این سخنی است از افلاطون :
آنگاه که رهبران ملتی تشنه ی آزادی ، ساقیان ناآگاهی باشند ،
در جام آنان هر چه بخواهند ،می ریزند !
تا حد سرخوشی و فراموشی !
پس هر آینه که حاکمان در برابر تقاضای بیش از حد بندگان ، مقاومت ورزند ،
لعنت ها نثارشان شود و به دشمنی با آزادی محکومشان کنند !
هر آن کس ، ما فوق خود را فرمان بردارد ، بی خصلت و برده تلقی شود .
پدران ترس خورده ، با پسران به تساوی رفتار کنند ،
پسر را دیگر احترامی به والدین خود نباشد !
آموزگاران را جسارت ملامت دانش آموزان نباشد و ایشان را تملق کنند
و دانش آموزان ، آموزگاران را ملعبه کرده ،
حقوق پیران را از ایشان متوقع باشند !
پیران برای دوری از دژخویی ، حق را به جانب جوانان بدانند !
جان اهالی شهر ، آورده شود .
هر شخص آگاهی ، بانگ اعتراض بردارد و اطاعت از میان رود
و به قوانین نبشته و نانبشته وقعی ننهاده ،
هیچکس را احترامی به همنوع خود نخواهد بود !
از بستر این خودسری هاست که گیاهی هرز ، جوانه می زند :
« استبداد »
و از این رو ، هر افراطی به تفریط می رسد ،
چه در اقلیم
چه در نبات
چه در جسم
و چه در دسته بندی های سیاسی .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
بازدیدکننده ی گرامی ، از اینکه بنده رو مفتخر به دریافت نظرات ارزشمند خودتون می کنید ، متشکرم . حسین حقگو