۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۷, دوشنبه

دانشگاه آزاد شبستر

بازهم گذر ما به دانشگاه آزاد اسلامی افتاد .
یعنی همانجایی که به نوعی از آن متنفرم و بدم می آید .
روز پنجشنبه ، 23 اردیبهشت 1389 ، مهسا ( خواهرم ) را برای کنکور کارشناسی ارشد به دانشگاه آزاد شبستر بردم .
در پارک کنار دانشگاه ، صحنه های جالبی از کانون علم و دانش ایران را مشاهده کردم .
در پارک کنار دانشگاه ، دیدم که مسئولین ، مدیران ، اندیشمندان ، مهندسان و پزشکان ، مقامات و دست اندرکاران سامانه ی مدیریتی و اجرایی بخش های مختلف دولتی و خصوصی کشور ، که امروز در حال آموزش دوره های عالی تحصیلی هستند ، چگونه برای اداره ی فردای این آب و خاک ، آماده می شوند . 
در پارک کنار دانشگاه ، شاید تعداد 20 نفر پسر و دختر ، به تعداد مساوی ، کنار هم روی چمن خوابیده بودند . در حالیکه تعداد زیادی از مردم نیز ، آنها را مشاهده می کردند . در ابتدا به طور معمولی کنار هم دراز کشیده بودند و فاصله ی معمولی و منطقی داشتند . اما خب ، گهگداری شیطنت هایی از جانب هر دو طرف انجام می شد . برخی دخترها ، کاملا معلوم بود که تمایل به گسترش روابط دارند و تلاش بسیاری برای نزدیکتر شدن به پسرها داشتند و از انطرف هم ، برخی پسرها ، تلاش زیادی برای چسبیدن به جی اف خود داشتند . صدای قهقهه های مستانه ی این گروه ، بعضا همه ی مجموعه ی پارک را خبردار می کرد. و کم کم برای اینکه بتوانند به هر بهانه ای که شده به هم بیشتر بچسبند ، دست به بازیهایی زدند و .....
در سمت دیگر پارک ، گروهی از پسران دانشجو ، در حالیکه تعدادی از آنها می رقصیدند ، در حال کف زدن و خواندن ترانه بودند . اینها نیز توانسته بودند توجه برخی از اهالی بومی شهرستان را که در پارک بودند ، جلب کنند . این در حالی بود که دانشجویان حاضر در پارک ، توجه چندانی به این موارد نداشتند و هر یک به دنبال کار خود بودند . جالب آنکه من در آن پارک ، حتی یک نفر را نیز ندیدم که با همجنس خود بگردد یا اینکه تنها باشد . در بهترین حالت ، یک پسر و یک دختر بود . دست در دست هم . با حالتی کاملا عاشقانه و عشقولانه . 
بر روی یکی از صندلی ها نیز ، یک دختر چادری نشسته بود ، یک پسرک خوش تیپ و خوشگل و مامانی هم کنار این دخترک بود که معلوم بود بیشتر از آنکه دخترک ، دل پسرک را برده باشد ، پسرک دل دخترک را برده است . پسرک قصه ی ما ، یک جا آرام و قرار نداشت . مدام دور دخترک می چرخید . دخترک روی نیمکت پارک نشسته بود . اما پسرک ، مدام جایش را عوض می کرد . ولی اینها یک مراسم عشقولانه ی کاملا سالم و دیدنی داشتند که برایم جالب بود . 
نیروی انتظامی هم از آن دور و بر رد می شد ، اما توجهی به این پارک نداشتند . 
طرفداران دو آتشه ی حجاب اسلامی هم ، جایشان خالی بود . 
موارد بسیار دیگری را در این پارک از روابط پسر و دختران دانشجو دیدم که تقریبا مشابه همین موارد بود . 
بهنگام برگشت از شبستر ، سوار اتوبوسی شدیم که در محل درب دانشگاه ایستاده بود و بنابراین مسافران آن ، دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی شبستر بودند . یک پسر و دختر سوار شدند . دخترک معصوم نیم وجبی ، از ظاهرش پیدا بود که اهل حال است . پسر زرنگ قصه ی ما هم ، زرنگ تر از این حرف ها بود که این لقمه ی چرب و نرم را از دست بدهد . لهذا اینها در اتوبوس ، کنار هم بودند . گهگداری صدایشان را می شنیدم . راننده به من گفت که کرایه ماشین را از همه جمع کنم . من هم بلند شدم که کرایه را جمع کنم . تا اینکه رسیدم به همین زوج خوشبخت . القصه . دخترک پاهایش را به صندلی جلو تکیه داده و خودش را به خواب زده بود ، در حالیکه کاملا معلوم بود که بیدار است و در حال ارائه ی حالی عظیم و مفصل به بی اف خود می باشد . پسرک قصه ی ما هم دستش را برده بود لای سینه های دخترک و چنان می مالید که اگر مرده را هم اینطوری بمالی ، زنده می شود . چه برسد به اینکه طرف خواب باشد . لاجرم ، فرضیه ی خواب بودن دختر خانم داستان ما ، به کلی منتفی می شود . بهر حال ، در حالیکه کلیه ی مسافران آن دور و بر داشتند حظ بصری می بردند از ملاحظه ی این فیلم سوپر زنده ، پسرک هم داشت از دخترک کام می گرفت . حالا دخترک از پسرک چه می خواست را نمی دانم . 
این خاطره ای است که من از یک روز حضور در کنار دانشگاه آزاد اسلامی دارم . 
آیا در غرب که مظهر فساد و تباهی و پلیدی است ، دانشگاهها اینگونه است ؟
آیا دول فاسد و هرزه ی غرب ، چنین دانشگاههایی دارند ؟
آیا دانشجویان غربی که در بستری از آزادیهای جنسی و روابط متقابل زن و مرد ، رشد یافته اند ، چنین دانشجویانی دارند ؟
آیا این دانشجویان مسلمان که در دانشگاه آزاد اسلامی رشد و پرورش یافته اند ، خواهند توانست مدیران توانمندی برای اداره ی کشور باشند ؟
خیلی دوست داشتم که وضعیت دانشگاههای غرب را بدانم . 
روابط دختر و پسر در آنجا را بدانم .
پوشش های دانشجویان غربی را بدانم . 
اینجا همه چیز متفاوت است از آنچیزی که من در ذهنم از دانشگاه تصور می کردم . 
من با روابط سکس زن و مرد و پسر و دختر ، کاری ندارم . 
اما مشکل اینجاست که آیا این روابط عشقولانه و بعضا سکسی ، باید در محیط دانشجویی هم باشد ؟
آیا این نوع روابط به روند علمی دانشگاه و دانشجو و استاد ، ضربه نمی زند ؟
آرمانهای این بحث چیست ؟ و حقایق عملی کدامند ؟ چه باید باشد و چیست ؟ 
می گویند : سالی که نکوست از بهارش پیداست .
این دانشجو ، معلوم است که چگونه به اداره ی این کشور ، خواهد پرداخت . 
خطر در کمین است .
اما ...
نقش دولت چیست ؟
آیا در ایجاد این شرایط دانشگاهی و ابتذال دانشگاهی ، صرفا غربی ها مقصرند ؟
آیا صرفا ماهواره مقصر است ؟
آیا صرفا گروه خاصی مقصرند ؟
آیا حزب اللهی ها و دین مدارهایی که سالهای سال ، دست اندر کار امورات دولتی و فرهنگی کشور بوده اند و حجاب و اسلام و دین و معنویت را حتی به زور چوب و کتک و زندان و حبس و بازداشت ، به خورد این ملت داده اند ، مقصر نیستند ؟ 
آیا کسانی که با رد صلاحیت های سخت گیرانه ، تعداد زیادی از مجموعه ی ملت را از حضور در کانون های علمی و مدیریتی کشور ، بازداشته و عملا اقدام به حذف آنان از صحنه نموده اند ، مقصر نیستند ؟ 
آیا رد صلاحیت شغلی تعداد زیادی از کارمندان دولت ، اساتید دانشگاهها و ... تا کنون به نتیجه ی مطلوبی رسیده است ؟ 
آیا این سیستم ، برآمده از یک گزینش اسلامی و نظارت دولتی سالم است ؟ 
نمی دانم !

۵ نظر:

  1. آقا جان چرا به دانشگاه شبستر توهین میکنی :دی ؟!

    ما الان2 ساله اونجا داشنجوییم همچنین صحنه هایی رو تک وتوک مشاهده می کنیم ... شما چطور توی یک روز موفق به دیدن این همه صحنه شدی ؟!؟

    پاسخحذف
  2. حقیقت رو نمی شه انکار کرد . بعید می دونم که توی دو سال شما چنین چیزی رو ندیده باشین . وضعیت دانشگاه آزاد ، و دانشجوهای اون ، ( البته نه همه ) ، چیزی نیست که بشه انکارش کرد . چیزی رو که من نوشتم عین حقیقته و هرگز ذره ای به چیزی که دیدم اضافه نکردم .

    پاسخحذف
  3. man ham yek sale shabestar daneshju hastam in hame sahne nadidam albate man khanom hastam jadidan mohite daneshgah engar valiasre va ya dakhele bazare chon az kenare aghayun ke rad mishim matalak migam hala ina chejur daneshjuyani hastan nemidunam
    vaghean basavadan ? shak daram........
    kardaniha ham ke kheyli bache va lat hastan engar badtarin ha ro golchin kardi ferestadi daneshgah

    پاسخحذف
  4. خانم ناشناس ، همین چیزایی که شما گفتی ، موید گفته های منه . ضمنا اگه لازم باشه ، می تونم موارد دیگه ای از دانشجوهای دیگه ای توی دانشگاه آزاد و البته از واحدهای دیگه اش براتون بگم .
    بهرحال این چیزی که اینجا نوشتم ، عین حقیقته و دقیقا همون چیزیه که من دیدم .
    اینکه شما ندیدید ، شاید به نوع نگاه شما بستگی داشته باشه . و یا اینکه چه چیزی و چه حرکتی در اطرافتون ، بتونه توجه شما رو به خودش جلب کنه و یا اینکه زمینه ی ذهنی قبلی در رابطه با یک موضوع باشید .
    بهرحال شاید به چشم خریدار ، نگاه نکردین .
    هرچی که باشه ، بهیچوجه نمی شه روی این دانشگاه ، اسم اسلامی رو گذاشت .
    اینجوری می شه که می گن « به نام دین سر دین را شکستند »

    پاسخحذف
  5. سلام دوست عزيز من دانشجوي دانشگاه شبستر نبودم ولي در مقام يك شهر وند شبستري مطالبي كه در مورد پارك كنار دانشگاه نوشته ايد را تكذيب ميكنم . زيرا كه اين شهر داراي مردمي متدين و جواناني متئسب و نيروي انتظامي فعالي ميباشد كه در صورت مشاهده چنين مناظري حتما وارد عمل ميشدند .علي ك

    پاسخحذف

بازدیدکننده ی گرامی ، از اینکه بنده رو مفتخر به دریافت نظرات ارزشمند خودتون می کنید ، متشکرم . حسین حقگو

Free counter and web stats