۱۳۸۸ اسفند ۱۶, یکشنبه

فرار از زندان ؛ قسمت دوم


ادامه ی سریال فرار از زندان :
مایکل اسکارفیلد ، برادر لینکلن باروز ، نقشه ی کامل زندان را بر روی بدنش خالکوبی کرده است .
مایکل اسکارفیلد و لینکلن باروز ، با هم برادر هستند ولی چون در زمان بدنیا آمدن مایکل ، پدرش در زندگی آنها نبوده ، بنابراین نام خانوادگی او از روی نام خانوادگی مادرش تعیین می شود . مایکل یک مهندس با شغل مناسب است که بخاطر برادرش ، مصائب فراوانی را تحمل می کند .
وقتی که مایکل ، از تبرئه ی برادرش از پاپوشی که توسط مقامات سازمان سیا برایش ترتیب داده شده و رهایی از به روش قانونی از حکم اعدام ، نا امید می شود ، پس از مطالعه ی کامل نقشه ی زندان و راههای منتهی به آن ، به قصد فراری دادن برادرش از زندان ، برنامه ای را ترتیب می دهد که او نیز روانه ی زندان فاکس ریور شود .
مایکل در یک برنامه ی از قبل تعیین شده ، به یک بانک دستبرد زده که توسط پلیس ، دستگیر می شود . او در دادگاه ، نقشی را بازی می کند و بلوایی را راه می اندازد که او را به زندان ویژه ای به نام زندان « فاکس ریور » می اندازند . او به کمک وکیلش که درخواست زندانی شدن در این زندان را داده ، می تواند به این زندان راه پیدا کند .
از نخستین روزهای ورود ، او با برقراری تماس با تعدادی از زندانیان و آزمایش قابلیت اعتماد به آنان ، همراهانی را برای اجرای نقشه ی « فرار از زندان » انتخاب می کند . کسانی که برای فرار از زندان ، هم پیمان می شوند ، عبارتند از : مایکل اسکارفیلد ، لینکلن باروز ، جان آبروزی ، فرناندو سوکره .
فرناندو سوکره ، که نامزدی به نام ماری کروز دارد ، زندگی آینده ی خود را در خطر نابودی می بیند. او ابتدا از همکاری با مایکل سرباز می زند و علیرغم اینکه در تست وفاداری مایکل قبول شده ، ولی خودش از این همکاری سرباز می زند . اما در این بین اتفاقاتی برای نامزدش می افتد که او را مایل به همکاری می کند . فردی به نام هکتور با دروغ پراکنی در باره ی فرناندو ، قصد دارد با ماری ازدواج کند . ماری نیز دیگر تحمل صبر و بردباری برای آزادی فرناندو را ندارد . هکتور برای اجازه ی نامزدی با ماری ، به ملاقات فرناندو می آید که منجر به درگیری بین آنها می شود . ماری ، در آرزوی دیدن فرزند خود است . مجموعه ی این شرایط ، فشار روانی مضاعفی را به فرناندو وارد می کند که وی را ناچار از پذیرش همکاری با مایکل می کند . او با اینکه ، تا شانزده ماه دیگر از زندان آزاد خواهد شد ، اما بخاطر نامزدش ، تصمیم به فرار از زندان می گیرد .
ورونیکا داناوان ، که نامزد سابق لینکلن بوده ، در ملاقاتی با لینکلن میگوید که نامزدیش با سباستین بهم خورده و از این خبر بعنوان مژدگانی به نامزد سابقش یاد می کند . در عین حال به او می گوید که رسما وکالت او را بر عهده گرفته و بدنبال تبرئه ی وی از راههای قانونی است .
شهادت یک پلیس که در لحظه ی دستگیری لینکلن حضور داشته ، منجر به اثبات اتهام لینکلن شده است . این پلیس شهادت داده که هنگامی که لینکلن را در حمام خانه اش دستگیر کرده ، او یک شلوار خونی را می شسته ، و همین مساله در دادگاه ، اتهامات را به اثبات رسانید . این درحالی است که لینکلن می گوید نه به کسی تیراندازی کرده و نه در لحظه ی دستگیری ، دستش خونی بوده و همه ی اینها را توطئه ای از پیش تعیین شده می داند . ضمنا در دادگاه ، اسلحه ای نشان داده شده که اثر انگشت لینکلن بر روی آن بوده و حتی تیری که منجر به مرگ برادر معاون رییس جمهور که از کله گنده های نفتی بوده ، از همان کلت 9 میلی متری شلیک شده است . و لینکلن در این باره به ورونیکا گفته که فردی به نام « بو » ، روز قبل از حادثه ، او را دعوت کرده و او انواع مختلفی از کلت را برای انتخاب ، امتحان کرده تا برنامه ی قتل را اجرا کند ، اما نمی دانسته هدف ، فقط استفاده از اثر انگشتی است که او بر روی آن کلت ها می گذارد ، تا قتل توسط نفر دیگری انجام شود ولی اتهام آن به لینکلن منتسب گردد . « بو » با استفاده از تهدید به قتل پسر لینکلن ، توانسته او را مجبور به پذیرش برنامه ی ترور و قتل «استدمن» بکند .
ورونیکا جهت پیگیری پرونده ی لینکلن به موسسه ای به نام « پروژه ی عدالت » می رود . جایی که پرونده ی افراد محکوم به اعدام ،پیگیری می شود تا اگر احیانا حقی از آنان ضایع شده ، به آنان بازگردانده شود . ولی رییس این موسسه ، آقای « برن فورسیک » بدلیل عدم وجود مدارک کافی ، از همکاری با ورونیکا خودداری می کند . در عین حال یکی از کارکنان این مرکز ، مردی به نام « نیک ساردین » بطور مجزا و خارج از حیطه ی موسسه با ورونیکا همکاری می کند . آنها با کمک هم و با همکاری یک متخصص ، فیلمی را که منجر به محکومیت لینکلن شده ، بازبینی کرده و متوجه می شوند که صدای شلیک اسلحه کاملا ساختگی است و مربوط به صحنه ی اصلی جنایت نمی باشد . چرا که صدای شلیک در یک محوطه ی باز مثل پارکینگ با صدای شلیک در محوطه ی بسته مثل یک اتاق ، کاملا متفاوت است و اکوی متفاوتی دارد . متخصص مربوطه به ورونیکا می گوید ، چنانچه نسخه ی اصلی فیلم به او ارائه شود ، او حاضر می شود که این موضوع را پس از بررسی فیلم اصلی در دادگاه نیز شهادت دهد .
این روزها ، روزهایی سراسر از رنج و عذاب برای لینکلن است . او که همواره کابوسی از لحظه ی اعدام را با خود دارد . کابوس هایی که خبر از نافرجام ماندن پروژه ی فرار از زندان می دهد . خبرهایی که از مرگ زودهنگام و حتمی او خبر می دهد . اکنون زندگی لینکلن به کابوسی دائم بدل گشته است . او که چندی پیش با زندگی وداع کرده و خود را کاملا آماده ی مرگ و صندلی برقی اعدام کرده بود ، اکنون کور سوی امیدی دارد ، که شاید مرگ را همچون گذشته ، برایش به کابوسی ترسناک بدل کرده است .
مایکل ، راههای فرار از زندان را بررسی کرده و در حال انتخاب یکی از خیابانهای منتهی به زندان است . او وضعیت امنیتی و کنترلی خیابانهای انگلیش ، فیتز و پرسی را مطالعه می کند و با همراهانش در این باره مشورت میکند ولی تا کنون به نتیجه ای دست نیافته است . برای فرار از زندان ، مسیر درمانگاه را که کمترین کنترل بر آن اعمال می شود را انتخاب کرده است . و بهمین خاطر به بهانه های مختلف ، راهی درمانگاه زندان شده و در طول درمان تحت نظر خانم دکتر « ویلدو» به بررسی وضعیت آن می پردازد .
جان آبروزی بهمراه تعدادی از نوچه هایش ، موفق می شود قالب کلیدهای در زندان را از زندانبانها در یک درگیری ساختگی برباید . و بااستفاده از سوزاندن مواد پلاستیکی در آن قالب ، کلیدی بسازد که در آینده بکارگرفته خواهد شد .
سازمان سیا ، در عدم حضور ورونیکا به خانه ی وی رفته ، و مدارکی را درخانه ی او بررسی می کند که هنوز مشخص نیست دقیقا چه کار کرده اند .
وجود یک دیوانه که پدر و مادرش را به قتل رسانده ، در سلول مایکل ، ادامه ی کار را برای مایکل غیرممکن کرده است . او اصلا قابل اعتماد نیست . هیوایر ، این دیوانه ی جانی ، تظاهر می کند که قرص های آرامش بخش دکترها را استفاده می کند ، در ضمن هیچ تمایلی برای آزادی ندارد ، هیچ نگاه روشنی به آینده ندارد . هیوایر به خالکوبی بدن مایکل مشکوک شده و حتی پی برده است که این خالکوبی ها نقشه ی مکان خاصی است . او بشدت در پی کشف راز این خالکوبی است . اما مایکل ، هرگز این راز را به او نمی گوید . مایکل به سبب روابط خوبی که با رییس زندان ( آقای پاپ ) دارد ، درخواست تعویض هم سلولیش را می کند ، اما وقتی مایک ، سرپرست زندانیها ، از این موضوع مطلع می شود ، بیشتر مایکل را مورد اذیت و آزار قرار داده و از او می خواهد که دیگر نزد رییس زندان ، از او بد نگوید و شکایت نکند . مایکل که از این راه ناامید می شود ، سر خود را به در سلول کوبیده و زخمی می کند و وانمود می کند که توسط هیوایر مورد حمله قرار گرفته و بنابراین موفق می شود باردیگر با فرناندو که از او فراری شده بود ، در یک سلول قرار گیرد .
مایکل با استفاده از زد و بندهای موجود ، مقداری اسید سولفوریک و اسید فسفریک را انبار دارویی زندان می رباید تا با ساخت « زهر فریبنده » که هر چیزی را می خورد ، مسیر لوله های زندان را خورده و از بین ببرد . ضمنا با همکاری فرناندو ، دیوار سلولش را سوراخ کرده و مسیری را تا سقف زندان مورد آزمایش و بررسی قرار می دهد .
سازمان سیا ، پی می برد که مایکل اسکارفیلد و لینکلن باروز ، علیرغم داشتن نام خانوادگی متفاوت با هم برادر هستند و شک می کند که مبادا مایکل برای نجات برادرش ، ترتیبی داده که به آن زندان برود . بنابراین سازمان سیا با تحت فشار قرار دادن رییس زندان ، او را مجبور به انتقال مایکل از زندان فاکس ریور می کند .
اما مایکل مقاومت می کند و در نتیجه رییس زندان او را توجیه می کند که دستور از مقامات بالا صادر شده است . از آنجا که قوانین جزایی ، میگوید که زندانی چنانچه شکایتی را مطرح کند ، تا پایان رسیدگی به آن باید در همان زندان بماند ، مایکل اقدام به نوشتن شکایتنامه ای مبنی بر وجود آلرژی تنفسی می نماید که وجود رودخانه در کنار زندان فاکس ریور ، موجب بهبود وضعیت تنفسی وی شده و اگر منتقل شود ، دچار مشکلاتی خواهد شد . رییس زندان در می یابد که این یک حربه از سوی مایکل است ، اما حساسیتی نشان نمی دهد.
سازمان سیا که سوابقی از گذشته ی رییس زندان دارد و میداند اگر افشا شود ، روابط خانوادگی او بهم می خورد ، پس از اینکه مشاهده می کند که دستور انتقال مایکل پس از 24 ساعت به اجرا در نیامده ، بطور غیرمترقبه بعنوان همکار و مهمان ، وارد منزل شخصی رییس زندان می شود تا شاید او را مورد ارعاب قرار دهد .

۱۷ نظر:

  1. ریدی این که یک هست

    پاسخحذف
  2. منظورم اینه که دومین قسمت از نوشته های مربوط به سریال « فرار از زندان » توی وبلاگمه .

    پاسخحذف
  3. خیلی خلاصه وخوب توضیح دادید متشکرم محمد رضا رسا

    پاسخحذف
  4. قربون شما محمدرضا جان . قابلی نداشت .

    پاسخحذف
  5. ریدی این که یک هست

    پاسخحذف
  6. لاشی من فکر کردم سری جدید فرا از زندانه اینا رو که قدیمه

    پاسخحذف
  7. كثافت من گفتم حتما جديدش اومده گاو كوهي

    پاسخحذف
  8. خوب زحمت کشیدی این که خیلی قدیمیه

    پاسخحذف
  9. یه لحضه خوشحال شدم بابا این که سری یکه. عجب احمقایی پیدا میشه

    پاسخحذف
  10. چه نظری
    خیلی حال میدم بت نمی گم ریدی...!
    مرد مومن تیتر درستی انتخاب کن خو

    پاسخحذف
  11. من هم مثل بقیه دوستان میگم ریدی ریدی ریدی
    احمق عوضی
    تیترتو بذار خلاصه دوم فرار

    پاسخحذف
  12. تیتر و عنوان این پست رو بنابر نظر خوانندگان عوض کردم

    پاسخحذف
  13. inhame bad nagid khbob eshtebah karde.

    پاسخحذف
  14. حاجیییییییییی ریدی ی ی ی ی ی ی ی

    پاسخحذف

بازدیدکننده ی گرامی ، از اینکه بنده رو مفتخر به دریافت نظرات ارزشمند خودتون می کنید ، متشکرم . حسین حقگو

Free counter and web stats