چند روز پیش ، من و یکی از دوستانم ، آقای « علی عبادتی » برای انجام برخی امورات اداری ، به تبریز رفته بودیم .
گرچه ماه رمضان بود ، ولی چون مسافر بودیم ، لاجرم روزه نگرفتیم .
ما از میانه راهی تبریز بودیم و در بستان آباد ، توقفی داشتیم که در مرحله رفت و نیز برگشت ، صبحانه و نهار را در پارکی در بستان آباد ، صرف کردیم .
برای صرف صبحانه ، ساعت حدود هفت صبح بود که در بستان آباد بودیم . هوا بسیار سرد بود . انگار نه انگار که تابستان است . عجب هوای پررویی بود. کلا این شهر ، یک مقداری سردسیرتر از بقیه شهرهای استان است . ما هم یک پیراهن آستین کوتاه داشتیم و بس . زمان صرف صبحانه ، کانه سگ می لرزیدیم . بهرحال یک چیزی خوردیم و سریع سوار خودروی پراید علی آقا شده و ادامه ی مسیر تا تبریز را طی کردیم .
در تبریز ، سری هم به مقبره الشعرا زدم که نمای بیرونی آن را در این عکس می بینید .
نمای درونی مقبره الشعرا ، جالب نبود .
مکانی که اصلا وضعیت نورش مناسب نبود . نورگیر نبود . یعنی نور آفتاب به درون آن راهی نداشت . انگار وارد گورستانی شده ای . نور مهتابی و لامپهای درون آن نیز کافی نبود . به لحاظ ساختاری و ساختمانی ، دیوارها و سیم کشی ها مرتب نبود . اصلا کار هنرمندانه ای نشده بود .
مقبره الشعرای تبریز |
در بخشی از محوطه ی مقبره الشعرا که همانند پارک بوده و مردم آنجا نشسته بودند ، یک بنر نصب شده بود که بر روی آن نوشته شده بود :
مقدم گردشگران عزیز را به تبریز ، اولین پایتخت شیعیان جهان اسلام گرامی می داریم .
از تبریز خارج شده ، بهنگام ظهر ، حوالی ساعت 2 بعدازظهر مجددا در بستان آباد بودیم و کمی نان و پنیر و هندوانه خوردیم . حالا دیگر ظهر بود و هوا خوب بود . گرم بود . اما گرمای مطبوعی داشت . یک گرمای ملایم و مطلوب .
علی خسته شده بود . بنابراین یک ساعت خوابید .
من هم که خوابم نمی برد ، در پارک بستان آباد ، همان پارکی که کنار اتوبان است ، قدم زدم و در این بین از محوطه ی پارک چندتا عکس گرفتم .
مسافرانی در گوشه و کنار پارک اتراق کرده و استراحت می کردند .
فضای پارک بسیار زیبا و جذاب بود .
در ورودی پارک ، یک تابلو نصب شده بود که ورود دوچرخه به پارک را ممنوع اعلام می کرد .
البته به نظر من بهتر بود که این ممنوعیت گذاشته نمی شد ، چرا که پارک محل تفریح است و برای خیلی ها ، مخصوصا بچه ها ، دوچرخه یک وسیله ی تفریحی است . خیلی از دخترها ، فقط در اماکنی مثل پارک می توانند دوچرخه سواری کنند. اینکه این امکان از مردم گرفته شود ، کار خوبی نیست .
تصاویری از کالبد شکافی علی آقادکتر علی آقا ، در حال کالبد شکافی یک دستگاه هندوانه می باشد که به قیمت هزار تومان از تبریز خریداری شده است .
هندوانه تلاش زیادی داشت که از زیر چاقوی علی آقا ، جان سالم بدر ببرد ، ولی ایشان چنان او را محکم گرفته که حالا دیگر راه فراری نداشته و تسلیم چاقوی وی گردید .
وقتی که شکمش حسابی پر شد ، خوابید . هوا هم که خوب بود . واقعا خواب می چسبید .
فضای بسیار زیبای پارک
در همان حین ، پلنگی از اطرافمان در حال عبور بود که به طرفه العینی او را رام کرده و دست نوازش بر سرش کشیدم که بدین طریق خطر از بیخ گوش علی آقا گذشت .
این هم تصاویری از این پلنگ تیز چنگال .
تصویر بالا نمایی از حوضی را نشان می دهد که قطره ای آب هم در آن نیست . بنده خدا ، بدجوری احساس تشنگی می کرد . فکر کنم بخاطر اینکه ماه رمضان بود ، روزه داشته و برای همین آب نداشت . احتمالا بعد از ماه رمضان ، شهرداری یک فکری برایش خواهد کرد .
این هم یک تصویر و یک نمای بسیار زیبا از پارک بستان آباد . واقعا قشنگ و دیدنی است . جای خوبی بود . اصلا انتظار نداشتم که اینجور جایی در این شهر کوچک وجود داشته باشد .
پینوشت :
برای دیدن کلیه ی مطالب مربوط به یک موضوع در پایین همین مطلب و در قسمت برچسبها ، بر روی کلمه ی مربوطه کلیک کنید .
با کلیک بر روی کلمه ی « نظرات » در پایین همین متن ، می توانید نظرات و اندیشه های خود را در ارتباط با این نوشتار ، بنویسید ، تا هم من و هم دیگر خوانندگان ، از نظر شما بهره مند شوند .
اگر حوصله ی نظر دادن ندارید و یا اصلا نظری در این باره ندارید ، می توانید در قسمت « واکنش ها » در پایین همین متن ، فقط بر روی یک عبارت کلیک کرده و آن عبارت ، واکنش شما به این متن خواهد بود .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
بازدیدکننده ی گرامی ، از اینکه بنده رو مفتخر به دریافت نظرات ارزشمند خودتون می کنید ، متشکرم . حسین حقگو