امروز ، حدود ساعت 5 بعداز ظهر ، از چهارراه سرآسیاب ( چهارراه پیام نور ) میانه رد می شدم .
ماشین ها بدون توجه به چراغ راهنما و وضعیت اون ، داشتن از چهارراه می گذشتن و یه هرج و مرجی به راه افتاده بود.
یک ستواندوم که احتمالا وظیفه هم بوده ، کنار چهارراه واستاده بود و کاری به هیشکی نداشت .
آخه هوا یه خورده سرد بود و بنده خدا هم حس کار کردن نداشت .
سرش پایین بود و احتمالا داشت تو دلش با خودش حرف می زد و حساب می کرد که چند روز دیگه خدمتش مونده !
ای کاش این پلیس راهنمایی و رانندگی ، به جای اینکه تند تند برای این ملت بیچاره خط و نشون بکشه و کنترل نامحسوس بذاره ، یه ذره هم واسه این مامورین وظیفه شناس خودش ، کنترل نامحسوس رو اجرا می کرد !
یه چیز مهم دیگه این که ، اینجا توی میانه ، اگه یه لحظه چشم پلیس رو دور ببینن ، یک شرم شوربایی میشه وضعیت رانندگیشون ، که نگو و نپرس !
اینم که از ماجرای آقا پلیسه و راننده های میانه ای .
ماشین ها بدون توجه به چراغ راهنما و وضعیت اون ، داشتن از چهارراه می گذشتن و یه هرج و مرجی به راه افتاده بود.
یک ستواندوم که احتمالا وظیفه هم بوده ، کنار چهارراه واستاده بود و کاری به هیشکی نداشت .
آخه هوا یه خورده سرد بود و بنده خدا هم حس کار کردن نداشت .
سرش پایین بود و احتمالا داشت تو دلش با خودش حرف می زد و حساب می کرد که چند روز دیگه خدمتش مونده !
ای کاش این پلیس راهنمایی و رانندگی ، به جای اینکه تند تند برای این ملت بیچاره خط و نشون بکشه و کنترل نامحسوس بذاره ، یه ذره هم واسه این مامورین وظیفه شناس خودش ، کنترل نامحسوس رو اجرا می کرد !
یه چیز مهم دیگه این که ، اینجا توی میانه ، اگه یه لحظه چشم پلیس رو دور ببینن ، یک شرم شوربایی میشه وضعیت رانندگیشون ، که نگو و نپرس !
اینم که از ماجرای آقا پلیسه و راننده های میانه ای .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
بازدیدکننده ی گرامی ، از اینکه بنده رو مفتخر به دریافت نظرات ارزشمند خودتون می کنید ، متشکرم . حسین حقگو