با عرض سلام
این شعر رو یکی از دوستای ترکم گفته
این شعر از زبان یک ترک خطاب به تهرانی هاست
« در محضر ترک »
ای هرزه گیاه باغ ایران
ای روبه سرزمین شیران
بازی ننمای با دم شیر
هر چند به دست اوست زنجیر
توهین ننما به قوم و کیشم
کز هر جهتی من از تو بیشم
در محضر ترک ادب نگه دار
سر خم کن و حرمت و ادب دار
ما با ادبیم ، با ادب باش
وز بی ادبی ، گزیده لب باش
ما ترک غیور و قهرمانیم
ما سرور مردم جهانیم
ما ملت قهرمان ترکیم
ما زاده ی سرزمین گرگیم
پا چون به حریم ما گذارید
ساکت شده ، پارس کم نمایید
روی تو اگر کمی حیا داشت
اندیشه ی تو اگر صفا داشت
گر احمق و بی حیا نبودی
درمانده و بینوا نبودی
در خانه ی دل تو را چو کس بود
فرمایش شهریار بس بود
اما چه کنم که بی حیایی
تو مظهر جور و جفایی
خود ، بند ادب گسسته خواهی
خود ، حرمت خود شکسته خواهی
ای مظهر هر فساد و پستی
هان ، حرمت عارفان شکستی
بنگر که چه بی اصالتی تو
بی حرمت و بی لیاقتی تو
در اوج کلاس ، بی کلاسی
تو وصله ی زشت یک لباسی
حیف است بگویمت خری تو
تهرانی لوس و انتری تو
آویزه ی گوش کن از این پس
هر دور و زمان و پیش هر کس
زین بعد به هر کجا رسیدی
هر جا که نشان ز ترک دیدی
برخیز و وفای خود نشان ده
در محضر ترک ، دم تکان ده
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
بازدیدکننده ی گرامی ، از اینکه بنده رو مفتخر به دریافت نظرات ارزشمند خودتون می کنید ، متشکرم . حسین حقگو