۱۳۸۹ شهریور ۳۰, سه‌شنبه

نادره


 قسمت چهل و هشتم
کتاب « نادره »
عنوان فصل : قسمت هشتم از یادداشت های نادره - در جامعه 
تصور می کنم مکتوب ذیل دوره ی حیات و فعالیت اجتماعی مرا تا اندازه ای مجسم می کند . لذا فقط به درج آن اکتفا نموده از خود چیزی اضافه نمی کنم . زیرا بدون آن هم یادداشت های من طولانی و تا اندازه ای هم خسته کننده شده است . 

هشتمین مکتوب نادره 
ایران جانم ! قربانت گردم ! چرا برای من مکتوب نمی نویسید ؟ برای چه فراموشم کرده اید ؟ امروز صبح باز بسیار دلتنگ بودم . الان از زیارت تربت فریدون و شمس الملوک برگشته ام . تصمیم گرفته بودم که از این کارها نکنم ، ولی امروز سال وفات شمس الملوک تمام می شد . نتوانستم از احساسات خود جلوگیری کنم . به محض بیدار شدن لباس های مشکلی خود را پوشیده ، به سر مقبره اش رفتم . هر چه پول در جیب  کیف خود داشتم به فقرا تقسیم نمودم . سوره ی ( یس ) را که در زندگی به واسطه ی آن تسلی یافته بود ، در آن جا تلاوت کردم . بالاخره قلبم دوام نیاورده بی اختیار اشک از چشم هایم جاری شده ، گریستم . 
از مزارستان مستقیما به مدرسه رفته ، لباس و دست و روی دختر بچه ها را یکی یکی معاینه کردم . از پاکیزگی و صحت آنها بسیار خوشم آمد . انسان از تماشای این موجودات معصوم حظ می برد . معلمه ها و مدیره خوب کار می کنند . به عشق و هوس آمده اند . در میان شاگردها و معلمات یک عالم جدید ، یک روح تازه فرح آوری تولید شده است . گویا در مکتوب های گذشته برای شما ننوشته ام که من با چه وسیله ای به تاسیس این موسسه عام المنفعه موفق شده ام . برای این است که نوشته بودید پردم را هیپنوتیزه کرده با حرف و تبلیغات من این قدر معارف خواه شده که برای تاسیس مدرسه اناث پول هنگفتی خرج می کند . اگر چه به حرف من گوش می دهد ، اما متاسفانه در این کار بخصوص شما اشتباه کردید . زیرا تا به حال در میان ما صحبت پول ابدا نبوده است . من به کارهای مادی او به هیچ قسم مداخله نمی کنم . حتی نمی دانم چه جور تجارت می کند و سرمایه اش چقدر می باشد . 
عزیزم ! از شما چه پنهان تمام مخارج مدرسه ی مزبور از ارثیه ی شمس الملوک خانم است . او وقت وفات خود تمام دارایی و زینت آلات خود را به اختیار من گذاشته ، به فرزندان خود وصیت کرده است که ابدا در مصرف آنها مداخله نکنند و به من اجازه داده است که با میل خود به هر کاری که لازم بدانم مصرف نمایم . من هم تاسیس یک مدرسه دخترانه را لازم و واجب تر دانسته ، یک ماه بعد از وفات آن مرحومه شروع به کار کردم . 
محل و لوازمات آن را از مدیره ی سابق که مدتی بود به واسطه ی نداشتن پول بی استفاده نگه داشته بود ، به مبلغ دو هزار تومان خریداری کردم . این مبلغ نقدی بود که ورثه ی آن مرحوم با کمال میل پرداختند . بقیه ی مخارج را از عایدی مستغلات آن مرحومه تهیه می کنم. 
دروس کلاس چهارم را خود عهده دار شده ام . بیشتر از هفتاد نفر شاگرد داریم . 
ایران عزیزم ! بالاخره مشغولیت خوبی پیدا کرده ام . حالا دیگر آن نادره ی گوشه نشین نیستم . در میان جمعیت هستم . در مسرت و هم در غم هم وطنان خود شرکت دارم . هفته ای یک مرتبه مادرهای شاگردان را به مدرسه دعوت کرده ، راجع به تربیت و حفظ الصحه ی اطفال به آن ها دستورات می دهم . از من رضایت کامل دارند . برای هر چیزی حتی در کارهای خانوادگی به من مراجعه می کنند . از دیدن آن ها بسیار خوشوقت می شوم . 
عزیزم ! زن های ایرانی حقیقتا بدبخت بوده ، لایق همه گونه ترحم و شفقت می باشند . در عین حال قابل تربیت و ترقی هستند . این موجودات ضعیف که از روی کبر و نادانی مدت طولانی از آن ها متنفر بودم ، دارای قلب های پاک و نهاد خوب می باشند . ولی بدبختانه مربی ندارند . راهنما ندیده اند . چشم و گوششان بسته است . دلم به حالشان می سوزد . بچه های کوچکشان را می بوسم . خودشان را کنار خود می نشانم . مانند خواهر مهربان ساعت ها با هم صحبت می کنیم . نمی دانید از این کارها چه قدر لذت می برم . هر وقت که به حیاط مدرسه وارد می شوم ، دخترهای کوچک مانند پرندگان قشنگ که دور مادرشان جمع می شوند ، مرا احاطه می کنند . هر کدام یک چیزی می پرسند : یکی سلام می دهد . دیگری دستم را می گیرد . آن کوچولو کوچولو ها از پایین به صورتم نگاه کرده لبخند می زنند . بعضی از شرم سرخ شده ، به روی پاهایشان نگاه می کنند . آیا می توانید تصور کنید از مشاهده ی این منظره چقدر خوشحال می شوم ؟ واقعا در دنیا لذتی بالاتر از این پیدا نمی شود . من در آن محیط خود را در یک عالم ملکوتی در میان فرشتگان معصوم می پندارم . با کمال میل به آن ها ملحق می شوم . سن و موقعیت خود را فراموش کرده ، مانند اطفال با آنها بازی می کنم . رقص یادشان می دهم . احوال خواهر ها و مادرهایشان را می پرسم . به مکتوب پدرهایشان جواب می نویسم . در هر صورت من با اطفال کوچک خودم ( شاگردان مدرسه ) خوبم . امیدوارم شما نیز با نادره کوچک خویش خوش بوده باشید .




نام کتاب : نادره
نگارش : جعفر پیشه وری (1271-1326)
به کوشش : محمود مصور رحمانی ، صفدر تقی زاده
مدیر اجرایی : سرور فرهی
لیتوگرافی : تارنگ
صحافی : ایران زمین
شابک : 0-04-7920-964
تیراژ : 3000
قیمت : 5000 تومان
انتشارات گوینده
چاپ اول : زمستان 1383



پینوشت :
  • برای دیدن کلیه ی مطالب مربوط به « نادره » در پایین همین مطلب و در قسمت برچسبها ، بر روی کلمه ی « نادره » کلیک کنید . 
  •  با کلیک بر روی کلمه ی « نظرات » در پایین همین متن ، می توانید نظرات و اندیشه های خود را در ارتباط با این نوشتار ، بنویسید ، تا هم من و هم دیگر خوانندگان ، از نظر شما بهره مند شوند . 
  • اگر حوصله ی نظر دادن ندارید و یا اصلا نظری در این باره ندارید ، می توانید در قسمت « واکنش ها » در پایین همین متن ، فقط بر روی یک عبارت کلیک کرده و آن عبارت ، واکنش شما به این متن خواهد بود .                      

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بازدیدکننده ی گرامی ، از اینکه بنده رو مفتخر به دریافت نظرات ارزشمند خودتون می کنید ، متشکرم . حسین حقگو

Free counter and web stats