۱۳۸۸ اسفند ۲۵, سه‌شنبه

دختری خوشه به دست

سومین شعر از مجموعه اشعار دوست عزیزم ، آقای « احسان کبیری » را تقدیم می کنم به همه ی میانه ای ها و بقیه برو بچه هایی که اهل شعر و اهل دل هستند .
عنوان شعر رو هم که بالا نوشتم براتون
و اما خود شعر :

دختری داس به دست
بس که ناز است و لطیف اندامش
تو نگویی داس است
بلکه الماس به دست
بر تن مزرع قلبم قدم انداخته است

خوشه ی قلب مرا می چیند
گندم مهر مرا می دزدد
و عطش در تن تب دار دل مزرعه ام می ماسد
این چه نازی است ، که عشقم به دلش می نازد ؟
با چه شور و شرری قلب مرا می سوزد !
با چه برقی به دلم می تازد
گوییا قوم مغول بر دل من تاخته است !

دختر موج به دوش
بر سر موج چمن می رقصد
دل طوفانی من می لرزد
به خیالم که کمی می ترسد
ترس از باخت ، در این بازی شوم
ولی این باخت ، به صد برد دگر می ارزد
غافل از آنکه دلم
در نگه اول او باخته است

دختری خوشه به دست
دامنش پر شده از گندم عشق دل من
می رود بی پروا!
آتش خرمن اندوه مرا می سوزد
حال من ماندم و تنها صحرا
آن زمانی به خودم می آیم
که دگر کار مرا ساخته است !؟


مجموعه ی اشعار این دوست عزیزم را می توانید از طریق کتابی تحت عنوان « چشم براه مریمم » در اختیار داشته باشید . این کتاب در سال 1384 توسط انتشارات رخ مهتاب به چاپ رسیده است .
شناسنامه ی این کتاب بشرح ذیل است :
نام کتاب : چشم به راه مریمم
سروده : احسان کبیری
انتشارات : رخ مهتاب
چاپخانه : شریعت
سال چاپ : 1384
نوبت چاپ : اول
شمارگان : 1100 جلد
شابک : 4-2-96618-964


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بازدیدکننده ی گرامی ، از اینکه بنده رو مفتخر به دریافت نظرات ارزشمند خودتون می کنید ، متشکرم . حسین حقگو

Free counter and web stats