قسمت چهل و دوم
کتاب « نادره »
عنوان فصل : قسمت ششم از یادداشت های نادره - در ییلاق به هر جهت تابستان را با خوشی و خوبی گذراندیم . اوایل پاییز پدرم نزد ما آمد . می بایستی بعد از چند روز به شهر مراجعت کنیم . چند دفعه با همراهی پدرم و فریدون به گردش رفتیم . من برای پدرم سواری و شکار رفتن خود را که از مادرم پنهانی صورت می گرفت نقل کردم . بدش نیامد . از دیدن فریدون و مناسبات ما نیز بسیار خرسند شده بود . اخلاق فریدون را تمجید و تحسین می نمود . فریدون نیز از او خوشش می آمد .
روزی به من گفت :
نادره خانم پدر خوبی دارید . در این هیکل ظاهرا بی تناسب و خشن ، یک روح ساده ، یک قلب پاک و یک وجدان سلیم وجود دارد . من از خنده ی طولانی و از حرف های ساده اش خوشم می آید . راستی اشتهای خوبی دارد ! مخصوصا از نان شیرینی خوردنش حظ می برم . تصمیم گرفته ام اگر در تهران خانه ما بیاید و یا در جای دیگر ملاقاتش کنم بهترین شیرینی ها را برای او حاضر بنمایم .
من از فریدون و تمجیدهایی که در خصوص پدرم کرده بود اظهار رضایت نموده گفتم :
از مرحمت شما بسیار ممنون و از این که ابوی بنده پسند خاطرتان شده بسیار خوشوقت می باشم . مقصودم این نیست که فرمایشات شما را تلافی بکنم . من حقیقتا ابوی شما را شخص بسیار موقر و معقول و خوش اخلاقی دیدم . اگر حیانا وقتی ملاقاتش کنم ، از شمس الملوک خانم برایش تعریف خواهم کرد . زیرا ایشان در یک مجلسی از خانم خود الحق خیلی به جا تمجید می نمودند . از آن ساعت من فهمیده ام که ایشان نسبت به شمس الملوک خانم علاقه ی بزرگی دارد .
فریدون با حالت تاثر گفت :
چه طور شما در این مدت ملتفت نشده اید که ابوی بنده فوت کرده است ؟ بلی او دو سال است که ما را یتیم گذاشته .
من از بی اطلاعی و بی اعتنایی خود به پدر دوست عزیزم بسیار خجل و شرمنده شده ، عذرخواهی کرده ، تسلیتش دادم . چشم های فریدون اشک آلود بود . برای تغییر صحبت گفتم :
آیا می دانید که ما بعد از دو سه روز دیگر مراجعت می کنیم ؟ آیا شما مدت زیادی در این جا توقف خواهید کرد ؟
فریدون بیشتر متاثر شده گفت :
کار دنیا همین است . ما تازه داشتیم اخلاق و احوال روحیه هم دیگر را شناخته برای مدتی دنیا را در نزد یکدیگر فراموش می کردیم . حالا شما می خواهید به زودی مراجعت کنید . نمی دانم بعد از مراجعت شما روزگار من چه جور خواهد شد ؟ اگر شما در این جا نبودید باور کنید که از تنهایی ، از فکر خیالات بی موضوع حتما مجددا مریض می شدم . یا از این جا فرار می کردم . در صورتی که حالا یک علاقه و مانوسیتی نیز نسبت به شما پیدا کرده ام . حتما بعد از شما در این جا نخواهم ماند . میل داشتم اقلا یک بار دیگر با هم به شکار می رفتیم . زیرا بهترین دقایق زندگانی من همان هایی است که با هم در شکار گذراندیم .
من گفتم :
حالا دیگر مانعی در کار نیست . فردا صبح زود حرکت می کنیم . پدرم مساله را به خانمم گفته است . احتیاج به نوکر هم نداریم . فردا صبح را مهمان شمس الملوک خانم هستیم . بعد از صرف چایی در همان جا لباس خود را عوض می کنم . سوار شده ، با هم می رویم . هیچ کس ملتفت نخواهد شد . از پدر و مادرها که رودرواسی نداریم . تصدیق نمی کنید که من حالا دیگر سوار و شکارچی خوبی هستم ؟
فریدون حرف های مرا تصدیق کرده گفت :
اگر معلم خوب و بهتری داشتید بهتر از این هم می شدید .
من دست لرزان او را فشار داده ، برای دفعه ی اول با تبسم متقابله از هم جدا شدیم . روز بعد مطابق قرارداد دیروزی ، صبح زود برای شکار سوار شدیم که جزئیات آن را نمی توانم در این جا بگنجانم . هر کسی که داستان مرا تا آخر مطالعه کند تصدیق خواهد کرد که حق با من بوده است . در این جا فقط دو مکتوبی که بعد از کمی فاصله برای ایران نوشته ام برای شرح گزارشات آن روز کافی می باشد .
نام کتاب : نادره
نگارش : جعفر پیشه وری (1271-1326)
به کوشش : محمود مصور رحمانی ، صفدر تقی زاده
مدیر اجرایی : سرور فرهی
لیتوگرافی : تارنگ
صحافی : ایران زمین
شابک : 0-04-7920-964
تیراژ : 3000
قیمت : 5000 تومان
انتشارات گوینده
چاپ اول : زمستان 1383
نگارش : جعفر پیشه وری (1271-1326)
به کوشش : محمود مصور رحمانی ، صفدر تقی زاده
مدیر اجرایی : سرور فرهی
لیتوگرافی : تارنگ
صحافی : ایران زمین
شابک : 0-04-7920-964
تیراژ : 3000
قیمت : 5000 تومان
انتشارات گوینده
چاپ اول : زمستان 1383
پینوشت :
- برای دیدن کلیه ی مطالب مربوط به « نادره » در پایین همین مطلب و در قسمت برچسبها ، بر روی کلمه ی « نادره » کلیک کنید .
- با کلیک بر روی کلمه ی « نظرات » در پایین همین متن ، می توانید نظرات و اندیشه های خود را در ارتباط با این نوشتار ، بنویسید ، تا هم من و هم دیگر خوانندگان ، از نظر شما بهره مند شوند .
- اگر حوصله ی نظر دادن ندارید و یا اصلا نظری در این باره ندارید ، می توانید در قسمت « واکنش ها » در پایین همین متن ، فقط بر روی یک عبارت کلیک کرده و آن عبارت ، واکنش شما به این متن خواهد بود .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
بازدیدکننده ی گرامی ، از اینکه بنده رو مفتخر به دریافت نظرات ارزشمند خودتون می کنید ، متشکرم . حسین حقگو