چقدر ایم قفس برایم تنگ است.
من تاب تنگنا ندارم !
کو آن مرکب زرین موی افسانه ای که از جانب غرب آمد
و جد مرا از گورش نجات داد و برد ؟
به آسمان برد
به جانب غرب برد ،
آه ! کی خواهد رسید ؟
که بیاید و فرزند او را نیز
که در این تنگنای گور رنج می برد ، رها کند
نجاتش دهد و به جانب غرب برد ،
به جانب آزادی ،
به سوی افق های باز و آزاد و مهربان.
غرب ، ای بهشت موعود ما !
آیا به نجات من هم می اندیشی ؟
پینوشت :
- برای دیدن کلیه ی مطالب مربوط به یک موضوع در پایین همین مطلب و در قسمت برچسبها ، بر روی کلمه ی مربوطه کلیک کنید .
- با کلیک بر روی کلمه ی « نظرات » در پایین همین متن ، می توانید نظرات و اندیشه های خود را در ارتباط با این نوشتار ، بنویسید ، تا هم من و هم دیگر خوانندگان ، از نظر شما بهره مند شوند .
- اگر حوصله ی نظر دادن ندارید و یا اصلا نظری در این باره ندارید ، می توانید در قسمت « واکنش ها » در پایین همین متن ، فقط بر روی یک عبارت کلیک کرده و آن عبارت ، واکنش شما به این متن خواهد بود .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
بازدیدکننده ی گرامی ، از اینکه بنده رو مفتخر به دریافت نظرات ارزشمند خودتون می کنید ، متشکرم . حسین حقگو