۱۳۸۸ اسفند ۲۰, پنجشنبه

فرار از زندان 4


ادامه ی سریال :

 
نکته ی مهمی که در این قسمت از سریال ، برای بیننده افشاء می شود ، این است که آن خانمی که از منزلی در بلک فوت به مامورین سازمان سیا فرمان می داده ، همان خانمی است که « معاون رییس جمهور » است . همان کسی که برادرش بقتل رسیده و لینکلن به جرم قتل او به اعدام محکوم شده است . خانم استدمن .
شورش در زندان ادامه دارد و خبرنگاران و ضدشورش به زندان فاکس ریور سرازیر شده اند . فرماندار به محل زندان آمده و رییس زندان را تهدید می کند که اگر دخترش ( دکتر ویلدو) آسیبی ببیند ، او را از شغلش برکنار می کند . فرمانده بلیک ، با مشاهده ی اوضاع ، از مدیریت رییس پاپ به فرماندار شکایت کرده و در جهت تصدی شغل ریاست زندان است . در داخل زندان ، باب ( یکی از زندانبانان ) که توسط زندانیها گروگان گرفته شده بود ، توسط یکی از زندانیان به نام « تی بگ» کشته می شود . « تی بگ » کسی است که چندی پیش ، بطور اتفاقی از ماجرای فرار مایکل ، آگاه شده و اکنون جزیی از باند فرار است .
در حالیکه تعدادی از زندانیان در حال حمله به درمانگاه برای به گروگان گرفتن « دکتر سارا ویلدو تانکردی » هستند ، مایکل در تلاش است تا از راه کانال کولر به درون درمانگاه راه پیدا کند و نهایتا از همین طریق می تواند خانم دکتر را از مهلکه نجات دهد . مایکل ترتیبی می دهد که دکتر از جمع زندانیان ، متواری شده و به محوطه ی امن و تحت کنترل ، نزد پدرش باز می گردد .
ترک ، می تواند با نیرنگ ، لینکلن را به مکان خلوتی در موتورخانه برده و به قصد انجام قتل سفارشی ، به لینکلن حمله ور می شود ولی در طول نزاع ودرگیری ، بطور کاملا اتفاقی ، ترک بر اثر سقوط از ارتفاع می میرد و لینکلن ، جان سالم بدر می برد .
یک پسر جوان که در زندان ، همواره از سوی تی بگ مورد تحقیر و آزار قرار می گرفته ، و حتی به دروغ و بنا به فشار تی بگ ، یکی از زندانیان را به عنوان عامل قتل باب به فرمانده بلیک معرفی کرده ، در حالیکه پس از چندبار درخواست کمک از مایکل ، جواب مثبتی از او نگرفته ، اقدام به خودکشی با ملافه اش می کند .
ورونیکا و ساردین ، به منظور شناسایی فردی که به پلیس تلفن کرده ، به واشنگتن می روند ، در حالیکه گمان دارند که این تلفن ، بطور سازماندهی شده از جانب مقامات دولتی صورت گرفته است . چرا که قتل آقای استدمن که از فعالین حوزه ی نفتی بوده ، با توجه به رویدادهای جدید بازار نفت ، فقط موضوعی بوده که می توانسته برای شرکت های نفتی ، دلالان نفتی ، مصرف کنندگان نفتی و یا دولتهای وابسته به نفت ( نظیر آمریکا ) جالب و دارای انگیزه باشد . آنها می فهمند که شماره تلفنی که آنها بدنبالش بوده اند ، یک تلفن عمومی بوده است . جایی در نزدیکی مرکز اتحادیه ی انرژی ، یکی از دفاتر مرکزی حوزه ی اکو و شرکت ترانس استدمن .در حالیکه اینها تحقیقاتشان را دنبال می کنند ، از سوی مامورین سرویس مخفی ، تهدید به مرگ می شوند . به فاصله ای اندک ، هنگامی که ورونیکا و ساردین با فاصله ی اندکی از یکی از دوستان ورونیکا ، میخواهند وارد منزل ورونیکا می شوند ، بر اثر بمب گذاری زخمی شده و دوست ورونیکا که در را باز کرده بود ، کشته می شود . مامورین سیا تصور می کنند که آنها هم مرده اند . ورونیکا و ساردین ، از محل متواری شده و در محلی در حوالی مرز مکزیک مخفی می شوند.
خانمی تحت عنوان روزنامه نگار ، به دیدن لینکلن می آید ، اما او فرستاده ی سیا است که در پوشش خبرنگار ، صرفا حامل پیامی برای لینکلن است . او به لینکلن می گوید که اگر به اقدامات مرتبط با دفاع از خود و پیگیری مساله ی توطئه ، ادامه دهد ، پسرش « جونیور ال جی باروز » به قتل خواهد رسید . با اندک فاصله ای ، مامورین سیا به منزل ال جی حمله ور شده و مادر و ناپدری اش را به قتل می رسانند و با ترفندهای ویژه ، اثر انگشت ال جی را از وسایل دیگر بر روی کلتی که با آن قتل انجام شده منتقل می کنند و ماجرا توسط پلیس ، اینگونه حلاجی می شود که ال جی بر اثر ابتلا به اعتیاد به مصرف مواد مخدر ، با پدر و مادرش درگیر شده و آنها را به قتل رسانده است . اما ال جی موفق به فرار می شود . ال جی روزهای زیادی را در تعقیب و گریز می گذراند ، تا اینکه لینکلن در تماس تلفنی از زندان به او می گوید که با نیک ساردین تماس بگیرد . در این تماس او متوجه می شود که مامورین سیا از طریق تلفن همراهش ، او را ردیابی می کنند . بنابراین با تبادل آدرس غلط در تلفن با ساردین و گذاشتن تلفن همراهش در یک اتوبوس ، می تواند مامورین سیا را فریب دهد . ال جی به محلی در نزدیکی مرز مکزیک ، نزد ورونیکا و ساردین می رود و ورونیکا طی نامه ای ، بصورت رمز به لینکلن اطلاع می دهد که ال جی نزد آنها و سالم است . ورونیکا ، بواسطه ی این همه فشار و تهدید ، همواره به ساردین شک دارد و به اقدامات او به دیده تردید نگاه می کند و احتمال می دهد که او نیز یکی از عوامل سیا باشد . اما ورونیکا تصمیم به خروج از مخفیگاه برای نجات لینکلن می گیرد . آنها به دیدار خانم استدمن ( معاون رییس جمهور ) می روند تا شاید چیزی راجع به قتل برادرش بفهمند . خانم استدمن مسایلی از شایعه ی اختلاس 500 میلیون دلاری برادرش می گوید و ادامه می دهد که همه ی سهامداران شرکت برادرش ، علاقمند به مرگ او بودند و اگر از شلیک لینکلن به برادرش مطمئن نبود ، هر یک از سهامداران را مظنون به قتل می دانست .
دکتر ویلدو در تحقیقاتش در می یابد که مایکل ، فردی است با حس بازداری از احساس نهفته ، که می تواند ریزترین چیزهای یک جسم را ببیند ، در حالیکه فرد عادی به آن دقت ندارد . چرا که مایکل ، یک نابغه است . و همچنین اینکه مایکل ، شخصیتی نجاتبخش دارد و برای دیگران ، بیش از خودش ارزش قائل است .
چارلز وست مورلند ، یکی از زندانیان مورد اعتماد زندانبانان است که می تواند به نقاط ممنوعه ی آن نیز راه پیدا کند ولی او از همکاری با این گروه فراری ، امتناع می کند . بلیک ، از وست مورلند می خواهد که قاتل باب را لو دهد ، اما او می گوید اگر این کار را بکند ، زندانیان او را می کشند . بنابراین رابطه ی خوب فرمانده بلیک و وست مورلند ، به تیرگی می گراید . همین مساله که سبب اقدامات انتقامجویانه مابین وست مورلند و بلیک می شود ، فرصتی بدست می دهد تا مایکل از این طریق به خواسته هایش برسد . مایکل از طریق وست مورلند ، ترتیبی می دهد تا اتاق استراحت نگهبانان زندان ، دچار آتش سوزی شود و نهایتا آنها بتوانند از آن نقطه ، حفره ای به کانال زیر زندان زده و مراحل فرار را کامل کنند . مراحل حفاری در جریان است که بدلیل بهم خوردن روابط فیلی و جان آبروزی ، مواجب ماهیانه ی بلیک نمی رسد و بلیک هم جان را از همه ی اختیاراتش در زندان محروم می کند . کار تعمیرات اتاق آتش گرفته هم به گروهی دیگر واگذار می شود . با این کار ، تمام زحمات این گروه برای فرار ، از بین رفته و با لو رفتن آن ، خطر بیشتری آنها را تهدید می کند .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بازدیدکننده ی گرامی ، از اینکه بنده رو مفتخر به دریافت نظرات ارزشمند خودتون می کنید ، متشکرم . حسین حقگو

Free counter and web stats