۱۳۸۹ اردیبهشت ۹, پنجشنبه

داستان ازدواج حضرت محمد با زینب

سلام دوستان عزیز :
متن زیر را کسی به من معرفی کرد و در اینترنت ، آن را خواندم . نمی دانم چقدر این نوشته واقعیت دارد و حقیقت امر چیست !
لطفا هر کسی که اطلاعات کامل تری در این زمینه دارد ، کامنت بگذارد .
با تشکر ، حسین حقگو .



داستان ازدواج حضرت محمد با زینب در سیره‌ها و روایات و حتی آیات قرآنی طنینی دارد آهنگ‌دار و ازدواجی است كه می‌توان آن را ازدواج عشقی نامید.

زینب زن زیدبن حارثه است. زید را حضرت خدیجه در جوانی خریده و به محمد بخشیده بود. حضرت نیز او را آزاد كرد و مطابق رسم عرب به فرزندی پذیرفت. فرزند خوانده در سنن جاهلیت حكم فرزند داشته و تمام احكام پدر فرزندی چون ارث و حرمت ازدواج با زن وی در مورد او جاری بوده است. مسلمانان نیز تا هنگام نازل شدن آیات 4-8 سوره احزاب بدان عمل می‌كردند. عبدالله‌بن عمر می‌گوید:

“ما اطرافیان پیغمبر، زید را زیدبن محمد می‌گفتیم چه او علاوه بر عنوان پسر خواندگی از یاران صدیق و فداكار محمد محسوب می‌شد”.

زینب دختر امیمه بنت عبدالمطلب یعنی دختر عمه پیغمبر بود و خود پیغمبر او را برای زیدبن حارثه خواستگاری كرد و چون زید بنده آزاد شده بود، زینب و برادرش عبدالله از قبول خواستگاری اكراه داشتند ولی آیه نازل شد:

“وَ ماكانَ لمُؤمن وَ لا مُؤمنَه اذا قَضَی اللهُ وَ رَسُولَهُ اَمْراً اَنْ یَكُونَ لَهُمُ الَخیَرةُ منْ اَمْرهمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللهَ وَ رَسُولهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبیناَ”

گاهی كه خدا و رسولش امری اراده كردند دیگر برای مرد مؤمن و زن مؤمنه اختیار نمانده و جز اطاعت تكلیفی ندارند ورنه گمراه شده‌اند”.

پس از این آیه زینب و عبدالله به درخواست پیغمبر گردن نهادند و زینب را برای زید عقد كردند. داستان عشق حضرت محمد پس از این واقعه آغاز می‌شود ولی در كیفیت بروز و ظهور آن قدری نوسان و اختلاف هست. از تفسیر جلالین چنین برمی‌آید كه همان دم پس از انجام عقد نكاح زید با زینب، تغییر حالتی در حضرت پدید آمده است.

“ثم وقع بصره علیها بعد حسین فوقع فی نفسه حبها. یعنی پس از آن، یا پس از اندكی، چشمش بر زینب افتاد و مهر زینب در قلبش دمید”. زمخشری در تفسیر آیه 37 سوره احزاب می‌نویسد:

“حضرت رسول پس از انجام نكاح چشمش به زینب افتاد و چنان از وی خوشش آمد كه بی‌اختیار گفت “سبحان‌الله مقلب القلوب”.

زیرا پیغمبر سابقاً زینب را دیده بود و از او خوشش نیامده بود ورنه از او خواستگاری می‌كرد. زینب این جمله پیغمبر را شنید و به زید گفت و او به فراست دریافت كه خداوند در قلب او بی‌میلی نسبت به زینب انداخت و نزد پیغمبر شتافت و عرض كرد می‌خواهم از زنم جدا شوم. پیغمبر فرمود چه اتفاقی افتاده آیا شبهه‌ای از او داری؟ عرض كرد: ابداً جز نیكی از او ندیده‌ام ولی او خود را برتر و شریف‌تر از من می‌داند و این امر ناراحتم كرده. بدین مناسبت جمله “اَمْسِكَ زوجك واتق الله (یعنی) زن خود را برای خود نگاهدار و پرهیزكار باش”. آمده است. آیه 37 سوره احزاب پر معنی و زیباست و صراحت قول و صداقت روح پیغمبر را نشان می‌دهد:

“وَ اذْ تَقُولُ للّذی انْعمَ اللهُ عَلَیْة وَ اَنْعَمْتَ عَلَیْه اَمْسكْ عَلَیك زَوْجَكَ وَاتّق اِللهَ وَ تُخْفیِ فی نَفْسكَ مااللهُ مُبْدیه وَ تَخْشیِ الّناسَ والله اَحَقُّ اَن تَخْشیهُ فَلَماَّ قِضیِ زّیدُ منْها وَ طَراً زَوّجْنا كَها لكَیْ لایكُونَ عَلَی الْمُؤمنینَ حَرَجُ فی اَزواج اَدْعیائهم اذا قَضوْا مِنْهُنَّ و طَراً وَ كانَ اَمْرُ اللهَ مَفْعُولاً.

هنگامی كه به شخصی كه خداوند بدو عنایت فرموده و تو به او عنایت كردی (مقصود زید است كه خدا او را هدایت كرده و پیغمبر او را آزاد فرموده است) می‌گویی زن خود را برای خود نگاه دار و از خدا بپرهیز، در ضمیر و باطن خود از ترس مردم امری را مخفی می‌كنی كه خداوند آن را فاش خواهد ساخت در صورتی كه باید از خدا بترسی نه از مردم. چون زید حاجت خود را انجام داد ما او را (زینب را) به زوجیت تو درآوردیم تا برای مؤمنان دیگر هم محظوری نباشد كه با زن پسر خوانده خود ازدواج كنند.

آیه خیلی روشن است و نیازی به تفسیر ندارد. پیغمبر از زینب خوشش می‌آمد ولی وقتی كه زید به حضورش رسیده اجازه می‌خواهد او را طلاق دهد به وی می‌فرماید طلاقش مده و برای خود نگاهدار. با این بیان روی خواهش درونی خود پا گذاشته به زید پند می‌دهد كه زن خود را نگاه دارد. اما خداوند به او می‌گوید تو از ترس زبان بدگویان میل باطنی خود را كه طلاق زینب از زید باشد ظاهر نساختی در صورتی كه تو فقط باید از خدا بترسی. چون زید حاجت خود را انجام داد، او را به زنی به تو می‌دهم تا بر مؤمنان قید و بندی در ازدواج با زن پسر خوانده‌شان نباشد.

تغییر حالت و شیفتگی پیغمبر پس از انجام عقد ممكن است، ولی آمدن زید به خدمت حضرت و اجازه طلاق خواستن و دلیل طلاق را بدرفتاری زینب توجیه كردن مستلزم آن است كه مدتی هر چند كم زید و زینب زندگی زناشویی مشترك داشته باشند. در این صورت باید تفسیر زمخشری را چنین تصویر كرد كه جمله “سبحان الله مقلب القلوب” بی‌درنگ پس از انجام عقد و افتادن چشم پیغمبر بر زینب گفته شده باشد و شنیدن این جمله از دهان پیغمبر و شاید مشاهده بارقه‌ای در دیدگان محمد وی را از حقیقت میل و رغبت آن حضرت آگاه كرده، و همان امر، هوس دست یافتن بر محمد و زن مقتدرترین و متشخص‌ترین مردان قریش شدن را در قلب او بر افروخته باشد. به همین دلیل و به بهانه این كه از روز نخست مایل به این وصلت نبوده است بنای بدرفتاری با زید را گذاشته و برتری نسبت خود را به رخ او كشیده است و زید پس از آگاهی از این امر از راه خلوص و ارادت به مولا و آزاد كننده خود در مقام طلاق زینب برآمده و با وجود تأكید پیغمبر كه زن خود را نگاه دار او را طلاق داده است.

در تفسیر كمبریج

گویا این تفسیر در قرن ششم نگاشته شده است. نصف اول یعنی از سوره بقره تا سوره مریم در دست نیست و این نصف دوم نسخه منحصر به فردی است در كتابخانه كمبریج. ولی تفسیر معتبری با فارسی رسا و روشن به نظر می‌رسد.

كه نویسنده آن معلوم نیست و اخیراً از طرف بنیاد فرهنگ از سوره مریم تا آخر قرآن در دو جلد به چاپ رسیده است. قضیه تغییر حالت پیغمبر و عشق به زینب به گونه‌ای دیگر آمده است:

“روزی رسول صلوات الله علی به خانه زینب آمد و زید را می‌جسته. زینب را دید ایستاده در سماخچه (=ساماكچه، سماچه یعنی پستان‌بند، سینه‌بند. احتمالاً زینب عریان و تنها سینه‌بند به سینه داشته است) داروی بوی خوش می‌كوفت. خوشش آمد و در دلش افتاد اگر او زن او بودی. چون زینب رسول را بدید دست بر روی نهاد. (پیغمبر) گفت لبساقه و حسناً (یعنی) هم شكرینی و هم زیبایی. ای زینب سبحان الله مقلب القلوب.

(مفسرین و مورخین اسلامی این قضیه را به شكل دیگری هم نقل كرده‌اند . مثلاً می‌نویسند كه روزی رسول الله سرزده وارد خانه زید پسرخوانده خود شد و دید زینب در حال حمام كردن است چشمان معصوم رسول‌الله به بدن عریان زینب افتاد و بی‌اختیار بر زبان راند “فتبارك الله احسن من الخالقین”)

دوبار این را بگفت و بازگشت. چون زید بیامد هر چه رفته بود پیش او بگفت و گفت پیش تو نتوانی مرا داشت برو دستوری خواه تا مرا طلاق دهی. و زید زینب را دشمن گرفت چنان كه پیش روی او نتوانست دید.

پس از انجام امر طلاق حضرت خود زید را مأمور كرد و گفت برو (به) زینب بگوی كه خداوند تعالی او را به زنی به من داده است. زید بر در زینب آمد در را بكوفت. زینب گفت كیست، گفت زید است. زینب گفت چه خواهد زید از من كه مرا طلاق داده است. گفت پیغام رسول الله آورده‌ام. زینب گفت مرحبا رسول‌الله، در بازكرده زید درآمد و او می‌گریست. زید گفت مبادا چشم تو گریان، نیك زنی بودی فرمانبردار. خدای تعالی تو را به از من شویی داد. گفت لا ابالك؟ كیست آن شوی؟ جواب داد زید كه رسول خدای. زینب در سجده افتاد.

این روایت با روایات دیگر نیز كاملاً منطبق است كه زید می‌گوید:

“به سرای زینب وارد شدم مشغول خمیر كردن آرد بود، چون می‌دانستم به زودی او زن پیغمبر خواهد شد. هیبت و احترام او مرا گرفت چنان كه روی در روی كنم و همین طور كه پشت به او داشتم خبر خواستگاری پیغمبر را به او دادم و از همین روی در تفسیر جلالین آمده است كه حضرت گویی روزشماری می‌كرد. همین كه عده زینب به سر رسید بدون مقدمه و بدون تشریفات به خانه او رفت و در آن جا گوسفندی كشتند و تا دیرگاه نان و گوشت به مردم می‌دادند و بدین ترتیب عروسی خود را جشن گرفتند.

مطالب مرتبط در این وبلاگ :
زینب ، دختر جحش
داستان ازدواج حضرت محمد با زینب

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بازدیدکننده ی گرامی ، از اینکه بنده رو مفتخر به دریافت نظرات ارزشمند خودتون می کنید ، متشکرم . حسین حقگو

Free counter and web stats