قسمت چهل و چهارم
کتاب « نادره »
عنوان فصل : پنجمین مکتوب نادره قربانت گردم ایران ! این مکتوب را با اشک های آمیخته به خون دل برای شما می نویسم . فوت مادر عزیزم را در یکی از مکتوب های سابق خود نوشته بودم . گویا بعد از آن دیگر برای شما مکتوب ننوشته ام . اینک مقدر بوده است که یک مکتوب دیگری تقریبا در همان مضمون بنویسم . چه کنم عزیزم به غیر از شما کس دیگری ندارم . شما از آن شب مهمانی مرا در زیر بال های نرمین حمایت خود گرفته این بار سنگین را با میل خود پذیرفته اید .
ایران جان ! بدبختی و فلاکتی که پیش بینی می کردم به سرم آمد . فریدون عزیزم بعد از مرض سخت فوت نمود . حالا خودتان بدبختی و فلاکت مرا حدس بزنید . بلی ایران عزیزم ! حالا یک هفته است که جان و دلم را به زیر خاک های سیاه سپرده اند . مادر پیرش نمی دانی چه می کند . گویا در مکتوب های سابق برای شما نوشته بودم که این خانم مهربان کوچکترین فرزند خود یعنی فریدون را از سایر اولادهایش بیشتر دوست می دارد . حالا پیش خودتان حدس بزنید که این مادر بیچاره از مرگ فرزند ناکام خود چه حالی پیدا کرده است . من که دردهای خود را ظاهرا کنار گذاشته ، حتی فراموش کرده ، به حال این مادر پیر می سوزم . از روز فوت فریدون به خانه ی خود مراجعت نکرده است . همیشه نزد من در آن اتاق کوچک که با دستور شما کتابخانه و اتاق خود قرار داده بودم ، مانند دیوانه مات و مبهوت نشسته ، نمی گذارد آنی از پیش نظرش دور شوم . می گوید تو یادگار فریدونی ، باید همیشه نزد من باشی . الان از سر تربت فریدون مراجعت کرده ایم . بیچاره من که در این عالم خالی از عشق و در این دنیای مادی کثیف خشک فقط یک فریدون پیدا کردم . آن را نیز فلک زیاد دیده به زودی از دستم ربود . حالا باید دردهای خود را پوشانده ، مادر داغ دیده او را تسلی بدهم .
در اوایل اجرای این وظیفه ی وجدانی ، برای من مشکل بلکه غیر ممکن می نمود . شاید الهام غیبی بود که بالاخره تا اندازه ای موفقیت پیدا کردم . شاید روح فریدون بود که خود را به کمک من رساند . در هر صورت مادر فرزند مرده را ظاهرا توانسته ام تسلی بدهم . می دانید به چه واسطه ؟ نه آن کتب نویسندگان بزرگ ، نه آن رمان های عالی ، نه آن اشعار روح پرور ، این ها هیچکدام نبودند . این نتیجه ی زحمات دو ساله ی ملاباجی بود . این چیزی بود که نه سال قبل یاد گرفته ، ولی تا به حال فراموش کرده بودم . حالا اگر نمی توانید حدس بزنید من برایتان بگویم .
آن قرآن مجید بود . قرآن کوچک مادرم . قرآن خطی که نه سال قبل مادرم به من هدیه کرده بود . مادر فریدون بدبخت را فقط به واسطه ی همین قرآن ، با تلاوت آیات آن تسلی داده ، قانع کردم که فریدون فقط با تلاوت قرآن و صبر و بردباری مادر راضی خواهد شد . گفتم که نباید با گریه و ناله روح نازنین او را ناراحت کنیم . من به شما قول می دهم که هر قدر جان دارم او را فراموش نکرده ، بر طبق میل شما همیشه در خدمت شما در پیش نظر شما باشم . بلکه خداوند احدیت به زودی دعای مرا مستجاب کرده روح مرا در آسمان ها به روح فریدون ملحق نماید .
با شنیدن این حرف ها مادر پیرش سر را بلند نموده ، با تحیر به روی من نگریسته گفت :
فرزند عزیزم ! خواهش می کنم این قبیل حرف ها را نزد من بر زبان نیاوری . من نمی خواهم تو به او ملحق شوی . تو باید برای خاطر من هم بوده باشد زنده باشی . تو یادگار او و تسلی قلب من هستی . من به تو قول می دهم دیگر ناله و زاری ننمایم و تو را اذیت ندهم . بخوان عزیزم ! یک سوره ی دیگر .
من مجددا به قرائت کلام الله شروع کردم . چند آیه نخوانده بودم که خانم بدبخت ساکت و آرام شده ، به خواب رفت . من از این فرصت استفاده کرده ، این مکتوب را برای شما نوشتم . قربانت بروم مکتوب های مرا بی جواب نگذارید . بسیار پریشان حال و زبون شده ام . از کجا می دانستم که انسان نباید به غنچه های پژمرده دل بدهد ؟ عزیزم ! در نتیجه این تجربه تلخ و این سنجش مهلک دریافتم که دل دادن آسان ولی دل برداشتن بس مشکل و ناگوار است . در خاتمه خواهش می کنم نادره کوچولو را در عوض من به آغوش کشیده روی ماهش را ببوسید .
شاگردتان نادره .
نام کتاب : نادره
نگارش : جعفر پیشه وری (1271-1326)
به کوشش : محمود مصور رحمانی ، صفدر تقی زاده
مدیر اجرایی : سرور فرهی
لیتوگرافی : تارنگ
صحافی : ایران زمین
شابک : 0-04-7920-964
تیراژ : 3000
قیمت : 5000 تومان
انتشارات گوینده
چاپ اول : زمستان 1383
نگارش : جعفر پیشه وری (1271-1326)
به کوشش : محمود مصور رحمانی ، صفدر تقی زاده
مدیر اجرایی : سرور فرهی
لیتوگرافی : تارنگ
صحافی : ایران زمین
شابک : 0-04-7920-964
تیراژ : 3000
قیمت : 5000 تومان
انتشارات گوینده
چاپ اول : زمستان 1383
پینوشت :
- برای دیدن کلیه ی مطالب مربوط به « نادره » در پایین همین مطلب و در قسمت برچسبها ، بر روی کلمه ی « نادره » کلیک کنید .
- با کلیک بر روی کلمه ی « نظرات » در پایین همین متن ، می توانید نظرات و اندیشه های خود را در ارتباط با این نوشتار ، بنویسید ، تا هم من و هم دیگر خوانندگان ، از نظر شما بهره مند شوند .
- اگر حوصله ی نظر دادن ندارید و یا اصلا نظری در این باره ندارید ، می توانید در قسمت « واکنش ها » در پایین همین متن ، فقط بر روی یک عبارت کلیک کرده و آن عبارت ، واکنش شما به این متن خواهد بود .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
بازدیدکننده ی گرامی ، از اینکه بنده رو مفتخر به دریافت نظرات ارزشمند خودتون می کنید ، متشکرم . حسین حقگو