۱۳۹۰ تیر ۲۰, دوشنبه

من و مهشید

قبلا گفته بودم که من ازدواج کردم . 
البته ازدواج که نه ، بلکه نامزد . 
و نامزدی بسیار کوتاهی که سریعا به ازدواج متصل شد . 
یک ازدواج کاملا سنتی ، که بدون هیچگونه آشنایی قبلی من و دختر مورد نظر انجام شد . 
مادر من ، حلقه ی واسط این ازدواج بود و دختری که مورد نظر بود ، منتخب مادرم بود . 
مادرم معلم ابتدایی ، توی یکی از مدارس روستایی لاهیجانه . 
و اما 
اسم این دختر خانوم که قراره زن ما بشه ، مهشیده . 
من سی و یک سالمه و مهشید هم سی سالشه . 
اینم یه عکس از من و مهشیده .

و اما ...
آشنایی ما ، به طور کاملا سنتی شروع شد . 
به جای اینکه طبق مد جامعه و روال زندگی مدرن ، آشنایی به عشق و عشق به ازدواج منتهی بشه .
آشنایی والدین ، منجر به آشنایی ما در یک لحظه و تصمیم به یک ازدواج ، بدون اینکه هیچگونه شناخت عمیق و دقیقی حاصل بشه ، منجر شد . ازدواجی که انتظار می ره به یک عشق منتهی بشه . عشقی که هنوز نیست و بوجود نیومده . و اینکه آیا این عشق اصلا بوجود بیاد یا نه ، ............!!!!
بهرحال قراره که نیمه ی شعبان ، یعنی هفته ی بعد عقد کنیم . 
هنوزم مهشید توی صحبتای تلفنیش به من می گه که در مورد اینکه ازدواجمون سر بگیره یا نه ، شک دارم . هنوز مهشید تصمیم قاطع نگرفته و من هم همیشه بهش گفتم و می گم که تصمیمتو بگیرو وطوری تصمیم بگیر که مثلا ده سال بعد نگی که چرا این کارو کردم و چرا با حسین ازدواج کردم . 
بهرحال ، این ازدواج ، که هنوز با شک و تردید جدی مهشید مواجه هست ، تا این مرحله ، موانع سختی رو پشت سر گذاشته . 
خانواده ها به طور جدی با هم درگیر شدن و بر سر مسائل مالی ، و اینکه عروسی مجللی گرفته بشه ، رسما با هم درگیر شدن و کار به جایی کشید که مادر مهشید گفت که اصلا بهم بزنید ازدواج رو و حتی به دخترش گفت که از این به بعد حق نداری با حسین رابطه داشته باشی . 
در حالی که تا چند روز قبلش ، من به خونه ی مهشید اینا رفت و آمد مستمر داشتم ، به ناگاه همه چیز قطع شد و علیرغم اینکه بعد از اون ماجرا ، با وساطت فامیلای مهشید اینا ، مساله حل و فصل شد ، اما دیگه رابطه ی دوستانه ای بین خانواده ها برقرار نشد و به نظر نمی رسه که این رابطه درست بشه . 
از اون روز به بعد ، مهشید هم به طور کلی با خانواده ی ما قطع رابطه کرده و اگه احیانا کاری هم باشه که بخواد با مادرم هماهنگ کنه ، از طریق من انجام می ده و اصرار هم می کنه که خودم انجامش بدم و مهشید رو وارد قضیه نکنم . یعنی اصرار داره که رابطه ی تعاملی بین خانواده ها ایجاد نشه . 
این نقطه ی تاریکیه که توی نخستین روزای زندگی دیده می شه و از نظر من خطرناکه . 
اما چون مهشید ، الان توی دوران خاصی قرار داره و تا حدودی احساس آسیب پذیری می کنه ، سعی کردم به طور مستقیم بهش چیزی نگم . 
امروزم که مامانم زنگ زد و گفت چندین بار به مهشید زنگ زده که بیاد خونمون ، اما مهشید هر بار به بهانه ای از اومدن به خونه ی ما طفره رفته . مامان اینطور استنباط کرده که مهشید قهره ، که اگر درست استنباط نکرده باشه ، پر بیراه هم نگفته و چندان غلط هم فکر نکرده . 
بهرحال بعد از حدود دو ماه آشنایی ، قراره که بیست و ششم تیر ماه ، مصادف با میلاد حضرت امام زمان (عج) ، عقد کنیم . و چند روز بعد یعنی روز سی و یکم تیر ماه ، توی یه سالن عروسی ساده ، تو شهر املش ، مراسم عروسیمونو بگیریم . 
یه چیز دیگه هم هست و اون اینکه من از نظر مالی ، در سطح پایینی هستم . 
ماهی 350 هزار تومان حقوق دارم . 
تازه امسال یه خونه خریدم ، به قیمت 43 میلیون تومان با 18 میلیون وام مسکن که ماهی 226 تومن قسطشو می دم . 
مهشید ازم انتظار داره که یه خونه ی شیک و مرتب اجاره کنم و همه ی تجهیزات زندگی رو براش فراهم کنم که من از اولین روز آشناییمون تا الان بهش گفتم که توان مالی این کار رو ندارم . 
مهشید مرتبا تکرار می کنه که چند تا فرش ، کلیه ی وسایل برقی مورد نیاز ، تلویزیون ال سی دی ، یخچال فریزر ، فر گاز ، کولر گازی اسپیلت ، و یه ماشین در حد پژو می خواد .و البته رویاهای خیلی بزرگتری داره که از سفرهای خارجی گرفته تا داشتن ماشین های شاسی بلند و ... می شه و از من میخواد که بهش بگم که اینا رو هم یه روزی برات می خرم . اما من همیشه گفتم که نمی تونم و قول الکی بهت نمی دم . و مهشیدم کلا در این زمینه بامن مخالفه و می گه که تو سطح پایین ، فکر می کنی و خودتو با آدمای سطح پایین مقایسه می کنی . 
اینجوریاست دیگه 
نمی دونم که اگه این هندونه رو قاچ کنیم، شیرین در میاد یا ............ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟




پینوشت :
  • برای دیدن کلیه ی مطالب مربوط به یک موضوع در پایین همین مطلب و در قسمت برچسبها ، بر روی کلمه ی مربوطه کلیک کنید
  •  با کلیک بر روی کلمه ی « نظرات » در پایین همین متن ، می توانید نظرات و اندیشه های خود را در ارتباط با این نوشتار ، بنویسید ، تا هم من و هم دیگر خوانندگان ، از نظر شما بهره مند شوند

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بازدیدکننده ی گرامی ، از اینکه بنده رو مفتخر به دریافت نظرات ارزشمند خودتون می کنید ، متشکرم . حسین حقگو

Free counter and web stats