۱۳۸۹ شهریور ۳۰, سه‌شنبه

نادره


 قسمت پنجاه و یکم
کتاب « نادره »
عنوان فصل : چیزهایی که احمد آقا فراموش کرده بود 
در ساعت معین مهرانگیز و احمد آقا به خانه ی حاجی عبدالصمد آمدند . حاجی دختر خود نادره و خانمش مه جبین خانم را به آن ها معرفی نمود . 
اولین ملاقات نادره ، وجود احمد آقا را سخت تکان داده بود . زیرا او انتظار ملاقات یک دختر 22 ساله به این قشنگی را نداشت . او خیال می کرد که دختر حاجی عبدالصمد باید بیشتر از 16 سال نداشته باشد . یا مثل پدرش چاق ، کوته قد و ساده لوح باشد . اما نادره در این سن تقریبا متناسب الاعضاء ، ملیح ، طناز ، متین ، موقر ، در عین حال بسیار باهوش به نظر می آمد . حرکات و رفتارش آرام ، نگاهش راسخ ، حرفهایش سنجیده و سلیس بود . لذا احمد آقا از همان نظر اول شیفته جمال و هیکل موزون آن دختر زیبا گردید . 
نادره تمام داستان احمد آقا و دخترش را می دانست . هم چنین روز گذشته ، قیافه ، حرکات و سکنات او را از پشت پرده از نظر دقیق گذرانده بود . لذا با کمال خونسردی ، بدون دغدغه و تشویش جلو آمد . با کمال سادگی در عین حال با صمیمیت و حرارت ، مراسم تعارفات را به جا آورد . بعد با کمال ملاطفت دست های نرمین مهرانگیز را به دست گرفت . از او مانند یکی از اقربای قدیمی پذیرایی نمود . ولی احتیاط را از دست نداده ، قبلا به مه جبین خانم گفته بود که موضوع خواستگاری و انگشتری را با مهرانگیز به میان نگذارد . زیرا مطلع بود که دختر جوان از پیشامدهای اخیری که برای پدرش اتفاق افتاده بود کاملا بی اطلاع می باشد . 
مهرانگیز هم از دیدار دختر تحصیل کرده ، صمیمی و مهربان ، بسیار خوشوقت شده ، بدون رودرواسی و خالی از تملق گفت : 
از دیدار و دوستی شما خود را بسیار خوشوقت و مسرور می دانم . در میان خانم های ایرانی که تا به حال آشنایی پیدا کرده ام ، شما یگانه وجودی هستید که قلب من این قدر به دوستی شما اشتیاق پیدا کرده است . از نظر اول درک کردم که علاوه بر ملاحت و دلربایی صاحب هوش ، ذکاوت طبیعی ، هم چنین دارای معلومات و مطالعات عمیقه می باشید . باور کنید که اگر اختیار در دست خودم بود ، از همین امروز مدت طولانی در جوار شما ، در دوستی و رفاقت شما به سر می برد م . بی اغراق بدون ریاکاری شما را حقیقتا قابل و لایق دوستی و یگانگی و پرستش می دانم . اما متاسفانه به مناسبت کسالت پدر عزیزم مجبوریم هر چه زودتر خود را به پاریس برسانیم . 
نادره گفت : 
خواهر عزیزم ! از التفات شما بسیار ممنون ، از صمیمیت و میل قلبی شما بسیار خوشوقت هستم . امیدوارم ان شاء الله روز به روز دوستی ما صمیمی تر و یگانگی ما محکم تر بشود . ولی از طرف دیگر می ترسم که بعد از آشنایی کامل به اخلاقم از من آن قدر ها هم خوشتان نیاید . برای شناختن اشخاص یک ملاقات کافی نیست . شاید ظاهر قیافه ی من ظن شما را به غلط هدایت کرده باشد. در هر صورت من مفتون جمال زیبا و اخلاق پاکیزه ی شما بوده و خواهم بود . 
مهر انگیز گفت : 
نه خیر  . من دوستان و آشنایان خود را از نظر اول می شناسم . احساسات قلبی من هیچ وقت اغفال نمی شود . 
نادره گفت : 
از حسن ظن و لطف شما ممنون هستم . امیدوارم ان شاء الله موقع مراجعت از اروپا چندی مهمان ما خواهید بود . من شما را زیاده از آن که تصور بکنید دوست می دارم . انسان از تماشای هیکل دلربای شما هیچ سیر نمی شود . 





نام کتاب : نادره
نگارش : جعفر پیشه وری (1271-1326)
به کوشش : محمود مصور رحمانی ، صفدر تقی زاده
مدیر اجرایی : سرور فرهی
لیتوگرافی : تارنگ
صحافی : ایران زمین
شابک : 0-04-7920-964
تیراژ : 3000
قیمت : 5000 تومان
انتشارات گوینده
چاپ اول : زمستان 1383



پینوشت :
  • برای دیدن کلیه ی مطالب مربوط به « نادره » در پایین همین مطلب و در قسمت برچسبها ، بر روی کلمه ی « نادره » کلیک کنید . 
  •  با کلیک بر روی کلمه ی « نظرات » در پایین همین متن ، می توانید نظرات و اندیشه های خود را در ارتباط با این نوشتار ، بنویسید ، تا هم من و هم دیگر خوانندگان ، از نظر شما بهره مند شوند . 
  • اگر حوصله ی نظر دادن ندارید و یا اصلا نظری در این باره ندارید ، می توانید در قسمت « واکنش ها » در پایین همین متن ، فقط بر روی یک عبارت کلیک کرده و آن عبارت ، واکنش شما به این متن خواهد بود .                      

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بازدیدکننده ی گرامی ، از اینکه بنده رو مفتخر به دریافت نظرات ارزشمند خودتون می کنید ، متشکرم . حسین حقگو

Free counter and web stats