زن عشق می كارد و كینه درو می كند
...
دیه اش نصفـــ دیه توستــــ ومجازاتـــــ زنایش با تو برابر
...
می تواند تنـ ـها یكـــ همسرداشته باشد
و تو مختار به داشتن چهار همسر هستی
....
برای ازدواجش ــ در هرسنی ـ اجازه ولی لازم استـــــ
و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج كنی
...
در محبسی به نام بكارتـــــ زندانی استــــــ و تو...!!!
...
او كتكــــ می خورد و تومحاكمه نمی شوی
...
او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخابـــــ می كنی
....
او درد می كشد و تونگرانی كه كودكــــ دختر نباشد
....
او بی خوابی می كشد وتو خوابــــــ حوریان بهشتی را می بینی
....
او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر!!!
...
و هر روز او متولدمیشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛
پیر می شود و میمیرد
...
و قرنـ ـهاستــــ که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کند
چرا که در چین وشیارهای صورت مردش به جای گذشتــــــ،
زمان ،جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدمـ ـهای لرزان مردش؛
گامـ ـهای شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلبــــــ مرد؛
سینه ای را به یاد میاورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن
را در دل او زنده میکند
...
و اینـ ـها همه کینه استـــــ که کاشته می شود در قلب مالامال از درد
...!
واین یعنی رنج...
(دکتر شریعتی).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
بازدیدکننده ی گرامی ، از اینکه بنده رو مفتخر به دریافت نظرات ارزشمند خودتون می کنید ، متشکرم . حسین حقگو