گاهی از مسلمانی خودم ، حالم بهم می خورد .
گاهی از انسانیت خودم ، حالم بهم می خورد .
گاهی احساس می کنم که بدتر از هر بدی هستم .
گاهی احساس می کنم تمام رویه ی زیبایی که نمایی از انسانیت از من ساخته ، پوششی است بر باطنی خبیث و آلوده از غرور و نخوت و تکبر و حیوانیت .
همیشه با خودم می گفتم که چرا فلان دولت که در سطح جهان ، فریادگر حقوق بشر و آزادی و برابری است ، در کشور خودش خفقان و استبداد را حاکم نموده و حتی حاضر به دادن امتیازهای معمول در جهان به مردم کشورش نیست .
همیشه با این مساله درگیر بودم که چرا عده ای می بینند که جمعی بر جمع دیگر ستم می کنند ، اما حرکتی نمی کنند و به دفاع از حق نمی پردازند .
همیشه حرکت در برابر ستم و استبداد و تحقیر را ، نشان زندگی می دانستم و آن را حقیقت زندگی می دانستم .
همیشه تضاد گفتار و عمل در تجمعات بزرگ و جمع کوچک دوستان و خانواده را ، نشانه ای از ریا و دغل می دانستم و دارندگان چنین صفتی را بدتر از کفار می دانستم .
اما ...
روزی رسید ...
که خود را بدانگونه دیدم ...
کسی که چیزی را بعنوان مرامنامه ی خود می داند ،
اما به گونه ای رفتار می کند که در تضاد با آن قرار دارد .
کسی که خودش ، عامل تحقیر دیگران شده است ، یا لااقل در جمعی قرار گرفته که تحقیر دیگران را امری کاملا عادی و بی عیب می دانند و به راحتی در آن ، تحقیر دیگران سبب خنده و مزاح جمعی دیگر می شود .
گاهی احساس می کنم در جمعی قرار گرفته ام که به نوعی در آن ، برده داری انجام می شود .
گاهی احساس می کنم در جمعی قرار دارم که گرچه ندای آزادی خواهیشان گوش فلک را کر کرده و در برابر کوچکترین اشتباهات و تخلفات دولتی ، ندای آزادی خواهی و برابری طلبیشان ، با چنان شور و هیجانی فوران می کند که گویی تمام انسانیت در وجود اینان نهفته شده است . چنان تحقیر و تمسخر را زشت می گویند و بدگوییش می کنند که گویی اینان نماینده های خدا بر روی زمینند و عاری از هر عیب و نقص . گویی که اینان هرگز مرتکب چنین گناهی نشده و هرگز دارای چنین صفات رذیله ای نبوده اند . چنان ، عوامل تحقیر و تمسخر خلق را پلید می دانند که گویی خود فرشته اند و هرگز مرتکب تمسخر و تحقیر دیگران نشده اند .
گاهی می خواهی اعتراض کنی و بگویی که ....
گاهی می خواهی فوران کنی و شعله بکشی که ....
گاهی می خواهی ....
اما سکوت می کنی .
اما نگاه می کنی .
گوشه ای می ایستی و نظاره گر تحقیر و تمسخر دیگران می شوی .
گوشه ای می ایستی و می بینی که عده ای از دوستان و نزدیکانت ، عده ای دیگر از دوستان و نزدیکانت را به تمسخر گرفته و یا تحقیر می کنند . بی اعتنایی می کنند . توهین می کنند و حرمت می شکنند .
گوشه ای می ایستی ، با آنکه می توانی کاری بکنی .
گوشه ای می ایستی و به هزار و یک دلیل و مصلحت ، فقط و فقط سکوت می کنی .
خود را اینگونه فریب می دهی که : « من که در این تمسخر و تحقیر ، شریک نشدم . من که با آنها همکاری نکردم »
این خود فریبی ، یعنی چه ؟
گرچه بطور مستقیم همکاری نکردی ، اما سکوت کردی .
سکوت تو مهر تاییدی شد بر کار آنان .
و آنان با قدرت و صلابت بیشتری ادامه پیدا کرد.
و تو غم را در چهره ی مظلوم دیدی .
و تو غصه را در خنده های مظلوم دیدی .
و تو اندوه را در چشمان غم زده ی مظلوم نگریستی .
اما خودت را به خریت زدی .
و مثل خر ، خندیدی .
همراه با آنان لبخند زدی .
همراه با او که از شادی و از ته دل می خندید و تحقیرش می کرد.
همراه با او که خنده ای تصنعی بر لب داشت و تحقیر سخت خود را تحمل می کرد .
و تو خندیدی .
و شاید جزایت ، سنگین تر از همه ی آنانی باشد که در آن جمع حضور داشتند .
چون ، تو خودت را پاک تر و سالم تر از آنان جلوه دادی .
چون تو ادعای پاکی و خدایی داشتی .
چون تو به خودت و به اندیشه ات و به خدایت خیانت کردی .
تو کافرترین افراد روی زمینی .
تو که خدا را درک نکرده ای .
تو که ایمان نیاورده ای به خدا .
و انسان را هنوز برترین مخلوقات نمی دانی .
و نمی دانی که انسانی که امروز تمسخر می شود ، همان کسی است که از روح خدا در او دمیده شده .
و تو شیطانی ترین فرد روی زمینی
که حقوق بشر و این ادا و اطوارهای روشنفکر مآبانه ات هم فیلمی است که صرفا با آن می خواهی پز بدهی که مثلا آدمی .
هر گاه که آموختیم که انسان باشیم و انسانیت داشته باشیم ، شاید بتوانیم خودمان را آدم بدانیم .
واقعا وضعیت اسفباری است .
و باید بیش از هر کس دیگری برای خودمان ناراحت باشیم .
برای خودمان که نظاره گر مرگ انسانیت بودیم و سکوت کردیم .
اما باید کاری کرد .
اگر می خواهیم خودمان نمیریم .
یعنی اگر می خواهیم روحمان نمیرد ،
باید کاری بکنیم .
باید حرکتی بکنیم .
باید راهی را برگزینیم .
و شروع به حرکت کنیم .
زمانیکه ما نمی توانیم از آدمهای مظلوم و بی دفاعی که در چندقدمی ما هستند در برابر افرادی با قدرت خودمان و شاید کمی هم کمتر ، دفاع کنیم ؛ چگونه می خواهیم از حقوق انسان ها در برابر حکومت های ظالم دفاع کنیم ؟
ما هنوز کلاس های ابتدایی و دبستان را طی نکرده ، داریم سر کلاس های دانشگاه دعوا می کنیم .
مسخره است دموکراسی ایرانی ما .
من هرگز نمی توانم دولت و مسئولین را در هیچ کاری مقصر بدانم ، وقتی بزرگترین معایب و ایرادها را در شخص خودم و در جمع زیادی از اطرافیانم می بینم .
چرا می گویید چیزی را که بدان عمل نمی کنید ؟
این راه حل همه ی مشکلات ماست .
همه ی ما موعظه کنندگان خوبی برای دیگران هستیم .
اما آیا ما توانسته ایم حداقل بخشی از حرفهایمان را به عمل تبدیل کنیم ؟
هرگز !
اگر عادلانه و منصفانه به قضاوت بنشینیم ، خواهیم گفت که هرگز !
ای کاش ،
هر لحظه این جمله ،
و این آیه ی زیبای الهی را
با خود زمزمه می کردیم که :
چرا می گویید چیزی را که به آن عمل نمی کنید ؟
گاهی از انسانیت خودم ، حالم بهم می خورد .
گاهی احساس می کنم که بدتر از هر بدی هستم .
گاهی احساس می کنم تمام رویه ی زیبایی که نمایی از انسانیت از من ساخته ، پوششی است بر باطنی خبیث و آلوده از غرور و نخوت و تکبر و حیوانیت .
همیشه با خودم می گفتم که چرا فلان دولت که در سطح جهان ، فریادگر حقوق بشر و آزادی و برابری است ، در کشور خودش خفقان و استبداد را حاکم نموده و حتی حاضر به دادن امتیازهای معمول در جهان به مردم کشورش نیست .
همیشه با این مساله درگیر بودم که چرا عده ای می بینند که جمعی بر جمع دیگر ستم می کنند ، اما حرکتی نمی کنند و به دفاع از حق نمی پردازند .
همیشه حرکت در برابر ستم و استبداد و تحقیر را ، نشان زندگی می دانستم و آن را حقیقت زندگی می دانستم .
همیشه تضاد گفتار و عمل در تجمعات بزرگ و جمع کوچک دوستان و خانواده را ، نشانه ای از ریا و دغل می دانستم و دارندگان چنین صفتی را بدتر از کفار می دانستم .
اما ...
روزی رسید ...
که خود را بدانگونه دیدم ...
کسی که چیزی را بعنوان مرامنامه ی خود می داند ،
اما به گونه ای رفتار می کند که در تضاد با آن قرار دارد .
کسی که خودش ، عامل تحقیر دیگران شده است ، یا لااقل در جمعی قرار گرفته که تحقیر دیگران را امری کاملا عادی و بی عیب می دانند و به راحتی در آن ، تحقیر دیگران سبب خنده و مزاح جمعی دیگر می شود .
گاهی احساس می کنم در جمعی قرار گرفته ام که به نوعی در آن ، برده داری انجام می شود .
گاهی احساس می کنم در جمعی قرار دارم که گرچه ندای آزادی خواهیشان گوش فلک را کر کرده و در برابر کوچکترین اشتباهات و تخلفات دولتی ، ندای آزادی خواهی و برابری طلبیشان ، با چنان شور و هیجانی فوران می کند که گویی تمام انسانیت در وجود اینان نهفته شده است . چنان تحقیر و تمسخر را زشت می گویند و بدگوییش می کنند که گویی اینان نماینده های خدا بر روی زمینند و عاری از هر عیب و نقص . گویی که اینان هرگز مرتکب چنین گناهی نشده و هرگز دارای چنین صفات رذیله ای نبوده اند . چنان ، عوامل تحقیر و تمسخر خلق را پلید می دانند که گویی خود فرشته اند و هرگز مرتکب تمسخر و تحقیر دیگران نشده اند .
گاهی می خواهی اعتراض کنی و بگویی که ....
گاهی می خواهی فوران کنی و شعله بکشی که ....
گاهی می خواهی ....
اما سکوت می کنی .
اما نگاه می کنی .
گوشه ای می ایستی و نظاره گر تحقیر و تمسخر دیگران می شوی .
گوشه ای می ایستی و می بینی که عده ای از دوستان و نزدیکانت ، عده ای دیگر از دوستان و نزدیکانت را به تمسخر گرفته و یا تحقیر می کنند . بی اعتنایی می کنند . توهین می کنند و حرمت می شکنند .
گوشه ای می ایستی ، با آنکه می توانی کاری بکنی .
گوشه ای می ایستی و به هزار و یک دلیل و مصلحت ، فقط و فقط سکوت می کنی .
خود را اینگونه فریب می دهی که : « من که در این تمسخر و تحقیر ، شریک نشدم . من که با آنها همکاری نکردم »
این خود فریبی ، یعنی چه ؟
گرچه بطور مستقیم همکاری نکردی ، اما سکوت کردی .
سکوت تو مهر تاییدی شد بر کار آنان .
و آنان با قدرت و صلابت بیشتری ادامه پیدا کرد.
و تو غم را در چهره ی مظلوم دیدی .
و تو غصه را در خنده های مظلوم دیدی .
و تو اندوه را در چشمان غم زده ی مظلوم نگریستی .
اما خودت را به خریت زدی .
و مثل خر ، خندیدی .
همراه با آنان لبخند زدی .
همراه با او که از شادی و از ته دل می خندید و تحقیرش می کرد.
همراه با او که خنده ای تصنعی بر لب داشت و تحقیر سخت خود را تحمل می کرد .
و تو خندیدی .
و شاید جزایت ، سنگین تر از همه ی آنانی باشد که در آن جمع حضور داشتند .
چون ، تو خودت را پاک تر و سالم تر از آنان جلوه دادی .
چون تو ادعای پاکی و خدایی داشتی .
چون تو به خودت و به اندیشه ات و به خدایت خیانت کردی .
تو کافرترین افراد روی زمینی .
تو که خدا را درک نکرده ای .
تو که ایمان نیاورده ای به خدا .
و انسان را هنوز برترین مخلوقات نمی دانی .
و نمی دانی که انسانی که امروز تمسخر می شود ، همان کسی است که از روح خدا در او دمیده شده .
و تو شیطانی ترین فرد روی زمینی
که حقوق بشر و این ادا و اطوارهای روشنفکر مآبانه ات هم فیلمی است که صرفا با آن می خواهی پز بدهی که مثلا آدمی .
هر گاه که آموختیم که انسان باشیم و انسانیت داشته باشیم ، شاید بتوانیم خودمان را آدم بدانیم .
واقعا وضعیت اسفباری است .
و باید بیش از هر کس دیگری برای خودمان ناراحت باشیم .
برای خودمان که نظاره گر مرگ انسانیت بودیم و سکوت کردیم .
اما باید کاری کرد .
اگر می خواهیم خودمان نمیریم .
یعنی اگر می خواهیم روحمان نمیرد ،
باید کاری بکنیم .
باید حرکتی بکنیم .
باید راهی را برگزینیم .
و شروع به حرکت کنیم .
زمانیکه ما نمی توانیم از آدمهای مظلوم و بی دفاعی که در چندقدمی ما هستند در برابر افرادی با قدرت خودمان و شاید کمی هم کمتر ، دفاع کنیم ؛ چگونه می خواهیم از حقوق انسان ها در برابر حکومت های ظالم دفاع کنیم ؟
ما هنوز کلاس های ابتدایی و دبستان را طی نکرده ، داریم سر کلاس های دانشگاه دعوا می کنیم .
مسخره است دموکراسی ایرانی ما .
من هرگز نمی توانم دولت و مسئولین را در هیچ کاری مقصر بدانم ، وقتی بزرگترین معایب و ایرادها را در شخص خودم و در جمع زیادی از اطرافیانم می بینم .
چرا می گویید چیزی را که بدان عمل نمی کنید ؟
این راه حل همه ی مشکلات ماست .
همه ی ما موعظه کنندگان خوبی برای دیگران هستیم .
اما آیا ما توانسته ایم حداقل بخشی از حرفهایمان را به عمل تبدیل کنیم ؟
هرگز !
اگر عادلانه و منصفانه به قضاوت بنشینیم ، خواهیم گفت که هرگز !
ای کاش ،
هر لحظه این جمله ،
و این آیه ی زیبای الهی را
با خود زمزمه می کردیم که :
چرا می گویید چیزی را که به آن عمل نمی کنید ؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
بازدیدکننده ی گرامی ، از اینکه بنده رو مفتخر به دریافت نظرات ارزشمند خودتون می کنید ، متشکرم . حسین حقگو