۱۳۸۹ تیر ۱۹, شنبه

درختان تشنه

ای ابر بهارین !
که ناگهان با اشک های نگون سار
بر روی این باغ خیمه زده ای و غرش می کنی ، برق می زنی
ای ابر بارانی ،
ای باران اردیبهشتی ، تو نمی فهمی!
درختان این باغ همه تشنه اند .
ما درخت های این باغ پژمرده ی پامال زمستان ها
همگی تشنه ایم .
تشنه بارانیم .
به جوی های خشکی که از پای ما می گذرند منگر .
این جوهای بزرگ ، آب ندارند.
آب دارند اما به ریشه ما نمی رسند.
به ریشه ما می رسند
اما آب هایی شوذ و تلخ و آلوده اند !
ما همه ی درخت های این باغ
در کنار این جوی های پر آب
همچنان تشنه ایم،
تشنه بارانیم ،
گرد و غبار سال ها را
از شاخ و برگ های پیر و پژمرده و خشک آلود ما بشوی !
ما را بنواز !
ما نیز همچنان درخت پنهانی
درون باغ می توانیم بشکفیم ،
از نو بشکفیم.
برگ های پیر سال های پیش را بریزیم و ناگهان
در زیر نوازش های تو ، به شکوفه بنشینیم .
ما نیز چشم به راه شکفتن های تازه ایم.
شور و شوق صد جوانه با من است ، با ما است .
ای پاره ابر مهربان که بر روی آن درخت می باری ،
دامنت را بگستران !
بر سراسر این باغ خیمه زن !
درختان باغ را همه در آغوش باران های نوازشگرت گیر !



پینوشت :
  • برای دیدن کلیه ی مطالب مربوط به یک موضوع در پایین همین مطلب و در قسمت برچسبها ، بر روی کلمه ی مربوطه کلیک کنید . 
  •  با کلیک بر روی کلمه ی « نظرات » در پایین همین متن ، می توانید نظرات و اندیشه های خود را در ارتباط با این نوشتار ، بنویسید ، تا هم من و هم دیگر خوانندگان ، از نظر شما بهره مند شوند . 
  • اگر حوصله ی نظر دادن ندارید و یا اصلا نظری در این باره ندارید ، می توانید در قسمت « واکنش ها » در پایین همین متن ، فقط بر روی یک عبارت کلیک کرده و آن عبارت ، واکنش شما به این متن خواهد بود .                      

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بازدیدکننده ی گرامی ، از اینکه بنده رو مفتخر به دریافت نظرات ارزشمند خودتون می کنید ، متشکرم . حسین حقگو

Free counter and web stats