۱۳۸۹ خرداد ۱۸, سه‌شنبه

داستان نوری زاد از زبان سبزها

این نویسنده، مدرس دانشگاه و فیلمساز که خیلی هم ارادتمند "آقا" بود، با نوشتن چند نامه و انتقاد محترمانه چنان مورد غضب واقع شد که گوئی "مرتد" است وحالا جان خود و اعضای خانواده اش را هم در خطر می بیند. نوری زاد را تماشاگران تلویزیون با مجموعه "چهل سوار" می شناسند، مجموعه ای زیبا و خوش ساخت که سازنده آن می کوشید نشان دهد حکیم ابوالقاسم فردوسی چه ارداتی به امیرمومنان داشته و شخصیت "رستم" شاهنامه را با نگاهی به شخصیت علی (ع) آفریده است. این مجموعه با بودجه ای کلان وبا سر و صدای بسیار تولید شد و حتی گزارش مفصلی از پشت صحنه آن تهیه کردند که نشان می داد رئیس صدا و سیما هنگام فیلمبرداری به دیدار "نوری زاد" و رستم و اسفندیار او رفته است.

نوری زاد که چند بار به دیدار رهبر رفته و مورد تفقد قرار گرفته بود، فکر می کرد با استفاده از این مودت می تواند دیدگاههای مشفقانه و منتقدانه خود را برای اداره بهتر کشور در اختیار ایشان قرار دهد. از این رو بود که پس از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری، دست به قلم شد و نامه ای به رهبر نوشت. نامه اول و دوم بی جواب ماند. اما نامه سوم را که نوشت و منتشر کرد، سربازان گمنام "آقا" آمدند و به اوین راهنمائیش کردند. او آرام نگرفت و نامه چهارم را از زندان به بیرون فرستاد. این بار بازجویانش چنان ادب کردند که دید خود را هم از دست داد و اعتصاب غذا کرد. پس از آن و گوئی به اشاره رهبر، دادستان تهران (جانشین قاضی مرتضوی) به دیدارش رفت تا فیلمساز را راضی به نوشتن تقاضای عفو و توبه نامه ای بکند. اما نوری زاد اگر اهل توبه بود که در همان جا که در آغاز بود قرار می گرفت و بی نوشتن این نامه ها همچنان عزیزبارگاه باقی می ماند. توبه که نکرد هیچ، بار دیگر شرح دیدار با دادستان را در نامه پنجم رسانه ای کرد و بالاخره به "رهبرگرامی" گفت که "فتنه" گران را در اطراف خود باید جستجو کند نه در وجود موسوی و کروبی و خاتمی!

حالا سازنده "رستم و اسفندیار" در سیاه چال "کی کاووس" دوران زندان سه ساله خود را سپری می کند و منتظر است که حکم شلاقش نیز اجرا شود. او نگران جان خود و عزیزانش، به مردم ایران خبر می دهد که چه خطری تهدیدشان می کند.


مطلبی را که در بالا خواندید ، من هم در اینترنت و در مطالب مربوط به سبزها خواندم .
اما یک نکته ی جالب وجود دارد .
این حکومت مگر دیکتاتوری نیست ؟
مگر اینجا نفس کشیدن ، حکم اعدام ندارد ؟
مگر اینجا خفقان نیست ؟
مگر اینجا استبداد نیست ؟
خب ،
چطور این آقا تند تند از داخل زندان ، نامه های ضد نظام می نویسد ؟
یعنی یک نظام دیکتاتوری ، با این قدرت که سی سال تمام ، همه ی قدرت های دنیا نتوانست او را ضربه فنی کند ، اینگونه در برابر یک نویسنده ی عادی که اصلا کار جاسوسی هم بلد نیست ، شکست می خورد ؟
آیا این نشانگر آزادی نظام نیست که یک مخالف ، اینگونه براحتی از زندان نامه می نویسد .
آنهم نامه ای در مخالفت با نظام و در جهت آبروریزی نظام و تخریب آن در انظار و اذهان عمومی و بین المللی .
آیا یک زندانی سیاسی در ایلات متحده ی آمریکا ، در فرانسه و یا در انگلیس نیز می تواند از این کارها بکند ؟
مسلما نمی تواند .
مسلما آن کشورهایی که مهد آزادی و دموکراسی هستند ، بخوبی می دانند که چگونه معترضین را خفه کنند .
این کشورها بودند که قومیت های ملی خود را یکپارچه کردند و معترضین را از کشور اخراج کردند .
این کشورها بودند که بجای اعدام مخالفین خود ، بدون سر و صدا ، آنان را سربه نیست می کردند .
این کشورها بودند که قتل جان اف کندی را چون راز سر به مهری ، نگه داشته اند .
و اینها هستند که مرگ مایکل جکسون را نیز به مرگهای افسانه ای و مشکوک خود افزوده اند .
و اما
اینجا ایران است .
دیکتاتوری ایران
که بلد نیست دموکراسی غربی را در کشور خود پیاده کند .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بازدیدکننده ی گرامی ، از اینکه بنده رو مفتخر به دریافت نظرات ارزشمند خودتون می کنید ، متشکرم . حسین حقگو

Free counter and web stats