۱۳۸۹ تیر ۱۹, شنبه

بسوزم

چه امید بندم در این زندگانی
که در نا امیدی سر آمد جوانی
.

سر آمد جوانی و ما را نیامد
پیام وفایی از این زندگانی
.

بنالم ز محنت همه روز تا شام
بگریم ز حسرت همه شام تا روز
.

تو گیی سپندم بر این آتش طور
بسوزم از این آتش آرزوسوز
.

بود کاندرین جمع نا آشنایان
پیامی رساند مرا آشنایی ؟
.

شنیدم سخن ها ز مهر و وفا ، لیک
ندیدم نشانی ز مهر و وفایی
.

چو کس با زبان دلم آشنا نیست
چه بهتر که از شکوه خاموش باشم
.

چو یاری مرا نیست همدرد ، بهتر
کا از یاد یاران فراموش باشم
.

ندانم در آن چشم عابد فریبش
کمین کرده آن دشمن سیه کیست ؟
.

ندانم که آن گرم و گیرا نگاهش
چنین دل شکاف و جگر سوز از چیست ؟
.

ندانم در آن زلفکان پریشان
دل بی قرار که آرام گیرد ؟
.

ندانم که از بخت بد ، آخر کار
لبان که از آن لبان کام گیرد ؟





 شعر از دکتر علی شریعتی



پینوشت :
  • برای دیدن کلیه ی مطالب مربوط به یک موضوع در پایین همین مطلب و در قسمت برچسبها ، بر روی کلمه ی مربوطه کلیک کنید . 
  •  با کلیک بر روی کلمه ی « نظرات » در پایین همین متن ، می توانید نظرات و اندیشه های خود را در ارتباط با این نوشتار ، بنویسید ، تا هم من و هم دیگر خوانندگان ، از نظر شما بهره مند شوند . 
  • اگر حوصله ی نظر دادن ندارید و یا اصلا نظری در این باره ندارید ، می توانید در قسمت « واکنش ها » در پایین همین متن ، فقط بر روی یک عبارت کلیک کرده و آن عبارت ، واکنش شما به این متن خواهد بود .                      

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بازدیدکننده ی گرامی ، از اینکه بنده رو مفتخر به دریافت نظرات ارزشمند خودتون می کنید ، متشکرم . حسین حقگو

Free counter and web stats