۱۳۸۹ مرداد ۵, سه‌شنبه

نادره





 قسمت پنجم
کتاب « نادره »
از جریان گفتگوی شب نشینی فهمیدیم که احمد آقا با تصمیمات حضرات کاملا مخالف بود . ولی برای اظهار مخالفت خود فرصتی به دست نیاورده ، اجبارا در مقابل پر رویی میرزا مهدی سکوت نموده بود . از طرفی چون شب نشینی و مسائل مطرح شده در آن برای این تاجر متجدد ناگهانی و غافلگیر کننده بود ، لذا مشارالیه می بایستی در اطراف هر یک از مسائل مطرح شده ، تعمق نموده و موقعیت خود را در مقابل تک تک آنها مشخص نماید . از این رو با حالت بسیار گرفته و متغیر از خانه حاجی قاسم خارج ، بعد از خداحافظی با صاحبخانه و سایر مهمانها سوار اتومبیل خود شده به شوفر گفت:
برو 
آقا کجا ؟ 
هر جا که می توانی !
شوفر که از اخلاق ارباب به خوبی مطلع بود . چیز دیگری نگفته ، ماشین را آتش کرد و به زودی دروازه دولت را پشت سر گذاشت . 
آن شب یکی از شب های بسیار مه آلود و تاریک بهاری بود . آسمان را ابری سیاه و ظلمانی می پوشاند . باران نمی آمد ، اما غرش مهیب رعد و شعاع خیره کننده برق پیدایش طوفان دهشتناکی را اعلام می نمود . حالت احمد آقای بیچاره نیز مانند طبیعت در آن شب تاریک بسیار منقلب و پریشان و افق خیالاتش بسیار تاریک و وحشتناک بود . اما انقلاب هوا و پریشانی افکار ارباب در حرکت و سرعت اتومبیل تاثیر چندانی نداشت و آن مولود علم و اعجاز صنعت مه غلیظی را که فضا را می پوشاند در هم شکافته ، راه ناهموار شمیران را به سرعت پشت سر گذارده ، طولی نکشید که احمد آقا را به خانه ییلاقی خود در شمیران رساند . در این جا « آرام » شوفر احمد آقا پس از خاموش کردن موتور پیاده شده و بدون آنکه منتظر دستور یا اشاره ارباب شده باشد شروع به در زدن کرد . 
طولی نکشید که آقا سید محسن باغبان در را باز نمود . بعد از آن که احمد آقا از اتومبیل پیاده شد ، « آرام » اتومبیل را به گاراژ برد و خود با همان لباس شوفری و چکمه های بلند روی صندلی اتومبیل به خوابی عمیق فرو رفت . آقا سید محسن هم ارباب را تا در اتاق مخصوصش مشایعت کرده ، منتظر شنیدن اوامر او گشت . 
احمد آقا پس از آنکه در اتاق را با کلیدی که از جیب بیرون آورده بود باز کرد ، به طرف آقا سید محسن برگشته گفت : 
چراغ را روشن کن ، پنجره ها را بگشا و بعد برو بخواب . چون دیگر با تو کاری ندارم . بعد از آن قدم به داخل اتاق گذاشته ، سیگاری آتش زد و ضمن قدم زدن در تعقیب افکاری که در اثناء راه به مغزش راه یافته بود ، پیش خود گفت : 
مشکل اینجاست که من در حال حاضر حکم شخص به باتلاق افتاده ای را دارم که هر چه بیشتر دست و پا می زند به هلاکت خود نزدیک تر می شود و به هر وسیله ای متشبث می شود غیر از یاس و حرمان حاصلی به دست نمی آورد . 
بلی انسان عاجز و زبون است . انسان نمی تواند تنها به نفس خود متکی شود . انسان تابع اراده آهنین محیط اجتماعی است . عقل ، آرزو ، و فهم بدون داشتن وسایل لازم هیچ کاری از پیش نمی برند . اما آیا حقیقتا این طور است ؟ آیا واقعا من به منتها درجه بیچارگی و ناتوانی رسیده ام ؟ آیا حقیقتا راه علاجی نمانده است ؟ آیا باید از آمال و آرزوهای شیرین و مقدس به کلی دست برداشته ، تابع محیط و پیشامد شده ، مانند سایرین تقلب و استفاده چی گری را شعار خود سازم ؟ شاید اشتباه می کنم . بلکه میرزا مهدی بهتر می فهمد . بلی احمد ! در مقابل وضعیت خطرناکی هستی ! فکر خود را جمع کن ! ملتفت حرکات و رفتار خود باش ! قدم ها خود را بسنج ! تو پسر ... التجار هستی ! اسم خانواده ات در تمام ایران به پاکی و درستکاری معروفست ! ببین کجا می روی ؟! چه می کنی ؟! راهی که میرزا مهدی ها پیش پای تو می گذارند تو را به کجا خواهد رساند ؟ !






نام کتاب : نادره
نگارش : جعفر پیشه وری (1271-1326)
به کوشش : محمود مصور رحمانی ، صفدر تقی زاده
مدیر اجرایی : سرور فرهی
لیتوگرافی : تارنگ
صحافی : ایران زمین
شابک : 0-04-7920-964
تیراژ : 3000
قیمت : 5000 تومان
انتشارات گوینده
چاپ اول : زمستان 1383



پینوشت :
  • برای دیدن کلیه ی مطالب مربوط به « نادره » در پایین همین مطلب و در قسمت برچسبها ، بر روی کلمه ی « نادره » کلیک کنید . 
  •  با کلیک بر روی کلمه ی « نظرات » در پایین همین متن ، می توانید نظرات و اندیشه های خود را در ارتباط با این نوشتار ، بنویسید ، تا هم من و هم دیگر خوانندگان ، از نظر شما بهره مند شوند . 
  • اگر حوصله ی نظر دادن ندارید و یا اصلا نظری در این باره ندارید ، می توانید در قسمت « واکنش ها » در پایین همین متن ، فقط بر روی یک عبارت کلیک کرده و آن عبارت ، واکنش شما به این متن خواهد بود .                      

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بازدیدکننده ی گرامی ، از اینکه بنده رو مفتخر به دریافت نظرات ارزشمند خودتون می کنید ، متشکرم . حسین حقگو

Free counter and web stats