضای تعاونی مسکن ، شاید حدود 100 نفر توی جلسه حضور داشتن که حدود 10 نفر از اونا از مسئولین و مقامات بودند . و بقیه از اعضا .
قبل از شروع جلسه ی رای گیری ، اصلا مشخص نبود که چه کسی کاندید شده برای انتخاب بعنوان بازرس تعاونی مسکن .
قرار بود یه نفر بازرس انتخاب بشه و یه نفر هم بازرس علی البدل .
چند نفر هم به عنوان ناظر بر انتخابات معرفی شده بودن که یکی از اونا ، همون اول مراسم ، جلسه رو ترک کرد !!!!!!!!!!!
منطقی بود که اینا قبلا به طور کتبی دعوتنامه می دادن که هر کی که می خواد برای بازرس شدن بیاد و اعلام کاندیداتوری بکنه و بعدش اسم اونا رو به اعضا بگن تا اعضا فرصت فکر کردن ، رایزنی با بقیه ی اعضا و شناخت روی کاندیداها و در نهایت انتخاب فرد اصلح رو داشته باشن .
اما چیزی که عملا انجام شد این بود :
همونجا توی جلسه اعلام کردن که هر کی که تمایل داره ، بلند شه و بعنوان کاندیدا بیاد جلوی جمع واسته .
اولش کسی بلند نشد . چند دقیقه طول کشید . بالاخره مسئولین جلسه اصرار کردن که آقایون اعضا ، بلند شین و بیاین . ما لازم داریم که دو نفر از شما رو حتما انتخاب کنیم . این جزء اصول کاره و باید باشه .
یکی از پیرمردای مجلس بلند می شه و میره بعنوان کاندید جلوی جمع وامیسته . اعضا براش کف می زنن و تشویقش می کنن . اون بنده خدا هم خنده کنان ، به این تشویق ها جواب می ده .
حالا دیگه جلسه شلوغ شده . مجری برنامه ، پشت میکروفون از اعضا می خواد که چند نفر دیگه هم کاندید بشن . هر کی داره با صدای بلند ، یکی دیگه رو بعنوان کاندید معرفی می کنه اما کسی بلند نمی شه . بالاخره چند نفر دیگه بلند می شن که بنا به دلایلی ، هنوز بلند نشده ، انصراف می دن و می شینن . پس از مدتی کلنجار ، یه نفر دیگه بلند می شه . بازم سکوت . بازم اصرار آقای مجری برای کاندیداتوری . دو نفر دیگه هم بلند می شن .
حالا رای گیری شروع می شه .
این آقای پیرمردی که بلند شد ، ظاهر بسیار مومن و متعبدی داره و مسئولین تمایل زیادی به انتخاب ایشون داشتن . رای گیری شروع شد . گفتن که کسانی که می خوان این آقا انتخاب بشه ، دستشونو بالا ببرن . خب ، یه تعداد زیادی دستشونو بالا بردن . ایشون هم با دقت داشت جمعیت رو ورانداز می کرد . شاید داشت طرفداراشو و اونایی رو که بهش رای نداده بودن ، شناسایی می کرد . بهر حال بدون اینکه رای گیری برای بقیه کاندیداها ادامه پیدا کنه ، گفتن که ایشون انتخاب شد و مجری گفت که صلوات بفرستین .
اصلا بقیه هیچ شانسی نداشتند . چون اصلا رای گیری انجام نشد . یه انتخابات با یه کاندید ، چه برنده ای می تونه داشته باشه ؟ چه حق انتخابی ؟ چه شانسی ؟ چه فرصتی ؟
حالا برای بازرس علی البدل شروع به رای گیری کردن . از بین بقیه کاندیداها که همه جوون بودن ، مذهبی ترین اونا رو برای رای گیری در موردش ، انتخاب کردن و رای گیری انجام شد . دستا بالا رفت . این آقا هم با 79 رای انتخاب شد و رای گیری برای بقیه کاندیداها ادامه پیدا نکرد .
و بلافاصله و بدون اینکه فرصت فکر کردن به اعضا داده بشه ، دستور پذیرایی با آب میوه و کیک داده شد و پشت بندش هم شیرینی دادن و در این بین ، آقایون مسئولین تعاونی ، در حال تنظیم صورتجلسه بودن .
یعنی عملا توهین شد به همه ی اعضا . فحشی بدتر از این نمی شد به اعضا داد .
دو نفر رو به نام انتخابات ، منتصب کردن . من که اثری از انتخابات توش ندیدم . اگه شما دیدین ، به منم بگین .
ناظرین جلسه ، انگار لال مونی گرفته بودن ، هیچ کس ، یه کلمه حرف نزد و به این روش ، اعتراض نکرد . من واقعا عصبانی بودم . اینقدر عصبانی بودم که نتونستم از اون کیک و شیرینی بخورم . میخواستم اعتراض کنم و همونجا در حضور تمامی مسئولین و اعضا ، با صدای بلند ، اعتراضمو بگم تا شاید این اعضای گوسفند رو هشیار کنم که چه اتفاقی افتاده ، اما حقیقتش ، آخه من عضو نبودم . اونا می تونستن به من بگن که به تو ربطی نداره .
بنابراین سکوت کردم و دیدم که این گوسفندها ، چه طوری خر شدن .
اونجا بود که فهمیدم که باز هم ، از ماست که بر ماست . یعنی همه ی بدبختی های ما از خودمونه . اگه شهردارمون ، کار نمی کنه . اگه شورای شهر ما کار نمی کنه . اگه فرماندارمون باهامون رو راست نیست . اگه رییس ادارات ، ما رو آدم حساب نمی کنن . فقط از ماست که بر ماست .
ما بلد نیستیم که مراقب خودمون باشیم .
ما بلد نیستیم که از حقمون دفاع کنیم .
ما بلد نیستیم که اعتراض کنیم .
ما گوسفندیم و دنبال یه چوپون می گردیم .
ما گوسفندیم .
سلام عزیزم خسته نباشی ناراحت نباش و به جمله معنی دار (اینجا ایران است ) فکر کن همه جواب های شما در این جمله خلاصه گشته در ضمن در این شرایط اصلا خوب نیست اعتراض کنی درسته در برابر ناحقی باید دفاع کرد ولی نظر شما کافی نیست باید مردم از خواب ناز بیدار شوند. هر چند با بیدار شدن گریه خواهند کرد نه برای خوابشان بلکه برای واقعیت های تلخ اطرافشان
پاسخحذفاکبر آقای عزیزم
پاسخحذفاولا خیلی ممنون از اینکه برای دومین بار توی وبلاگ من نظر گذاشتی.
اما جواب مطالب شما :
اینجا ایرانه و این افتخار منه که اینجا ایرانه .
اینجا ایرانه و من بینهایت خوشحالم که ایرانیم
اینجا ایرانه و مردانی داشته که بخاطر آزادی ، زندگیشونو فدا کردن
اینجا ایرانه و مهد آزادیه
اینجا سرزمین کوروش و امیرکبیره
اگه منتظر همدیگه بمونیم برای بیداری ، چه تضمینی هست که تا ابد بیدار بشیم؟
اصلا از کجا معلوم که خودمون خواب نباشیم و در حال خواب دیدن نباشیم؟
پس باید حرکت کرد .
مطمئنا اعتراض به هر سیستمی ، یک هزینه ای هم داره که باید پرداخت.
اما نظام ما بالاخره بر پایه ای از دموکراسی بنا شده و اینطور هم نیست که شما به هرچیزی که اعتراض کنی ، اعدامت کنند .
نظام ، دارای یک سری خطوط قرمز هست که اگه اونا رو رعایت کنی ، می تونی در چارچوب همین نظام ، اعتراضاتت رو بیان کنی
چیزی که با کمی تفاوت در کشورهای مختلف جهان ، دیده می شه .