۱۳۸۸ بهمن ۲۹, پنجشنبه

دین اجباری2

اول صبح ، ساعت پنجه
همه ی اعضای خونواده خوابیدن
بچه ها تو خواب نازن و دارن لالا می كنن
بابا از خواب بیدار می شه و با صدای بلند ( بنا به تعالیم اسلامی كه دیده باید با صدای بلند اذان گفت ) شروع می كنه به اذان گفتن . اذان و اقامه رو می گه و با اخلاص كامل و با ارتباطی معنوی ، نمازش رو هم با صدای بلند می خونه و اون دو ركعت عبادت صبح زودش ، مثه پتك می خوره تو سر بچه ها . اعصاب بچه ها بهم ریخته . سعی می كنن كه خواب از سرشون نپره .
اما زهی خیال باطل
باباهه اعتقاد داره كه كسی كه نماز نمی خونه ، غذا و پول دادن بهش حرومه
باباهه اعتقاد داره حتی اگه شده به زور باید بچه ها رو وادار به نماز خوندن كنی
آخه باباهه روز قیامت باید بخاطر بچه هاشم جواب پس بده
اون مسئول تربیت اوناس
بالاخره این بابای فداكار ، با داد و بیداد و جار و جنجال ، همه رو از خواب بیدار می كنه
بچه های بدبخت هم ناچارن كه دو ركعت نماز زوری به نیت قرب به بابای یزیدشون بخونن .
این نماز سی ثانیه ای بچه ها ، كه تو دلشون با صدتا فحش و بد و بیراه همراهه ، یه سلول سوخته می شه توی هارد دیسك مخ این بچه ها .
اسلام این چیزا رو كه نگفته
این اسلام ماست
اسلام تقلبی ماست
اسلامی كه دافعه داره و همه رو كافر می كنه
ما راه رو برعكس داریم می ریم
بچه كه تا گرسنه نشده ، سراغ غذا رو نمی گیره
ما بجای اینكه بچه رو گرسنه كنیم ، به زور غذای بی مزه و تلخ خودمون رو تو حلقش فرو می كنیم
خب طبیعیه كه بالا بیاره .

نظر شما چیه ؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بازدیدکننده ی گرامی ، از اینکه بنده رو مفتخر به دریافت نظرات ارزشمند خودتون می کنید ، متشکرم . حسین حقگو

Free counter and web stats