اما نه ، او باید برگردد.
کبوتران معصوم ، چشم به راه بازگشت اویند .
اگر بر نگردد ، آن ها بی آب و دانه می مانند.
سراسیمه می شوند.
غمگین می شوند.
غمگین می شوند …
ای کبوتران من ،
که بر سر برج عاشقی آشیان دارید ،
فردا همراه با نخستین پیک خورشیدی بامدادی ،
به سوی شما پرواز می کنم .
پینوشت :
- برای دیدن کلیه ی مطالب مربوط به یک موضوع در پایین همین مطلب و در قسمت برچسبها ، بر روی کلمه ی مربوطه کلیک کنید .
- با کلیک بر روی کلمه ی « نظرات » در پایین همین متن ، می توانید نظرات و اندیشه های خود را در ارتباط با این نوشتار ، بنویسید ، تا هم من و هم دیگر خوانندگان ، از نظر شما بهره مند شوند .
- اگر حوصله ی نظر دادن ندارید و یا اصلا نظری در این باره ندارید ، می توانید در قسمت « واکنش ها » در پایین همین متن ، فقط بر روی یک عبارت کلیک کرده و آن عبارت ، واکنش شما به این متن خواهد بود .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
بازدیدکننده ی گرامی ، از اینکه بنده رو مفتخر به دریافت نظرات ارزشمند خودتون می کنید ، متشکرم . حسین حقگو