دیروز خواهرم گفت که یک موتور سوار ، کیفش را دزدیده و گوشی موبایلش نیز درون کیفش بوده است .
او چیز دیگری نداشت ، بجز کارت شناسایی و کارت ملی .
هیچ چیز قیمتی در این کیف وجود نداشت .
اما کیف قاپی انجام شد .
آنهم در شهر کوچکی مثل لاهیجان که تا چند سال پیش ، از این نوع جرایم ، اصلا در لاهیجان وجود نداشت .
اما انگار از روزی که پلیس « امنیت اجتماعی » پا به عرصه ی وجود گذاشته است ، مجرمان این بخش نیز برای اینکه پلیس بیکار نباشد ، گستره ی فعالیتهای خود را افزایش داده اند .
« پلیس امنیت اجتماعی » چنان خود را فعال می داند و چنان تبلیغاتی دارد که تو فکر می کنی تمام امنیت خود و خانواده و جامعه ات را مدیون « نیروی انتظامی » هستی .
اما یک روز می رسد که تو ، خواهرت ، مادرت ، پدرت و یا یکی از اعضای خانواده و فامیلت ، طعمه ی یک بزهکار می شود .
کیفش را می دزدند .
زورگیری می کنند .
یا هر کار دیگری .
آن روز ، تو بیشتر از همه ، از « نیروی انتظامی » متنفر می شوی .
از تبلیغ های دروغ آن ، « متنفر » می شوی .
این بخشی از واقعیت ایران امروز ماست .
شما جرات نداری ، با خیال راحت در خیابان قدم بزنی ، چرا که هر موتور سوار می تواند یک کیف قاپ باشد .
در جمهوری اسلامی ، هر موتور سوار ، می تواند یک کیف قاپ باشد .
شما نیمه شب ، جرات نداری در خیابان قدم بزنی ، چرا که هر عابری می تواند یک مست و پاتیل باشد که با یک ضربه ی چاقو ، یک حالی هم به شما بدهد .
اینجا ایران است .
و مهمتر از آن ، اینکه اینجا « جمهوری اسلامی ایران » است .
و باز مهمتر اینکه ، اینجا « نیروی انتظامی » مقتدری دارد که اوج افتخارش و توانایی هایش ، « مبارزه با بدحجابی » است .
در جامعه ای که خواهرم ، امنیت اجتماعی لازم برای حضور در خیابان را ندارد ، پلیس ما نگران چند نخ موی دختران است .
در جامعه ای که خواهرم ، جان و مالش در معرض تهدید است ، پلیس ما نگران ، آرایش صورت دختران و مانتوی خانومهاست .
و بایستی بر این پلیس ، تسلیت گفت .
پلیسی که هیچ دزدی از آن نمی ترسد .
پلیسی که فقط « پز » می دهد .
پلیسی که ناکارامدی آن ، بطور عملی به ملت ثابت شده است .
کیف قاپی که به یک مساله ی عادی در جامعه تبدیل شده ، سالهاست وجود دارد و نیروی فخیمه ی انتظامی ، برای حل این مساله ی کوچک ، مثل ... توی ... گیر کرده است .
و آیا این پلیس ، چیزی برای افتخار کردن به آن دارد ؟
من که با شنیدن دزدیده شدن کیف خواهرم ، بی نهایت از این پلیس متنفر شدم و هرگز هیچگونه همکاری با این پلیس نخواهم داشت .
پلیسی که با مردم نیست ، بر مردم است .
پلیسی که از مردم نیست ، ضد مردم است .
پلیسی که ناتوان از دستگیری دزد است ، حتما دزد است .
آقای پلیس ، تو را به جان مادرت ، دیگر اینقدر « پز » نده .
آقای پلیس ، تو را به جان مادرت ، اینقدر تبلیغات الکی در تلویزیون نکن که دیگر از هرچی تبلیغات است حالم بهم می خورد .
آقای پلیس ، تو را به جان مادرت ، اینقدر از قهرمانی ها و دلاوری ها و توانایی هایت نگو ، که من به ضعف و ناتوانی تو ایمان آورده ام .
آقای پلیس ، من را با تو کاری نیست ،
تو می توانی تمام افتخاراتت را بگذاری در کوزه و آبش را بخوری .
آقای پلیس ، شما را به خیر و ما را به سلامت .
آقای پلیس ، کجایی ، چرا حواست نیست ، فلان خانم سه نخ و نصفی از موهایش بیرون آمده ، بدو تا اسلام در خطر نیفتاده و امنیت اجتماعی این ملت سلب نشده ، یک کاری بکن .
آقای پلیس ، می بینی من چقدر منحرفم ؟
آقای پلیس ، نکند می خواهی من را هم دستگیر کنی ؟
پینوشت :
- برای دیدن کلیه ی مطالب مربوط به یک موضوع در پایین همین مطلب و در قسمت برچسبها ، بر روی کلمه ی مربوطه کلیک کنید .
- با کلیک بر روی کلمه ی « نظرات » در پایین همین متن ، می توانید نظرات و اندیشه های خود را در ارتباط با این نوشتار ، بنویسید ، تا هم من و هم دیگر خوانندگان ، از نظر شما بهره مند شوند .
- اگر حوصله ی نظر دادن ندارید و یا اصلا نظری در این باره ندارید ، می توانید در قسمت « واکنش ها » در پایین همین متن ، فقط بر روی یک عبارت کلیک کرده و آن عبارت ، واکنش شما به این متن خواهد بود .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
بازدیدکننده ی گرامی ، از اینکه بنده رو مفتخر به دریافت نظرات ارزشمند خودتون می کنید ، متشکرم . حسین حقگو