۱۳۸۸ اسفند ۴, سه‌شنبه

جوک رشتی


ساختن جوک های مستهجن و توهين آميز درباره رشتی ها ، تاريخچه چندان طولانی نداشته و به اواخر دوره رضا شاه برميگردد. زمانی که رضا شاه در مقام سردارسپه بود و مقدمات به قدرت رسيدن خود را فراهم می کرد, جهت بهره برداری از احساسات مذهبی مردم در مراسم سينه زنی تاسوعا و عاشورا شرکت ميکرد, قزاقها و تعدادی از طرفداران سردارسپه شعار ميدادند:
اگر در کربلا قزاق بودی / حسين بی ياور و تنها نبودی
مردم گيلان که هنوز خاطره دمکراسی و فضای آزادی را که در منطقه وجود داشت از ياد نبرده بودند , نمی خواستند باقيمانده دستاوردهای مبارزات شان زير چکمه قزاقها لگدکوب شود , گيلانيها که تجارب شرکت فعال در جنبش مشروطيت ( نیروی اصلی تسخير تهران به سرکردگی سپهسالار اعظم تنکابنی را گيلانيها تشکيل ميدادند) و همچنين تلاشهای استقلال طلبانه و آزاديخواهانه شان در جنبش جنگل به رهبری ميرزا کوچک خان و سپس تشکيل اولين دولت جمهوری در گيلان, را پشت سر گذاشته بودند فريب تبليغات آزاديخواهی و ميهن پرستی دروغين قزاقها که عموما تحت کنترل افسران روسيه تزاری و سپس انگليسيها بود را نخورده و در دوره ای که همه جای ايران شعار:
اگر در کربلا قزاق بودی / حسين بی ياور و تنها نبودی
سرداده می شد در رشت مردم در طی تظاهرات می خواندند:
اگر در کربلا قزاق بودی / عبا و کفش از حسين ربودی
که بعدها اين بيت در جريان "کشف حجاب" به شکل زير هم خوانده می شد:
اگر در کربلا قزاق بودی / حجاب را از سر زينب ربودی
می گويند رضا شاه از آن موقع کينه رشتی ها را به دل گرفته و همه جا با توهين از آنها ياد می کرد و زمينه ساز ساختن جوک های مستهجن , مبتذل و توهين آميز عليه آنها شد.

توهين و فحاشی به شماليها معمولا در دو زمينه صورت می گيرد: اول هرزگی زنان و بی غيرتی مردان شمالی, دوم ترسو بودن شماليها.


مغزهای عليل و بيمار بعضی ها شرکت فعال زنان شمالی در فعاليتهای توليدی, اجتماعی و سياسی و در نتيجه توقع شان در مشارکت در تصميم گيريهای لازمه در زمينه های نامبرده را هرزگی و سليطگی تعبير می کنند.

طبيعت کار و زندگی در شمال خوشبختانه بسيار متفاوت با ديگر نقاط ايران است. حتی مسلمانی شمالی ها با ديگر جاها فرق دارد. زن مسلمان شمالی موقع کار در شاليزارها شلوارش را تا زانو بالا ميزند, در حاليکه در بسيار نقاط ايران چنانچه تار مويی از زن نمايان شود , اگر کار به اسيد پاشی و زن کشی نکشد, مشت و لگد شوهر "با غيرت" حتمی است.

برخلاف آنچه در اين جوکهای توهين آميز ادعا می شود و اتفاقا درست برعکس آن , علاوه بر فقر و محروميتهای اجتماعی, عامل مهم ديگر فرار دختران و افتادن شان به دام فحشا و تن فروشی همين سنتهای به شدت متحجر و زن ستيز ی است که دفاع از آنها "غيرت" ناميده می شود. بجای جوک رشتی گفتن و خود را به بيعاری و کوچه علی چپ زدن برويد صفحه حوادث و آمار خود سوزی دختران و زنان بخاطر ازدواج های اجباری و تجاوز و کتک خوردن سيستماتيک توسط مردان و آمار قتل های ناموسی و همچنين آمار دختران فراری که بسياری شان به دام تجار تن زن در ايران و شيخ نشينهای عربی می افتند را بخوانيد, می بينيد شماليها در تمام اين موارد ته ليست قرار دارند. و ببينيد چگونه اين سنتها دکان دوزندگان پرده بکارت را رونق بخشيده است

   
مرد شمالی عموما مرد سالار نيست زيرا وی به اهميت نقش زن هم در امر کار و توليد و هم در فعاليت های اجتماعی واقف است. بر بستر چنين شرايطی است که زنان بزرگ و نامداری که نامشان در تاريخ ايران ثبت شده از شمال ايران برخواستند.

زنانی چون سيده ملك خاتون ديلمی و يا بی بی خانم استر آبادی که حدود بيش از صد سال پيش, در آن دوره ای که زنان از کمترين حقوق اجتماعی محروم بودند, مانيفست دفاع از حقوق زنان, کتاب معايب الرجال را می نويسد و اولين مدرسه زنان را در خانه خودش داير می کند. و اما مردان "باغيرت" نيز بيکار ننشته و به روايت خانم دكتر مه لقا ملاح، نوه دخترى بى بی خانم استرآبادى : اين مدرسه كه قبل از انقلاب مشروطه راه افتاده بود، خيلی سر و صدا راه انداخت. يكی از آقايان امام جماعت در مسجدحضرت عبدالعظيم پاى منبر رفته و گفته بود "واى برآن ملتى كه مدرسه دوشيزگان داشته باشد". دوشيزه شهوت‌انگيز است. اين شد كه ساير ملاها بر عليه وی اقدام كردند . يك بيانيه دادند عليه ایشان كه اين خانم در منزل‌اش عرق دارد و تهمت‌هاى اين چنينى زده بودند. ایشان مجبور شد بالاخره در مدرسه را ببندد و تابلو را پايين بكشد " .

و يا روشنک نوع دوست از زنان فعال دوران مشرطيت که پيش از انقلاب مشروطه مدرسه 3 کلاسه ای را در شهر رشت برای بانوان باز می گشايد و اولين انجمن زنان به نام پيک سعادت نسوان ر تشکيل داده و اولين نشريه ويژه زنان يعنی ماهنامه پيک سعادت نسوان را منتشر می کند. و برای اولين بار در ايران در سال ١٣٠١ ، روز ٨ مارس را بعنوان روز جهانی زنان در انزلی جشن می گيرد.

اما درباره ترسو بودن شماليها.

همانطور که اشاره شد توهين و فحاشی به شمالی ها در قالب جوک سابقه چندانی نداشته و از اواخر دوره رضا شاه شروع شد.و اين در حالی است که تمام مشاهير و بزرگانی که درباره شماليها نوشته اند, چه ايرانی و چه خارجی, در وصف دليری و شجاعت مردمان گيلان و مازندران می باشد. بزرگانی چون فردوسی, فخرالدين اسعد گرگانی, خاقانی شيروانی, ناصرخسرو, حافظ ابرو, کسروی, صادق هدايت, سيريل الگود, پطروشفسکی, ابن الفقيه, برنارد لوئيس و ارنولد توين بی هرکدام مطالبی درباره شمالی ها نوشتند

فقط اشاره کنم که سيصد و پنجاه سال پس از اشغال ايران توسط اعراب گيلان و مازندران هنوز استقلال خود را حفظ کرده بودند و مناطق شرق گيلان و غرب مازندران هرگز تحت سلطه هيچ نيروی بيگانه, از اسکندر گرفته تا اعراب, ترکان و مغولها در نيامد.

و برای اولين بار شماليها به سرکردگی پسران ابو شجاع ماهيگير گيلانی موسوم به ديلميان آل بويه توانستند اعراب را کاملا از ايران پس رانده و بغداد مرکز خلافت را به تصرف خود در آورند.

استقلال جويی , سرکشی و دليری گيلانيان در دوره اشغال ايران در زمان سلوکيان در داستان ويس و رامين که در اصل به زبان پهلوی بوده و فخرالدين گرگانی به فارسی برگردانده بسيار زيبا توصيف شده است, دوره ی که از تمام مناطق ايران به اصطلاح امروزی "ازاله بکارت" شده بود, گيلان همچنان بخاطر شجاعت مردمانش در برابر کسانی که قصد تجاوز به او را داشتند دوشيزه ای باکره ماند و آرزوی وصال وی را بسياری از جهانخوران و متجاوزان به گور بردند. اين هم شعر فخرالدين اسعد گرگانی:
زمين ديلمان جاييست محکم    -    بدو در لشکری از گيل و ديلم
به تاری شب ازيشان ناوک انداز    -    زند از دور مردم را به آواز
گروهی ناوک و زوبين سپارند    -    به زخمش جوشن و خفتان گذارند
بيندازند زوبين را گه تاب    -    چو اندازد کمان ور تير پرتاب
چو ديوانند گاه کوشش ايشان    -    جهان از دست ايشان باز ويران
سپر دارند پهناور گه جنگ    -    چو ديواری نگاريده به صد رنگ
زبهر آن که مرد نام و ننگند    -    زمردی سال و مه با هم به جنگند
از آدم تا به اکنون شاه بی مر    -    کجا بودند شاه هفت کشور
نه آن کشور به پيروزی گشادند    -    نه باژ خود به آن کشور نهادند
هنوز آن مرز دوشيزه بماندست    -    برو يک شاه کام دل نراندست
کلام آخر, با وجودی که نبودن امکانات تفريحی و ورزشی سالم و محدوديتهای فراوان برای پر کردن اوقات آزاد, نقش بسيار مهمی در جوک سازی و جوک گويی دارد. به اعتقاد من نبايد به اين بهانه از مسئوليت فردی انسانها چشم پوشيد. مگرمدعی نيستيم که ملت خوش ذوق وبا استعدادی هستيم؟ چگونه است که از پس ساختن جوکی که عاری از توهين و فحاشی بوده و درعين حال به همان اندازه جالب و مفرح باشد بر نميآييم؟ و گرنه جوک و طنز به خودی خود چيز بدی نيست و کسی هم بدان معترض نيست. اما مغز بيمار و عليل بعضی ها , شايد هم برای رد گم کردن ديگران از ناتوانی های احتمالی خود و يا ارضای تمايلات حيوانی و اميال بيمارگونه خود توهين ديگران را علاج کار می بيند. در تاريخ عضدى آمده است که آغا محمد خان قاجار که خواجه بود 17 زن در حرمسرای خود داشت. و چون قادر به کام گيری نبود با مشت و لگد و شلاق به جان آنها می افتاد. باری اگر احترام متقابل بين انسانها وجود نداشته باشد از ياری و مساعدت متقابل در روزهای سخت و بدبختی هم خبری نخواهد بود. و اين همان چيزی است که دشمنان مردم و مرز و بوم ما بيشترين بهره را از آن خواهند برد

این مطلب با اندکی تلخیص از سایت شمالیها آورده شده است . 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بازدیدکننده ی گرامی ، از اینکه بنده رو مفتخر به دریافت نظرات ارزشمند خودتون می کنید ، متشکرم . حسین حقگو

Free counter and web stats