همانگونه که قبلا نوشته بودم ، امسال من در مقطع کارشناسی ناپیوسته ی تکنولوژی الکترونیک در دانشگاه آزاد واحد رودبار قبول شدم و هم اکنون در این دانشگاه مشغول تحصیل می باشم .
بهمن ماه سال گذشته ( سال 1389) برای ثبت نام رفتیم و به ما گفتند که برای شروع کلاس ها با شما تماس خواهیم گرفت .
حدود دو هفته گذشت و من به دانشگاه مراجعه کردم و گفتم شاید شما یادتان رفته که به ما زنگ بزنید . آمده ام که موعد آغاز کلاس ها را بپرسم . یک خانمی که در بخش آموزش این دانشگاه نشسته بود ، با اخم گفت که نخیر ، ما به موقع به شما زنگ می زنیم و زمان شروع کلاس ها را اعلام می کنیم ، هنوز برای شما انتخاب واحد انجام نداده ایم . ( انتخاب واحد ترم یکی ها توسط دانشگاه انجام می شود )
بهرحال خبری از آنها نشد .
هفته ی سوم اسفند ماه بود که مجددا به دانشگاه مراجعه کردم که دیدم بله ، مثل اینکه کلاس ها شروع شده و کسی هم با ما تماس نگرفته است . ولی انگار کسی به کسی نبود . برنامه ی درسیم را از بخش آموزش که حالا محل اتاق آن نیز عوض شده بود ، گرفتم . کلاس ها تعطیل بود و هیچ دانشجویی در آن حضور نداشت .
خداحافظی کردم و رفتم .
تا امروز .
سه شنبه . 16 فروردین 1390 .
ساعت یک و نیم بعد از ظهر ، کلاس الکترونیک صنعتی داشتیم که استاد آن نیز جناب آقای دکتر توکلی بودند .
کلاس ، راس ساعت مقرر شروع شد .
18 نفر دانشجوی پسر و 1 نفر دانشجوی دختر در کلاس حضور داشتند که البته تعدادی از این دانشجویان با نیم ساعت تاخیر به کلاس وارد شدند .
استاد در ابتدا کتابی را جهت مطالعه به دانشجویان معرفی کرد . کتابی به نام « الکترونیک قدرت » نوشته ی « م . هـ . رشید » .
استاد فصل سوم از این کتاب را تدریس می کرد .
هرچه استاد می گفت ، دانشجویان مثل آدمهایی که اصلا چیزی از این مطالب نمی فهمند ، به استاد نگاه می کردند و همین مساله باعث می شد که هم کیفیت کلاس به نحو محسوسی کاهش یافته و هم اینکه استاد نتواند به طور جدی به مباحث کلاس بپردازد .
مثلا سطح کلاس تا آنجا پایین بود که کسی در این کلاس نمی دانست که کسینوس 180 درجه ، چند می شود و بنابراین استاد مجبور شد که بر روی وایت برد بنویسد که کسینوس 180 درجه ، مساوی است با منفی یک .
استاد که از یادگیری مطالب توسط دانشجویان ناامید شده بود ، آنها را به توجه و تحلیل سه مثال از کتاب معرفی شده دعوت کرد . ولی از آنجا که سطح علمی دانشجویان بسیار پایین بود ، استاد نتوانست طرفی از این موضوع بربندد و بنابراین از خیر آن گذشت .
استاد که کاملا از دانشجویان ناامید شده بود و انگیزه ای برای ادامه ی کلاس نداشت ، سوالی را مطرح کرد . او از دانشجویان پرسید که چگونه از ذهن خود در فضای مجازی محافظت می کنید ؟ او از چند نفر از دانشجویان خواست که در این باره صحبت کنند . اما بعضی از دانشجویان گفتند که تمایلی به بحث در این رابطه ندارند . برخی گفتند که این مبحث از بحث الکترونیک نیز سخت تر است و ترجیح می دهند درگیر همان مسائل تخصصی باشند . و برخی دیگر نیز به تمسخر ، جوابهایی را گفتند و بیشتر متکلک پراندند و بنابراین استاد که دیگر کاملا گیج شده بود ، از این موضوع نیز دست برداشت .
ساعت 3 شده بود .
دانشجویان به استاد خسته نباشید گفته و خواهان اتمام کلاس می شدند که استاد مخالفت کرده و عنوان داشت که هنوز یک ساعت از زمان کلاس باقی مانده است .
استاد که می دانست با دانشجویان کاملا بیسوادی مواجه است ، ترفند دیگری را به کار بست . او فصول کتاب را بین دانشجویان تقسیم بندی کرده و از آنها خواست گزارشی تحقیقی پیرامون مطالب مندرج در کتاب تهیه کرده و آن را در قالب برنامه ی پاورپوینت جمع بندی و به صورت یک حلقه لوح فشرده ، حداکثر تا سه هفته ی دیگر به استاد ارائه نمایند و مدارات کتاب را نیز با برنامه های تخصصی الکترونیک شبیه سازی نمایند . که البته این امر با مخالفت دانشجویان مواجه شده و برخی از آنان باز هم با مسخره بازی و لودگی ، سعی در انحراف موضوع داشتند که این بار ، استاد از موضع خود عقب نشینی نکرد . استاد گفت که انجام این کار ، هیچ نمره و امتیازی برای دانشجویان به دنبال نخواهد داشت ولیکن چنانچه کسی این کار را انجام ندهد ، نمره ی منفی خواهد گرفت .
استاد بخش سیکلو کانورترها از این کتاب را به من محول کرد . که باید در این رابطه گزارش تهیه کرده و به استاد ارائه نمایم .
در طول کلاس ، یک بخاری در انتهای کلاس روشن بود که سبب گرمای بیش از حد کلاس شده بود .
یکی از دانشجویان نیز که می گفت بچه تهران است ، در انتهای کلاس ، خوابیده بود و انگار نه انگار که او دانشجوست و اینجا کلاس درس است .
هوا خیلی گرم شده بود . استاد از یکی از دانشجویان خواست که در کلاس را باز کند . اصلا مانده بودم که چه دلیلی دارد که در این هوای مطبوع ، بخاری در کلاس روشن باشد . بهرحال در کلاس را باز کردند و اندکی هوای کلاس بهتر شد . فرهنگ استفاده ی بهینه از انرژی همین است دیگر . وقتی در یک نهاد علمی و فرهنگی ، در بین قشر تحصیل کرده ی این مملکت ، اینگونه انرژی به هدر می رود ، چه انتظاری از اقشار کم سواد تر می رود . واقعا نظر دولت درست است که تا زمانی که هزینه ی منابع انرژی به مردم فشار نیاورد ، کسی در مصرف ، صرفه جویی نخواهد کرد . اینجا هم کسی چون خودش به طور مستقیم بهای انرژی را نمی پردازد و مدعی است که هزینه ی آن را بهنگام ثبت نام ، به طور کامل پرداخته است ، بنابراین بدون توجه به سرمایه های ملی ، اسرافکارانه به مصرف انرژی می پردازد . مال مفت و دل بی رحم .
بهرحال به اصرار دانشجویان ، کلاس ساعت سه و نیم ، یعنی نیم ساعت زودتر از موعد مقرر تعطیل شد . و من به رشت برگشتم .
پینوشت :
- برای دیدن کلیه ی مطالب مربوط به یک موضوع در پایین همین مطلب و در قسمت برچسبها ، بر روی کلمه ی مربوطه کلیک کنید .
- با کلیک بر روی کلمه ی « نظرات » در پایین همین متن ، می توانید نظرات و اندیشه های خود را در ارتباط با این نوشتار ، بنویسید ، تا هم من و هم دیگر خوانندگان ، از نظر شما بهره مند شوند .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
بازدیدکننده ی گرامی ، از اینکه بنده رو مفتخر به دریافت نظرات ارزشمند خودتون می کنید ، متشکرم . حسین حقگو